خانه
صفحهاصلی
شاعران
سنایی
حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه
الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
در توحید باری تعالی: ای درون پرور برون آرای
فصل معرفت: به خودش کس شناخت نتوانست
فصل وحدت و شرح عظمت: احدست و شمار از او معزول
فصل تنزیه قِدم: دهر بیقالب قدیمی او
فصل اندر صفا و اخلاص: پس چو مطلوب نبود اندر جای
التمثیل فی شأن من کان فی هذه اعمی فهو فیالآخرة اعمی جماعة العمیان و احوال الفیل: بود شهری بزرگ در حدِ غور
فصل فی ان الاستواء معقول والکیفیة مجهول: آن یکی رجل گفته آن یک ید
التمثیل فی اصحاب تمنّی السوء: راد مردی ز غافلی پرسید
فصل اندر درجات: جانت را دوزخ آشیانه مکن
فیالحفظ والمراقبة: هرکه را عون حق حصار شود
التمثیل فی قوم یؤتون الزکوة: راد مردی کریم پیش پسر
فیالحکمة و سبب رزق الرازق: آن نبینی که پیشتر ز وجود
فیالهدایة: سبب هدیهٔ ایادی او
فیالمُجاهدة: چون تو از بود خویش گشتی نیست
فصل اندر تقدیس: کاف و نون نیست جز نبشتهٔ ما
داستان باستان: ابلهی دید اشتری به چرا
التمثیل لقوم ینظرون بعین الاحوال «مُناظِرَة الوَلَدِ مَعَ الوالِد»: پسری احوال از پدر پرسید
فی زینةالاطفال: آن نبینی که طفل را دایه
فصل اندر صُنع و قدرت: نقش بند برون گلها اوست
فی تعظیم قدره: آتش و باد و آب و خاک و فلک
فیالامثال والمواعظ، الفقر سواد الوجه والدُّنیا دارالزوال و تغیّرالاحوال و الانتقال: با سیه باش چونت نگزیرد
در بینیازی از غیر خدایتعالی و دست در وی زدن از سر حقیقت: از من و از تو کارسازی را
اندر تضرّع و عجز: از تو زاری نکوست زور بدست
حکایت: کرد روزی عمر به رهگذری
اندر ذکر و یاد کردن: ذکر بر دوستان و کم سخنان
حکایت: ثوری از بایزید بسطامی
تمثیل: یاد دار این سخن از آن بیدار
فی ذکر دارِالبقاء: اجل آمد کلیدخانهٔ راز
اندر وجود و عدم: جهد کن تا زنیست هست شوی
اندر شُکر گوید: آدمی سوی حق همی پوید
اندر شکر و شکایت: شاکر لطف و رحمتش دیندار
فیاطّلاعه علی ضمائرالعباد: دانش او رهی رعایت کن
اندر رزق گوید: جانور را چو خوانش پیش نهاد
تمثیل: زالکی کرد سر برون ز نهفت
حکایت مرغ با گبر: آن بنشنیدهای که بینم ابر
تمثیل در بیداری: نه بپرسید کاهلی ز علی
اندر حب و محبت: عاشقان سوی حضرتش سرمست
اندر تجرید گوید: هرکه خواهد ولایت تجرید
فی سلوک طریق الآخرة: اینهمه علم جسم مختصر است
التمثیل لابن الغافل والاب العاقل: به پسر شیخ گوکانی گفت
حکایت: در مناجات پیر شبلی گفت
فیالتوکّل: پی منه با نفاق بر درگاه
فی توکل العجوز: حاتم آنگه که کرد عزم حرم
ایضاً فیالتوکّل: ربع مسکون چو از طریق شمار
التمثّل فیالرؤیاء و تعبیره و هو ثمانون رؤیا عجیبة: خلق تا در جهانِ اسبابند
فی رؤیا الأثواب و الأوانی: جامهٔ کهنه رنج و اندوه است
فی رؤیا الصنّاعین: مرد طبّاخ نعمت بسیار
فی رؤیا البهائم: خر بود خادمی ولی کاهل
فی رؤیاء السّباع: شیر خصمی مسلّط و مغرور
فی رؤیا النّیّرین والکواکب الخمسة السیّارة: دیدن آفتاب را در خواب
فی تناقض الدارین: علّت روز و شب خور است و زمین
اندر ایثار: هرچه داری برای حق بگذار
قصهٔ قیسبن عاصم رضیالله عنه: آن زمان کز خدای نزد رسول
فی الاتحاد: در جهان یک زیان چو سودِ تو نیست
در اتّصال بدو گوید: چند گویی رسیدگی چه بُوَد
من اَمَنَ بطاعته فقد خَسَر خُسراناً مبینا: روبهی پیر روبهی را گفت
من زَهَد فیالدّنیا وَجَد مُلکا لایبلی: بود پیری به بصره در زاهد
فی صفةالزهد و الزّاهد: زاهدی از میان قوم بتاخت
فی حُبّ الدُّنیا و صفة اهله: هست شهری بزرگ در حدِِ روم
قال اَلنبّی صلّیالله عَلَیه وَ سلَم: فرغالله تعالی عَنالخلقِ والخُلق والاجلِ وَالرزقِ التمثیل فی نَحنُ قَسَمنا: هرچه آن کدخدای دکاندار
فصل فی شرائط صلوة الخمس والمناجات والتضرّع والخشوع والوقار والدعاء: قالالله تعالی: الذین یؤمنون بالغ...
المثل فیالخشوع و حضورِالقلب فیالصّلوة قصة امیرالمؤمنین علیهالسّلام: در اُحد میر حیدر کرّار
فیالصّلوة والرغبة: بارگی را بساز آلت و زین
التمثیل فی تقصیرالصلوة: بوشعیب الاُبی امامی بود
فیالحمد والثناء: در دهان هر زبان که گویا شد
فیالافتقار والتحیّرِ فی صفاته: مستمع نغمت نیاز از دل
فی تأدیب صببان المکتب و صفة الجنّة والنّار: از پی راه حق کم از کودک
در مناجات گوید: ای روان همه تنومندان
فی کرمه و فضله: ای خداوند قایم و قدّوس
فی الانابه: ای جهان آفرین جان آرای
فیالاخلاص والمخلصون علی خطر عظیم: چون ز درگاهِ تست گو میمال
فی قضائه و قدره و امره و صنعه: داده از حکم تو تمنّی را
حکایت: کور را گوهری نمود کسی
فی الشّوق: از پس این براق شوق بُوَد
فی نفی صفات المذمومِة عنالله تعالی: در حق حقّ غضب روا نبود
التمثیل فیالذی هو یُطعمنی و یَسقین: باز را چون ز بیشه صید کنند
التمثیل فی معنی اولئک کالانعام بل هم اضل: کرهّای را که شد سه سال تمام
فی الرضاء والتَّسلیم: هست حق را ز بهر جان شریف
فی الحذر عنالقدر: بندگان را که از قدر حذر است
فی الرضا والتسلیم بحکمه و قضائه: ابلقی را که رخ به خانهٔ اوست
فی الکرامة: از درونش چوبوی جان یابند
فیالعبودیّة: چند پرسی که بندگی چه بُوَد
التمثیل فی قصّة ابراهیم الخلیل علیهالسّلام: آن شنیدی که تا خلیل چه گفت
فیالامتحان: آن زمان کاین حجاب برگیرند