خانه
صفحهاصلی
شاعران
عرفی شیرازی
رباعیها
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
رباعی شمارهٔ ۱: ای شربت شیخ و شاب در کاسهٔ ما
رباعی شمارهٔ ۲: ای کرده زبون، ناز شجاع تو، مرا
رباعی شمارهٔ ۳: چندان که شدم ز بیخودی مست دعا
رباعی شمارهٔ ۴: ای رانده ز نسبت حرم طاعت ما
رباعی شمارهٔ ۵: از بند غرور می گشایم خود را
رباعی شمارهٔ ۶: گلبرگ برد باد بهاران به کجا
رباعی شمارهٔ ۷: این ناله که در آتش خویش است کباب
رباعی شمارهٔ ۸: آنم که قفای من جبین طلب است
رباعی شمارهٔ ۹: نادان به عمارت بدن مشغول است
رباعی شمارهٔ ۱۰: راهی بنما که رهنما مردی نیست
رباعی شمارهٔ ۱۱: عرفی چه زنی طعن خرد بر من مست
رباعی شمارهٔ ۱۲: وصل تو دوایی است که بیمارش نیست
رباعی شمارهٔ ۱۳: شاها کرم تو قلزم مواج است
رباعی شمارهٔ ۱۴: آن کز نظرش حجاب صورت بر خاست
رباعی شمارهٔ ۱۵: تا در زده ام به دامن عفو تو دست
رباعی شمارهٔ ۱۶: با سال و مه ام دقیقه و ساعت نیست
رباعی شمارهٔ ۱۷: عرفی که همیشه در سلامت رو داشت
رباعی شمارهٔ ۱۸: آنم که رعیت کمینم دهر است
رباعی شمارهٔ ۱۹: از باب مغان که رسمشان جود و عطاست
رباعی شمارهٔ ۲۰: عرفی سخنت گر چه معما رنگ است
رباعی شمارهٔ ۲۱: از دیدهٔ ما به جز حیا نتوان یافت
رباعی شمارهٔ ۲۲: حسن از طلب نگاه ما بسته لب است
رباعی شمارهٔ ۲۳: عرفی چه نهی متاع دل در کف دست
رباعی شمارهٔ ۲۴: آنم که به ترک دین دلم خرسند است
رباعی شمارهٔ ۲۵: یار آمده و در صدد دلداری ست
رباعی شمارهٔ ۲۶: عرفی سر صفهٔ مغان مسند ماست
رباعی شمارهٔ ۲۷: زینسان که گمان شده دی به ره است
رباعی شمارهٔ ۲۸: زین سردی دی که آب و آتش یخ بست
رباعی شمارهٔ ۲۹: باز آ که فراق جان گداز آمده است
رباعی شمارهٔ ۳۰: گر چشم و دلم ز ناله و گریه جداست
رباعی شمارهٔ ۳۱: تا عمر مرا فلک به غم پیموده است
رباعی شمارهٔ ۳۲: عشق آمد و گوید رسولم نام است
رباعی شمارهٔ ۳۳: راهم ندهد سوی حرم زاهد زشت
رباعی شمارهٔ ۳۴: مسجود ملایک دو تن از آب و گل است
رباعی شمارهٔ ۳۵: معموری عقل فضلهٔ ویرانی ست
رباعی شمارهٔ ۳۶: در عهد من آن که لاف سنج سخن است
رباعی شمارهٔ ۳۷: عرفی دل من که منت جان من است
رباعی شمارهٔ ۳۸: دردا که دگر سخن ز فرزانگی است
رباعی شمارهٔ ۳۹: دی محتسب آمد به غم، تند نشست
رباعی شمارهٔ ۴۰: شیراز که دریای معانی گذر است
