خانه
صفحهاصلی
شاعران
صائب تبریزی
دیوان اشعار
غزلیات
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
غزل شمارهٔ ۱: اگر نه مد بسم الله بودی تاج عنوان...
غزل شمارهٔ ۲: آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به...
غزل شمارهٔ ۳: نغمه آرام از من دیوانه می سازد جدا
غزل شمارهٔ ۴: جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا
غزل شمارهٔ ۵: شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا
غزل شمارهٔ ۶: خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور ...
غزل شمارهٔ ۷: با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم ...
غزل شمارهٔ ۸: گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از ه...
غزل شمارهٔ ۹: می شوند از سرد مهری دوستان از هم ...
غزل شمارهٔ ۱۰: گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان...
غزل شمارهٔ ۱۱: می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا
غزل شمارهٔ ۱۲: نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۳: چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۴: می توان در زلف او دیدن دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۵: نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را
غزل شمارهٔ ۱۶: غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را
غزل شمارهٔ ۱۷: بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را
غزل شمارهٔ ۱۸: من ملایم کردم از آه آسمان سخت را
غزل شمارهٔ ۱۹: تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را
غزل شمارهٔ ۲۰: از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا
غزل شمارهٔ ۲۱: یک نظر بازست نرگس چشم بیمار ترا
غزل شمارهٔ ۲۲: رتبه بال پری باشد پر تیر ترا
غزل شمارهٔ ۲۳: نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم...
غزل شمارهٔ ۲۴: سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
غزل شمارهٔ ۲۵: نیست سنگ کم اگر در پله میزان ترا
غزل شمارهٔ ۲۶: تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا
غزل شمارهٔ ۲۷: می کند گلگل نگه رخسار خندان ترا
غزل شمارهٔ ۲۸: خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا
غزل شمارهٔ ۲۹: خواب ناز از حسن روزافزون نشد سنگی...
غزل شمارهٔ ۳۰: جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا
غزل شمارهٔ ۳۱: نیست ممکن رام کردن چشم جادوی ترا
غزل شمارهٔ ۳۲: صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا
غزل شمارهٔ ۳۳: گر چه محجوب از نظر کرده است بی جا...
غزل شمارهٔ ۳۴: حسن بی پروا به فرمان هوس باشد چرا؟
غزل شمارهٔ ۳۵: جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟
غزل شمارهٔ ۳۶: چشم می پوشی ازان رخسار جان پرور چ...
غزل شمارهٔ ۳۷: غیر حق را می دهی ره در حریم دل چرا؟
غزل شمارهٔ ۳۸: در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا؟
غزل شمارهٔ ۳۹: در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟
غزل شمارهٔ ۴۰: آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟
غزل شمارهٔ ۴۱: نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلطیدن چ...
غزل شمارهٔ ۴۲: مد احسان است بسم الله دیوان صبح را
غزل شمارهٔ ۴۳: گریه مستانه می سازم شراب تلخ را
غزل شمارهٔ ۴۴: غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را
غزل شمارهٔ ۴۵: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شمارهٔ ۴۶: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شمارهٔ ۴۷: می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را
غزل شمارهٔ ۴۸: از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را
غزل شمارهٔ ۴۹: چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را
غزل شمارهٔ ۵۰: دل چسان پیچد عنان آه دردآلود را؟
غزل شمارهٔ ۵۱: نیست حاجت دیده بان حسن عتاب آلود را
غزل شمارهٔ ۵۲: از عذار او بپوشان دیده امید را
غزل شمارهٔ ۵۳: ناله من می زند ناخن به دل ناهید را
غزل شمارهٔ ۵۴: تنگدستی راست سازد نفس کج رفتار را
غزل شمارهٔ ۵۵: کجروی بال و پر سیرست بد کردار را
غزل شمارهٔ ۵۶: آه می باشد مسلسل خاطر افگار را
غزل شمارهٔ ۵۷: کم نسازد جام می زنگ دل افگار را
غزل شمارهٔ ۵۸: نیست غیر از آه، دلسوزی دل افگار را
غزل شمارهٔ ۵۹: داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را
غزل شمارهٔ ۶۰: عشق کو تا گرم سازد این دل رنجور را
غزل شمارهٔ ۶۱: نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را
غزل شمارهٔ ۶۲: خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را
غزل شمارهٔ ۶۳: چون ز می افروختی آن عارض پر نور را
غزل شمارهٔ ۶۴: سهل مشمر همت پیران با تدبیر را
غزل شمارهٔ ۶۵: سر به گردون می دهم این آه پر تأثی...
