خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
گلستان
باب ششم در ضعف و پیری
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
حکایت شمارهٔ ۱: با طایفه دانشمندان در جامع دمشق ب...
حکایت شمارهٔ ۲: پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته...
حکایت شمارهٔ ۳: مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال...
حکایت شمارهٔ ۴: روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم...
حکایت شمارهٔ ۵: جوانی چست لطیف خندان شیرین زبان د...
حکایت شمارهٔ ۶: وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زد...
حکایت شمارهٔ ۷: توانگری بخیل را پسری رنجور بود، ن...
حکایت شمارهٔ ۸: پیر مردی را گفتند چرا زن نکنی گفت...
حکایت شمارهٔ ۹: به دوستان گله آغاز کرد و حجت ساخت...