خانه
صفحهاصلی
شاعران
اقبال لاهوری
جاویدنامه
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
دیباچه : خیال من به تماشای آسمان بود است
مناجات : آدمی اندر جهان هفت رنگ
تمهید آسمانی - نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را: زندگی از لذت غیب و حضور
نغمه ملائک : فروغ مشت خاک از نوریان افزون شود ...
تمهید زمینی - آشکارا می شود روح حضرت رومی و شرح میدهد اسرار معراج را: عشق شور انگیز بی پروای شهر
زروان که روح زمان و مکان است مسافر را بسیاحت عالم علوی میبرد: از کلامش جان من بیتاب شد
زمزمهٔ انجم : عقل تو حاصل حیات ، عشق تو سر کائنات
فلک قمر : این زمین و آسمان ملک خداست
عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند : من چوکوران دست بر دوش رفیق
نه تا سخن از عارف هندی : ذات حق را نیست این عالم حجاب
جلوهٔ سروش : مرد عارف گفتگو را در ببست
نوای سروش : ترسم که تو میرانی زورق به سراب اندر
حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند : رومی آن عشق و محبت را دلیل
طاسین گوتم: «توبه آوردن زن رقاصهٔ عشوه فروش»
طاسین زرتشت : آزمایش کردن اهریمن زرتشت را : اهریمن
طاسین مسیح: رویای حکیم تولستوی
طاسین محمد: نوحهٔ روح ابوجهل در حرم کعبه
فلک عطارد - زیارت ارواح جمال الدین افغانی و سعید حلیم پاشا : مشت خاکی کار خود را برده پیش
دین و وطن : لرد مغرب آن سراپا مکر و فن
اشتراک و ملوکیت : صاحب سرمایه از نسل خلیل
شرق و غرب : غربیان را زیرکی ساز حیات
محکمات عالم قرآنی - خلافت آدم : در دو عالم هر کجا آثار عشق
حکومت الهی : بندهٔ حق بی نیاز از هر مقام
ارض ملک خداست : سر گذشت آدم اندر شرق و غرب
حکمت خیرکثیر است : گفت حکمت را خدا خیر کثیر
پیغام افغانی با ملت روسیه : منزل و مقصود قرآن دیگر است
غزل زنده رود : این گل و لاله تو گوئی که مقیم اند...
فلک زهره : در میان ما و نور آفتاب
مجلس خدایان اقوام قدیم : آن هوای تند و آن شبگون سحاب
نغمهٔ بعل : آدم این نیلی تتق را بر درید
فرو رفتن بدریای زهره و دیدن ارواح فرعون و کشنر را : پیر روم آن صاحب «ذکر جمیل»
نمودار شدن درویش سودانی : برق بیتابانه رخشید اندر آب
فلک مریخ - اهل مریخ : چشم را یک لحظه بستم اندر آب
برآمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه : پیر مردی ریش او مانند برف
گردش در شهر مرغدین : مرغدین و آن عمارات بلند
احوال دوشیزهٔ مریخ که دعوی رسالت کرده : در گذشتیم از هزاران کوی و کاخ
تذکیر نبیهٔ مریخ : ای زنان ای مادران ای خواهران
فلک مشتری - ارواح جلیلهٔ حلاج و غالب و قرة العین طاهره که به نشیمن بهشتی نگرویدند «و بگردش جاودان گرائیدند: من فدای این دل دیوانه ئی
نوای حلاج : ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست
نوای غالب : «بیا که قاعدهٔ آسمان بگردانیم
نوای طاهره : گر به تو افتدم نظر چهره به چهره ر...
زنده رود مشکلات خود را پیش ارواح بزرگ میگوید : از مقام مؤمنان دوری چرا
نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس : صحبت روشندلان یک دم ، دو دم
نالهٔ ابلیس : ای خداوند صواب و ناصواب
فلک زحل - ارواح رذیله که با ملک و ملت غداری کرده و دوزخ ایشانرا قبول نکرده: پیر رومی آن امام راستان
قلزم خونین : آنچه دیدم می نگنجد در بیان
آشکارا می شود روح هندوستان : آسمان شق گشت و حوری پاک زاد
روح هندوستان ناله و فریاد می کند : شمع جان افسرد در فانوس هند
فریاد یکی از زورق نشینان قلزم خونین : «نی عدم ما را پذیرد نی وجود
آن سوی افلاک - مقام حکیم آلمانی نیچه: هر کجا استیزه ی بود و نبود
حرکت بجنت الفردوس : در گذشتم از حد این کائنات
قصر شرف النسا : گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب
زیارت امیر کبیر حضرت سید علی همدانی و ملا طاهر غنی کشمیری : حرف رومی در دلم سوزی فکند
در حضور شاه همدان : زنده رود
صحبت با شاعر هندی برتری هری: حوریان را در قصور و در خیام
حرکت به کاخ سلاطین مشرق : نادر ، ابدالی ، سلطان شهید
نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود : «دست را چون مرکب تیغ و قلم کردی م...
پیغام سلطان شهید به رود کاویری: حقیقت حیات و مرگ و شهادت
زنده رود رخصت میشود از فردوس برین و تقاضای حوران بهشتی : شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز
غزل زنده رود : به آدمی نرسیدی ، خدا چه میجوئی
حضور : گرچه جنت از تجلی های اوست
خطاب به جاوید: سخنی به نژاد نو