خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
بوستان
باب سوم در عشق و مستی و شور
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
سر آغاز: خوشا وقت شوریدگان غمش
تقریر عشق مجازی و قوت آن: تو را عشق همچون خودی ز آب و گل
در محبت روحانی: چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
حکایت در معنی تحمل محب صادق: شنیدم که وقتی گدا زادهای
حکایت در معنی اهل محبت: شنیدم که بر لحن خنیاگری
حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق: یکی شاهدی در سمرقند داشت
حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن: یکی تشنه میگفت و جان میسپرد
حکایت صبر و ثبات روندگان: چنین نقل دارم ز مردان راه
حکایت: شنیدم که پیری شبی زنده داشت
حکایت: یکی در نشابور دانی چه گفت
حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد: شکایت کند نوعروسی جوان
حکایت: طبیبی پری چهره در مرو بود
حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل: یکی پنجهٔ آهنین راست کرد
حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب: میان دوعم زاده وصلت فتاد
حکایت مجنون و صدق محبت او: به مجنون کسی گفت کای نیک پی
حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز: یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
حکایت: قضا را من و پیری از فاریاب
گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری: ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
حکایت دهقان در لشکر سلطان: رئیس دهی با پسر در رهی
حکایت: به شهری در از شام غوغا فتاد
حکایت صاحب نظر پارسا: یکی را چو من دل به دست کسی
گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن: اگر مرد عشقی کم خویش گیر
حکایت: شکر لب جوانی نی آموختی
حکایت پروانه و صدق محبت او: کسی گفت پروانه را کای حقیر
مخاطبه شمع و پروانه: شبی یاد دارم که چشمم نخفت