غزل شمارهٔ ۶۶: وصف زلف یار عاجز می کند تقریر را
غزل شمارهٔ ۶۷: مهر خاموشی کند کوته زبان تقریر را
غزل شمارهٔ ۶۸: خوب دارد زاهد شیاد، داروگیر را
غزل شمارهٔ ۶۹: چرب نرمی می کند کوته زبان شمشیر را
غزل شمارهٔ ۷۰: شد غرور حسن از خط بیش آن طناز را
غزل شمارهٔ ۷۱: از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را
غزل شمارهٔ ۷۲: هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را
غزل شمارهٔ ۷۳: نعل در آتش گذارد روی گرمت بوس را
غزل شمارهٔ ۷۴: نیست از راز نهان من خبر جاسوس را
غزل شمارهٔ ۷۵: ننگ کفر من به فریاد آورد ناقوس را
غزل شمارهٔ ۷۶: عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را
غزل شمارهٔ ۷۷: پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را
غزل شمارهٔ ۷۸: بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را
غزل شمارهٔ ۷۹: چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هو...
غزل شمارهٔ ۸۰: نوش این غمخانه در دنبال دارد نیش را
غزل شمارهٔ ۸۱: از صفای دل نباشد حاصلی درویش را
غزل شمارهٔ ۸۲: صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را
غزل شمارهٔ ۸۳: غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را
غزل شمارهٔ ۸۴: تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را
غزل شمارهٔ ۸۵: من گرفتم ساختی پوشیده سال خویش را
غزل شمارهٔ ۸۶: من که خواهم محو از عالم نشان خویش...
غزل شمارهٔ ۸۷: غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خوی...
غزل شمارهٔ ۸۸: حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
غزل شمارهٔ ۸۹: ساختم از قتل نادم دلربای خویش را
غزل شمارهٔ ۹۰: روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
غزل شمارهٔ ۹۱: چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را
غزل شمارهٔ ۹۲: کی نیام پوچ می سازد به تمکین تیغ ...
غزل شمارهٔ ۹۳: آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را
غزل شمارهٔ ۹۴: از سیه بختی نگردد دیده گریان برق را
غزل شمارهٔ ۹۵: ساقی محجوب می باید شراب عشق را
غزل شمارهٔ ۹۶: بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
غزل شمارهٔ ۹۷: مرکز خاک است گردون آسمان عشق را
غزل شمارهٔ ۹۸: نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را
غزل شمارهٔ ۹۹: نیست در دوران من میخانه حاجت خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۰: با زمین گیری به منزل می رسانم خلق...
غزل شمارهٔ ۱۰۱: ریخت چون دندان، شود افزون غم نان ...
غزل شمارهٔ ۱۰۲: غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۳: نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را
غزل شمارهٔ ۱۰۴: هر تنک ظرفی ننوشد خون گرم تاک را
غزل شمارهٔ ۱۰۵: از بلندی مانع گردش شود افلاک را
غزل شمارهٔ ۱۰۶: مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
غزل شمارهٔ ۱۰۷: خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ...
غزل شمارهٔ ۱۰۸: نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را
غزل شمارهٔ ۱۰۹: جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را
غزل شمارهٔ ۱۱۰: بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟
غزل شمارهٔ ۱۱۱: دامن دریای خونخوارست بالین سیل را
غزل شمارهٔ ۱۱۲: گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را
غزل شمارهٔ ۱۱۳: نیست از روی زمین سیری دل خود کام را
غزل شمارهٔ ۱۱۴: نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را
غزل شمارهٔ ۱۱۵: کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را
غزل شمارهٔ ۱۱۶: نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
غزل شمارهٔ ۱۱۷: نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
غزل شمارهٔ ۱۱۸: غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
غزل شمارهٔ ۱۱۹: از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۰: عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۱: خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۲: گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد ...
