خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
بوستان
باب دوم در احسان
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
سر آغاز: اگر هوشمندی به معنی گرای
گفتار اندر نواخت ضعیفان: پدرمرده را سایه بر سر فکن
حکایت ابراهیم علیهالسلام: شنیدم که یک هفته ابنالسبیل
گفتار اندر احسان با نیک و بد: گره بر سر بند احسان مزن
حکایت عابد با شوخ دیده: زبان دانی آمد به صاحبدلی
حکایت ممسک و فرزند ناخلف: یکی رفت و دینار از او صد هزار
حکایت: بزارید وقتی زنی پیش شوی
حکایت: شنیدم که پیری به راه حجاز
حکایت: به سرهنگ سلطان چنین گفت زن
حکایت کرم مردان صاحبدل: یکی را کرم بود و قوت نبود
حکایت: یکی در بیابان سگی تشنه یافت
گفتار اندر گردش روزگار: تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت: بنالید درویشی از ضعف حال
حکایت: یکی سیرت نیکمردان شنو
گفتار اندر ثمره جوانمردی: ببخش ای پسر کآدمی زاده صید
حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان: به ره در یکی پیشم آمد جوان
حکایت درویش با روباه: یکی روبهی دید بی دست و پای
حکایت: شنیدم که مردی است پاکیزه بوم
حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او: شنیدم در ایام حاتم که بود
حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزاد مردی: ندانم که گفت این حکایت به من
حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص): شنیدم که طی در زمان رسول
حکایت حاتم طائی: ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد
حکایت: یکی را خری در گل افتاده بود
حکایت: شنیدم که مغروری از کبر مست
حکایت: یکی را پسر گم شد از راحله
حکایت: ز تاج ملک زادهای در ملاخ
حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی: یکی زهرهٔ خرج کردن نداشت
حکایت: جوانی به دانگی کرم کرده بود
حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت: کسی دید صحرای محشر به خواب
حکایت: شنیدم که مردی غم خانه خورد