خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
بوستان
باب هفتم در عالم تربیت
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
سر آغاز: سخن در صلاح است و تدبیر وخوی
گفتار اندر فضیلت خاموشی: اگر پای در دامن آری چو کوه
حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار: تکش با غلامان یکی راز گفت
حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی: یکی خوب خلق خلق پوش بود
حکایت: یکی ناسزا گفت در وقت جنگ
حکایت عضد و مرغان خوش آواز: عضد را پسر سخت رنجور بود
حکایت: شنیدم که در بزم ترکان مست
حکایت: دوکس گرد دیدند و آشوب و جنگ
حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی: چنین گفت پیری پسندیده دوش
حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی: یکی پیش داود طائی نشست
گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود: بد اندر حق مردم نیک و بد
حکایت: مرا در نظامیه ادرار بود
حکایت: کسی گفت حجاج خونخوارهای است
حکایت: شنیدم که از پارسایان یکی
حکایت روزه در حال طفولیت: به طفلی درم رغبت روزه خاست
حکایت: طریقت شناسان ثابت قدم
گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد: سه کس را شنیدم که غیبت رواست
حکایت دزد و سیستانی: شنیدم که دزدی درآمد ز دشت
حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان: یکی گفت با صوفیی در صفا
حکایت فریدون و وزیر و غماز: فریدون وزیری پسندیده داشت
گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان: زن خوب فرمانبر پارسا
حکایت: جوانی ز ناسازگاری جفت
گفتار اندر پروردن فرزندان: پسر چون زده بر گذشتش سنین
حکایت: شبی دعوتی بود در کوی من
گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث: خرابت کند شاهد خانه کن
حکایت: در این شهرباری به سمعم رسید
حکایت درویش صاحب نظر و بقراط حکیم: یکی صورتی دید صاحب جمال
گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق: اگر در جهان از جهان رستهای است،
حکایت: چوانی هنرمند فرزانه بود