رباعی شمارهٔ ۴۱: صد تلخ شنیدم ز یکی رزق پرست
رباعی شمارهٔ ۴۲: این لاله که با داغ الست آمده است
رباعی شمارهٔ ۴۳: در باغم و دل شکارگاه شیراست
رباعی شمارهٔ ۴۴: یاران دگر انگشت نما خواهم گشت
رباعی شمارهٔ ۴۵: در دیدهٔ تو روشنی شرم به است
رباعی شمارهٔ ۴۶: عرفی شب عید و باده عیش افروز است
رباعی شمارهٔ ۴۷: روزی که قضا به مزرعهٔ قسمت کشت
رباعی شمارهٔ ۴۸: عرفی دل ما تا به در عشق گریخت
رباعی شمارهٔ ۴۹: عرفی علم هجر تو افراشننی است
رباعی شمارهٔ ۵۰: عرفی من و دل نه خوب دانیم و نه زشت
رباعی شمارهٔ ۵۱: ای عشق که مدح تو همین عشق بس است
رباعی شمارهٔ ۵۲: عرفی گله سر مکن که جای گله نیست
رباعی شمارهٔ ۵۳: از وصل نهان ما که غماز نیافت
رباعی شمارهٔ ۵۴: هر کس که سرش نه در گریبان فناست
رباعی شمارهٔ ۵۵: عرفی منم آن که دوزخم بت شکن است
رباعی شمارهٔ ۵۶: عرفی منم آن که کوششم بی اثر است
رباعی شمارهٔ ۵۷: دستی دارم که در گریبان غم است
رباعی شمارهٔ ۵۸: از گریهٔ گرم دیده آتشناک است
رباعی شمارهٔ ۵۹: ای آن که برت سفال و یاقوت یکی است
رباعی شمارهٔ ۶۰: ای شوق لبت ز صبر من برده ثبات
رباعی شمارهٔ ۶۱: ای کعبه رو این طرف که بی سازی نیست
رباعی شمارهٔ ۶۲: آگه نیم از عیش که شهد چه گلوست
رباعی شمارهٔ ۶۳: حسن آن باغی که خلد ازو بی رنگ است
رباعی شمارهٔ ۶۴: دل دشمن شادی ست و در کار غم است
رباعی شمارهٔ ۶۵: با معصیتم که کرده ای امن کنشت
رباعی شمارهٔ ۶۶: ای آن که رهت به بزم مقصودی نیست
رباعی شمارهٔ ۶۷: عرفی دل ما بسی پریشان نظر است
رباعی شمارهٔ ۶۸: صحرای هوس خار تمنا خیز است
رباعی شمارهٔ ۶۹: دل در هوس وصل تسلی طلب است
رباعی شمارهٔ ۷۰: مستوری دل طلب که مستی این جاست
رباعی شمارهٔ ۷۱: آن شور که این مفرد و این وافی چیست
رباعی شمارهٔ ۷۲: ای مهر تو هیچ وکین دشمن هم هیچ
رباعی شمارهٔ ۷۳: از عشق شراب نیستی جوید روح
رباعی شمارهٔ ۷۴: فردا که معاملان هر فن طلبند
رباعی شمارهٔ ۷۵: ایوب به صبر خویشتن می نازد
رباعی شمارهٔ ۷۶: آن کس که عنان تافت ز ما گمره شد
رباعی شمارهٔ ۷۷: عرفی که قدم در دهن تیشه نهد
رباعی شمارهٔ ۷۸: عرفی که به هرزه گردیم خو می داد
رباعی شمارهٔ ۷۹: در دیدهٔ هجر خواب پژمرده شود
رباعی شمارهٔ ۸۰: عشق آمد و گوید که زبان بگشایند
رباعی شمارهٔ ۸۱: شوخی که ز خنده چشمهٔ نوش شود
رباعی شمارهٔ ۸۲: رفتم به جنازهٔ یک تن که فسرد