غزل شمارهٔ ۱۲۳: خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۴: التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۵: شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد م...
غزل شمارهٔ ۱۲۶: چشم او چندان که مست خواب می سازد ...
غزل شمارهٔ ۱۲۷: تر زبانی معدن زنگار می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۸: تنگ ظرفم، باده کم زور می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۹: دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۰: تن پرستی زیر دست خاک می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۱: نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۲: برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۳: از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۴: سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۵: عشق پنهان باعث روشن روانی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۶: سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۷: تا به کی بند گرانجانی به پا باشد ...
غزل شمارهٔ ۱۳۸: نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۹: چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
غزل شمارهٔ ۱۴۰: بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد ...
غزل شمارهٔ ۱۴۱: پرده دار و حاجب و دربان نمی باشد ...
غزل شمارهٔ ۱۴۲: داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۳: بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۴: چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۵: صبح از جان های روشن یاد می آید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۶: سرنمی پیچم به سنگ بیستون از کار عشق
غزل شمارهٔ ۱۴۷: زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۸: نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۹: گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۰: شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۱: می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۲: داغ رسوایی خدادادست منصور مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۳: نیست ظرف باده توحید، مخمور مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۴: بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۵: می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۶: نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۷: شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۸: از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۹: می کشد هر دم ز بی تابی به جایی دل...
غزل شمارهٔ ۱۶۰: کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟
غزل شمارهٔ ۱۶۱: نیست بر ابر بهاران، دیده پر نم مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۲: چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۳: پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۴: چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۵: برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۶: پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۷: می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۸: نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۹: مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۰: سبز می گردد روان چون آب از ماندن ...
غزل شمارهٔ ۱۷۱: یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۲: ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۳: در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۴: کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟
غزل شمارهٔ ۱۷۵: نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگی...
غزل شمارهٔ ۱۷۶: خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگ...
غزل شمارهٔ ۱۷۷: شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر با...
غزل شمارهٔ ۱۷۸: چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۹: طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو...
غزل شمارهٔ ۱۸۰: برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۱: باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۲: جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۳: تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۴: نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۵: خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی...
غزل شمارهٔ ۱۸۶: چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۷: در دل هر قطره آماده است دریایی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۸: می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی ...
غزل شمارهٔ ۱۸۹: گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می...
غزل شمارهٔ ۱۹۰: جامه آزادگی چالاک باشد سرو را
غزل شمارهٔ ۱۹۱: دردمندی سر به گردون می رساند آه را
غزل شمارهٔ ۱۹۲: ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را
غزل شمارهٔ ۱۹۳: هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را
غزل شمارهٔ ۱۹۴: کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
غزل شمارهٔ ۱۹۵: دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
غزل شمارهٔ ۱۹۶: نیست پروای فنای خود دل وارسته را
غزل شمارهٔ ۱۹۷: گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغ...
غزل شمارهٔ ۱۹۸: از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را
غزل شمارهٔ ۱۹۹: بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
غزل شمارهٔ ۲۰۰: جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را
غزل شمارهٔ ۲۰۱: نیست یک جو غم ز بی برگی دل آزاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۲: دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۳: عمر در تلخی سرآید در شراب افتاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۴: پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
غزل شمارهٔ ۲۰۵: می کنم از سینه بیرون این دل افسرد...
غزل شمارهٔ ۲۰۶: دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده...
غزل شمارهٔ ۲۰۷: می کند پامال، تن آخر دل آسوده را
غزل شمارهٔ ۲۰۸: کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را
غزل شمارهٔ ۲۰۹: از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را
غزل شمارهٔ ۲۱۰: از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را
غزل شمارهٔ ۲۱۱: از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را
غزل شمارهٔ ۲۱۲: در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را
غزل شمارهٔ ۲۱۳: می کنم از سینه بیرون این دل غمخوا...
غزل شمارهٔ ۲۱۴: می کنم از سینه بیرون این دل غمخوا...
