خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
گلستان
باب هشتم در آداب صحبت
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بخش ۱: مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از ...
بخش ۲: موسی علیه السلام قارون را نصیحت ک...
بخش ۳: دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی ف...
بخش ۴: علم از بهر دین پروردنست نه از بهر...
بخش ۵: عالم ناپرهیزگار کور مشعله دار است
بخش ۶: ملک از خردمندان جمال گیرد و دین ا...
بخش ۷: رحم آوردن بر بدان ستمست بر نیکان،...
بخش ۸: خامشی به که ضمیر دل خویش
بخش ۹: امروز بکش چو میتوان کشت
بخش ۱۰: سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر د...
بخش ۱۱: بشوی ای خردمند از آن دوست دست
بخش ۱۲: چون در امضای کاری متردّد باشی آن ...
بخش ۱۳: تا کار بزر بر میآید جان در خطر ا...
بخش ۱۴: بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر ...
بخش ۱۵: پسندیده است بخشایش ولیکن
بخش ۱۶: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن...
بخش ۱۷: خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لط...
بخش ۱۸: دو کس دشمن ملک و دینند: پادشاه بی...
بخش ۱۹: پادشه باید که تا بحدی خشم بر دشمن...
بخش ۲۰: در خاک بیلقان برسیدم به عابدی، گف...
بخش ۲۱: بدخوی در دست دشمنی گرفتارست که هر...
بخش ۲۲: چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افت...
بخش ۲۳: سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی ...
بخش ۲۴: خبری که دانی که دلی بیازارد تو خا...
بخش ۲۵: بسیج سخن گفتن آنگاه کن
بخش ۲۶: فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر که...
بخش ۲۷: متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صل...
بخش ۲۸: همه کس را عقل خود به کمال نماید و...
بخش ۲۹: ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ...
بخش ۳۰: هر که در حال توانایی نکویی نکند د...
بخش ۳۱: هر چه زود بر آید دیر نپاید
بخش ۳۲: کارها به صبر بر آید و مستعجل به س...
بخش ۳۳: چون نداری کمال فضل آن به
بخش ۳۴: مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که م...
بخش ۳۵: بس قامت خوش که زیر چادر باشد
بخش ۳۶: اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی ...
بخش ۳۷: نه هر که بصیرت نکوست سیرت زیبا در...
بخش ۳۸: خویشتن را بزرگ پنداری
بخش ۳۹: پنجه بر شیر زدن و مشت با شمشیر کا...
بخش ۴۰: ضعیفی که با قوی دلاوری کند یار دش...
بخش ۴۱: بر آرند و پیش آمدن نیارند یعنی س...
بخش ۴۲: گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام ص...
بخش ۴۳: مشورت با زنان تباهست و سخاوت با م...
بخش ۴۴: هر که را دشمن پیشست اگر نکشد دشمن...
بخش ۴۵: کشتن بندیان تأمل اولی تر است به ح...
بخش ۴۶: نه عجب گر فرو رود نفسش
بخش ۴۷: خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ب...
بخش ۴۸: جوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس...
بخش ۴۹: مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگ...
بخش ۵۰: عالم اندر میان جاهل را
بخش ۵۱: دوستی را که به عمری فراچنگ آرند ن...
بخش ۵۲: عقل در دست نفس چنان گرفتار است که...
بخش ۵۳: جوانمرد که بخورد و بدهد به از عاب...
بخش ۵۴: اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سی...
بخش ۵۵: عالم را نشاید که سفاهت از عامی به...
بخش ۵۶: معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده...
بخش ۵۷: جان در حمایت یک دم است و دنیا وجو...
بخش ۵۸: شیطان با مخلصان بر نمیآید و سلطا...
بخش ۵۹:
بخش ۶۰: آنکه در راحت و تنعم زیست
بخش ۶۱: درویش ضعیف حال را در خشکی تنگ سال...
بخش ۶۲: دو چیز محال عقل است خوردن بیش از ...
بخش ۶۳: ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای ...
بخش ۶۴: به نانهاده دست نرسد و نهاده هرکجا...
بخش ۶۵: صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و...
بخش ۶۶: شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت ...
بخش ۶۷: حسود از نعمت حق بخیل است و بنده ب...
بخش ۶۸: تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رون...
بخش ۶۹: مرد بی مروت زن است و عابد با طمع ...
بخش ۷۰: دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغ...
بخش ۷۱: خلعت سلطان اگر چه عزیز است جامه خ...
بخش ۷۲: امید عافیت آنگه بود موافق عقل
بخش ۷۳: هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو ...
بخش ۷۴: حکایت بر مزاج مستمع گوی
بخش ۷۵: هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت...
بخش ۷۶: حلم شتر چنان که معلومست اگر طفلی ...
بخش ۷۷: ندهد مرد هوشمند جواب
بخش ۷۸: ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن ...
بخش ۷۹: وگر نامور شد به قول دروغ
بخش ۸۰: سگی را لقمهای هرگز فراموش
بخش ۸۱: از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر...
بخش ۸۲: گه اندر نعمتی مغرور و غافل
بخش ۸۳: ارادت بی چون یکی را از تخت شاهی ف...
بخش ۸۴: گر به محشر خطاب قهر کند
بخش ۸۵: نیک بختان به حکایت و امثال پیشینی...
بخش ۸۶:
بخش ۸۷: شب تاریک دوستان خدای
بخش ۸۸: گدای نیک انجام به از پادشای بد فر...
بخش ۸۹: زمین را ز آسمان نثار است و اسمان ...
بخش ۹۰: حق جل و علا میبیند و میپوشد و ه...
بخش ۹۱: هر که بر زیر دستان نبخشاید به جور...
بخش ۹۲: هزار باره چرا گاه خوشتر از میدان
بخش ۹۳: فریدون گفت نقاشان چین را
بخش ۹۴: بزرگی را پرسیدند با چندین فضیلت ک...
بخش ۹۵: نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم ب...
بخش ۹۶: شاه از بهر دفع ستمکارانست و شحنه ...
بخش ۹۷: جوان گوشه نشین شیر مرد راه خداست
بخش ۹۸: حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور...
بخش ۹۹: کس نبیند بخیل فاضل را
بخش ۱۰۰: تمام شدکتاب گلستان والله المستعان...