خانه
صفحهاصلی
شاعران
رهی معیری
غزلها - جلد دوم
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
سایه آرمیده: لاله داغدیده را مانم
نازک اندام: ز جام آینه گون پرتو شراب دمید
سودازده: آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
پایان شب: رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز
باران صبحگاهی: اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
عمر نرگس: آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
سراب آرزو: دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
از خود رمیده: چو گل ز دست تو جیب دریده ای دارم
ستاره خندان: بگوش همنفسان آتشین سرودم من
کوکب امید: ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟
بی سرانجام: مرغ خونین ترانه را مانم
شعله سرکش: لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
مهتاب: ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
لبخند صبحدم: گر شود آنروی روشن جلوه گر هنگام ص...
ناآشنا: ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
گریزان: چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟
خنده برق: سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ما
مردم فریب: شب یار من تب است و غم سینه سوز هم
هوسناک: در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده...
کوی میفروش: ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
خاک شیراز: چون شفق گر چه مرا باده ز خون جگر ...
گیسوی شب: شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
وفای شمع: مردم از درد و نمی آیی به بالینم ه...
شبزندهدار: خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است