غزل شمارهٔ ۲۱۵: طی به ماهی سازد از کندی، ره یک رو...
غزل شمارهٔ ۲۱۶: چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه ...
غزل شمارهٔ ۲۱۷: نیست از داغ جنون پروا دل غم پیشه را
غزل شمارهٔ ۲۱۸: هر که دید از باده لعلی به سامان ش...
غزل شمارهٔ ۲۱۹: دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
غزل شمارهٔ ۲۲۰: سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را
غزل شمارهٔ ۲۲۱: نیست در طالع قدوم میهمان این خانه...
غزل شمارهٔ ۲۲۲: می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه...
غزل شمارهٔ ۲۲۳: سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۴: از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟
غزل شمارهٔ ۲۲۵: کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۶: بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۷: از سر و سامان چه می پرسی من دیوان...
غزل شمارهٔ ۲۲۸: شمع چندانی که سوزد بال و پر پروان...
غزل شمارهٔ ۲۲۹: کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را
غزل شمارهٔ ۲۳۰: از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه...
غزل شمارهٔ ۲۳۱: آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۲: صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۳: هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کین...
غزل شمارهٔ ۲۳۴: از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۵: چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۶: چهره ات بال سمندر می کند آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۷: چهره ات گل در گریبان می کند آیینه...
غزل شمارهٔ ۲۳۸: یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۹: شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۴۰: گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه...
غزل شمارهٔ ۲۴۱: از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
غزل شمارهٔ ۲۴۲: چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما
غزل شمارهٔ ۲۴۳: داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۴: از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۵: صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۶: در گذر ای آسمان از وادی آزار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۷: از ته دل نیست در میخانه استغفار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۸: از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۹: می نماید پایکوبان دار را منصور ما
غزل شمارهٔ ۲۵۰: حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
غزل شمارهٔ ۲۵۱: تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
غزل شمارهٔ ۲۵۲: در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما
غزل شمارهٔ ۲۵۳: پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما
غزل شمارهٔ ۲۵۴: گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما
غزل شمارهٔ ۲۵۵: تا خرام قامت او برد از سر هوش ما
غزل شمارهٔ ۲۵۶: شد چو گل از روی خندان، خرده زر رز...
غزل شمارهٔ ۲۵۷: آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
غزل شمارهٔ ۲۵۸: قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
غزل شمارهٔ ۲۵۹: از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
غزل شمارهٔ ۲۶۰: مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما؟
غزل شمارهٔ ۲۶۱: چون حباب از یکدلان باده نابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۲: با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۳: راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۴: نه ز خامی نقش ها را خام می بندیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۵: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۶: ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۷: با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۸: در نظرها گر چه بیکاریم در کاریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۹: دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۰: از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟
غزل شمارهٔ ۲۷۱: شیوه های چشم او را در نظر داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۲: از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۳: یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۴: پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۵: گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرا...
غزل شمارهٔ ۲۷۶: از تحمل خصم را هموار می سازیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۷: اشک پیش مردم فرزانه می ریزیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۸: خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۹: گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۰: چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۱: جان به لب داریم و همچون صبح خندان...
غزل شمارهٔ ۲۸۲: بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۳: آسمان را خانه زنبور می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۴: خون دل را باده گلفام می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۵: گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۶: نور معنی در جبین تاک می بینیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۷: زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۸: صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۹: تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جا...
غزل شمارهٔ ۲۹۰: فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۱: سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۲: خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۳: دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۴: نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۵: درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۶: راز دل را می توان دریافت از سیمای...
غزل شمارهٔ ۲۹۷: می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی...
غزل شمارهٔ ۲۹۸: زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها
غزل شمارهٔ ۲۹۹: ای دل بیدار را از چشم مستت خوابها
غزل شمارهٔ ۳۰۰: ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
غزل شمارهٔ ۳۰۱: ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها
غزل شمارهٔ ۳۰۲: ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها
غزل شمارهٔ ۳۰۳: ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها
غزل شمارهٔ ۳۰۴: تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها
غزل شمارهٔ ۳۰۵: پخته می گردند از سودای زلفش خام ها
غزل شمارهٔ ۳۰۶: ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها
غزل شمارهٔ ۳۰۷: سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها
غزل شمارهٔ ۳۰۸: متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا
غزل شمارهٔ ۳۰۹: در بهاران از چمن ای باغبان بیرون ...