رباعی شمارهٔ ۸۳: جمعی به درت گریه و آه آوردند
رباعی شمارهٔ ۸۴: در باغ دلم که روضه نعتش گوید
رباعی شمارهٔ ۸۵: از خامشی ام جان یه سخن می سوزد
رباعی شمارهٔ ۸۶: عشق تو خرابات نشین می باشد
رباعی شمارهٔ ۸۷: دردا که اجل رسید و درمان نرسید
رباعی شمارهٔ ۸۸: از زهر ستیزه خوی او می شویند
رباعی شمارهٔ ۸۹: وقت است که یاران به گلستان ریزند
رباعی شمارهٔ ۹۰: در سردی یخ بند که لرزد خورشید
رباعی شمارهٔ ۹۱: شاهی که فلک هم گهر او نشود
رباعی شمارهٔ ۹۲: عرفی دل و طبع تو ستمگار مباد
رباعی شمارهٔ ۹۳: آن کس که ز راه نفسم بسته کند
رباعی شمارهٔ ۹۴: شاها نفسم باغ ثنا خواهد شد
رباعی شمارهٔ ۹۵: ای ملک غمت هر چه فرازست و فرود
رباعی شمارهٔ ۹۶: جمعی ز کتاب سخنت می جویند
رباعی شمارهٔ ۹۷: عشق آمد و از مژدهٔ غم شادم کرد
رباعی شمارهٔ ۹۸: عرفی دل ما کیش دگرگون نکند
رباعی شمارهٔ ۹۹: عرفی چه خروشی که فلان گمره شد
رباعی شمارهٔ ۱۰۰: مردیم که آه ما دل شب نگزد
رباعی شمارهٔ ۱۰۱: آنم که تنم همیشه از جان به بود
رباعی شمارهٔ ۱۰۲: دیدم جایی که فتح باب آنجا بود
رباعی شمارهٔ ۱۰۳: آن کس که لوای عشق بر دوش آید
رباعی شمارهٔ ۱۰۴: ای عیش به آلایشت آمیخته اند
رباعی شمارهٔ ۱۰۵: بر ساغر من که عشق از او نشأه برد
رباعی شمارهٔ ۱۰۶: رفتم به حرم که درد ایمان دانند
رباعی شمارهٔ ۱۰۷: گر سنگ ملامت به دلم نستیزد
رباعی شمارهٔ ۱۰۸: تا رنگ من از شراب رهبان کردند
رباعی شمارهٔ ۱۰۹: رخسار تو باغ را سراسیمه کند
رباعی شمارهٔ ۱۱۰: زین گونه که دل به عقل زشتم طلبد
رباعی شمارهٔ ۱۱۱: گیرم که تو را شوخی آتش باشد
رباعی شمارهٔ ۱۱۲: چون عشق به کام مشتری کار کند
رباعی شمارهٔ ۱۱۳: عرفی همه بود رنگ، بی گفت و شنید
رباعی شمارهٔ ۱۱۴: تا کی برت اظهار عدم نتوان کرد
رباعی شمارهٔ ۱۱۵: ای آن که ز درد رسته ای، شرمت باد
رباعی شمارهٔ ۱۱۶: در علم و عمل چو ذوفنون آید مرد
رباعی شمارهٔ ۱۱۷: ای آهوی فتنه سنبلت را به کمند
رباعی شمارهٔ ۱۱۸: ای خواجه چو از تو مرگ جان خواهد برد
رباعی شمارهٔ ۱۱۹: گر دل بردم عشوه نمایی چه شود
رباعی شمارهٔ ۱۲۰: خوش آن که شراب همتم مست کند
رباعی شمارهٔ ۱۲۱: عرفی نه مرا حاصل کان می باید
رباعی شمارهٔ ۱۲۲: عرفی لب معنی ام دم از نور زند
رباعی شمارهٔ ۱۲۳: توفیق گذشته گر به ما باز آید
رباعی شمارهٔ ۱۲۴: بی یاد لب تو خضر دل مرده شود