غزل شمارهٔ ۳۱۰: مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا
غزل شمارهٔ ۳۱۱: به قدر رم ازین عالم، توانی آرمید ...
غزل شمارهٔ ۳۱۲: مرو چون غافلان ای طالب منزل به خو...
غزل شمارهٔ ۳۱۳: نه هر کس سر برون با تیغ و خنجر می...
غزل شمارهٔ ۳۱۴: کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود ا...
غزل شمارهٔ ۳۱۵: چه گردیدی گره، تخمی پی فردا بکار ...
غزل شمارهٔ ۳۱۶: گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان ...
غزل شمارهٔ ۳۱۷: منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین...
غزل شمارهٔ ۳۱۸: فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخوا...
غزل شمارهٔ ۳۱۹: دگر با نوخطی دارد دل من در میان س...
غزل شمارهٔ ۳۲۰: ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۱: مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۲: که را می گشت در دل کز زمین انسان ...
غزل شمارهٔ ۳۲۳: ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۴: در آن زلف سیه دلهای خونین می شود ...
غزل شمارهٔ ۳۲۵: هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود ...
غزل شمارهٔ ۳۲۶: اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پ...
غزل شمارهٔ ۳۲۷: عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پ...
غزل شمارهٔ ۳۲۸: به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پ...
غزل شمارهٔ ۳۲۹: ز سیما می شود روشندلان را مهر و ک...
غزل شمارهٔ ۳۳۰: سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا...
غزل شمارهٔ ۳۳۱: ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را
غزل شمارهٔ ۳۳۲: به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن د...
غزل شمارهٔ ۳۳۳: چه می آری به گردش هر نفس آن چشم ش...
غزل شمارهٔ ۳۳۴: نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را
غزل شمارهٔ ۳۳۵: به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را
غزل شمارهٔ ۳۳۶: چنان دانسته می باید درین دنیا نهی...
غزل شمارهٔ ۳۳۷: نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می ب...
غزل شمارهٔ ۳۳۸: اگر غفلت نهان در سنگ خارا می کند ...
غزل شمارهٔ ۳۳۹: اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس...
غزل شمارهٔ ۳۴۰: نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما...
غزل شمارهٔ ۳۴۱: ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل م...
غزل شمارهٔ ۳۴۲: خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۳: نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۴: ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه م...
غزل شمارهٔ ۳۴۵: دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ه...
غزل شمارهٔ ۳۴۶: زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها...
غزل شمارهٔ ۳۴۷: سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را
غزل شمارهٔ ۳۴۸: که دارد این چنین سرگشته و بی تاب ...
غزل شمارهٔ ۳۴۹: اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا...
غزل شمارهٔ ۳۵۰: چه پروا از غبار خط مشکین است آن ل...
غزل شمارهٔ ۳۵۱: بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاج...
غزل شمارهٔ ۳۵۲: اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
غزل شمارهٔ ۳۵۳: به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت...
غزل شمارهٔ ۳۵۴: نهان کرده است رویت در نقاب حشر جن...
غزل شمارهٔ ۳۵۵: مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را
غزل شمارهٔ ۳۵۶: ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را
غزل شمارهٔ ۳۵۷: ندارد در خور من باده ای گردون مین...
غزل شمارهٔ ۳۵۸: سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خو...
غزل شمارهٔ ۳۵۹: مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود...
غزل شمارهٔ ۳۶۰: ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن...
غزل شمارهٔ ۳۶۱: خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود...
غزل شمارهٔ ۳۶۲: فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۳: برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۴: به زور خود شدی مغرور تا انداختی خ...
غزل شمارهٔ ۳۶۵: خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دل...
غزل شمارهٔ ۳۶۶: نسوزد دل به آه گرم من چرخ بد اختر...
غزل شمارهٔ ۳۶۷: لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر...
غزل شمارهٔ ۳۶۸: زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را
غزل شمارهٔ ۳۶۹: ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را
غزل شمارهٔ ۳۷۰: بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش...
غزل شمارهٔ ۳۷۱: ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش...
غزل شمارهٔ ۳۷۲: گل اندامی که می دادم به خون دیده ...
غزل شمارهٔ ۳۷۳: ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
غزل شمارهٔ ۳۷۴: به مژگان خارخار از سینه می رویاند...
غزل شمارهٔ ۳۷۵: به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش...
غزل شمارهٔ ۳۷۶: به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبند...
غزل شمارهٔ ۳۷۷: چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش...
غزل شمارهٔ ۳۷۸: ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
غزل شمارهٔ ۳۷۹: چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روان...
غزل شمارهٔ ۳۸۰: به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گا...
غزل شمارهٔ ۳۸۱: کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش...
غزل شمارهٔ ۳۸۲: نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را
غزل شمارهٔ ۳۸۳: نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار...
غزل شمارهٔ ۳۸۴: مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
غزل شمارهٔ ۳۸۵: معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را
غزل شمارهٔ ۳۸۶: سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل...
غزل شمارهٔ ۳۸۷: به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را
غزل شمارهٔ ۳۸۸: مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را
غزل شمارهٔ ۳۸۹: نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون ...
غزل شمارهٔ ۳۹۰: اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را
غزل شمارهٔ ۳۹۱: به دنیا ساختم مشغول چشم روشن دل را
غزل شمارهٔ ۳۹۲: درین گلشن نباشد نعل در آتش چسان گ...
غزل شمارهٔ ۳۹۳: ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را
غزل شمارهٔ ۳۹۴: نه آسان است بر گردن گرفتن کار عال...
غزل شمارهٔ ۳۹۵: به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم...
غزل شمارهٔ ۳۹۶: مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
غزل شمارهٔ ۳۹۷: مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را
غزل شمارهٔ ۳۹۸: به وحدت می توان کردن سبک غم های ع...
غزل شمارهٔ ۳۹۹: مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم...
غزل شمارهٔ ۴۰۰: نظر کن در ترازو داری آن خورشید تا...
غزل شمارهٔ ۴۰۱: به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبا...
غزل شمارهٔ ۴۰۲: ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان...
غزل شمارهٔ ۴۰۳: ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان...
غزل شمارهٔ ۴۰۴: مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را
غزل شمارهٔ ۴۰۵: چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشا...
غزل شمارهٔ ۴۰۶: مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را
غزل شمارهٔ ۴۰۷: فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویا...
غزل شمارهٔ ۴۰۸: ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مس...
غزل شمارهٔ ۴۰۹: ز منع افزون شود شوق گرستن بی قرار...
غزل شمارهٔ ۴۱۰: ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعار...
غزل شمارهٔ ۴۱۱: فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را
غزل شمارهٔ ۴۱۲: نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
غزل شمارهٔ ۴۱۳: نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را
غزل شمارهٔ ۴۱۴: نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشا...
غزل شمارهٔ ۴۱۵: زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را
غزل شمارهٔ ۴۱۶: محابا نیست از برق حوادث خوشه چینا...
غزل شمارهٔ ۴۱۷: ز رنجش نیست خوشتر هیچ خلقی تندخوی...
غزل شمارهٔ ۴۱۸: گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن...
غزل شمارهٔ ۴۱۹: متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را
غزل شمارهٔ ۴۲۰: بدل زان با تپیدن های دل کردم دوید...
غزل شمارهٔ ۴۲۱: ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم رو...
غزل شمارهٔ ۴۲۲: به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر...
غزل شمارهٔ ۴۲۳: نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی ...
غزل شمارهٔ ۴۲۴: نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگ...
غزل شمارهٔ ۴۲۵: شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون...
غزل شمارهٔ ۴۲۶: ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنو...
غزل شمارهٔ ۴۲۷: خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چی...
غزل شمارهٔ ۴۲۸: طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین...
غزل شمارهٔ ۴۲۹: اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گل...
غزل شمارهٔ ۴۳۰: چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
غزل شمارهٔ ۴۳۱: به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را
غزل شمارهٔ ۴۳۲: تهی چشمان چه می دانند قدر روی نیک...
غزل شمارهٔ ۴۳۳: صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را
غزل شمارهٔ ۴۳۴: سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را
غزل شمارهٔ ۴۳۵: هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی...
غزل شمارهٔ ۴۳۶: دلم خاک مراد خویش داند نامرادی را
غزل شمارهٔ ۴۳۷: مده در جوش گل چون لاله از کف میگس...
غزل شمارهٔ ۴۳۸: خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فق...
غزل شمارهٔ ۴۳۹: ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را
غزل شمارهٔ ۴۴۰: گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار ط...
غزل شمارهٔ ۴۴۱: تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را
غزل شمارهٔ ۴۴۲: به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۳: مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۴: به آهی می توان از خود برآوردن جها...
غزل شمارهٔ ۴۴۵: نه هر چشمی سزاوارست رخسار معانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۶: کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۷: غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزین...
غزل شمارهٔ ۴۴۸: زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کا...
غزل شمارهٔ ۴۴۹: رسانیده است حسن او به جایی بی وفا...
غزل شمارهٔ ۴۵۰: خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را
غزل شمارهٔ ۴۵۱: کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در ص...
غزل شمارهٔ ۴۵۲: به دل های پر از خون حرف آن زلف دو...
غزل شمارهٔ ۴۵۳: ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما
غزل شمارهٔ ۴۵۴: ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما
غزل شمارهٔ ۴۵۵: نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب...
غزل شمارهٔ ۴۵۶: فلک پرواز سازد آه را درد گران ما
غزل شمارهٔ ۴۵۷: رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد
غزل شمارهٔ ۴۵۸: ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا
غزل شمارهٔ ۴۵۹: می جان بخش اگر چه جام زر می گیرد ...
غزل شمارهٔ ۴۶۰: اگر این بار می آید به دستم گردن م...
غزل شمارهٔ ۴۶۱: مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب ها
غزل شمارهٔ ۴۶۲: ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شبها
غزل شمارهٔ ۴۶۳: ز سختی های عالم قانعان را هست لذت...
غزل شمارهٔ ۴۶۴: زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فک...
غزل شمارهٔ ۴۶۵: مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها
غزل شمارهٔ ۴۶۶: به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکل...
غزل شمارهٔ ۴۶۷: اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
غزل شمارهٔ ۴۶۸: زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها
غزل شمارهٔ ۴۶۹: مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدن...
غزل شمارهٔ ۴۷۰: ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربی...
غزل شمارهٔ ۴۷۱: ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در...
غزل شمارهٔ ۴۷۲: به هر شورش مده چون موج از کف دامن...
غزل شمارهٔ ۴۷۳: نماند از نارسایی مدی از احسان دری...
غزل شمارهٔ ۴۷۴: چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه در...
غزل شمارهٔ ۴۷۵: محمل شوق کجا، کعبه امید کجا
غزل شمارهٔ ۴۷۶: من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
غزل شمارهٔ ۴۷۷: صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۷۸: هر که هست، از می دیدار تو مست است...
غزل شمارهٔ ۴۷۹: سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۰: مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۱: همه کس طالب آن سرو روان است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۲: فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۳: خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست
غزل شمارهٔ ۴۸۴: نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
غزل شمارهٔ ۴۸۵: آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟
غزل شمارهٔ ۴۸۶: می شود راز دل از جبهه نمایان ما را
غزل شمارهٔ ۴۸۷: گریه سوختگان اشک کباب است ترا
غزل شمارهٔ ۴۸۸: دست شستن ز بقا آب حیات است ترا
غزل شمارهٔ ۴۸۹: چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
غزل شمارهٔ ۴۹۰: خون ما گر سبب چهره آل است ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۱: ای که از عالم معنی خبری نیست ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۲: حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۳: کیست گردن ننهد دام جهانگیر ترا؟
غزل شمارهٔ ۴۹۴: طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
غزل شمارهٔ ۴۹۵: نه به چشم و دل تنها نگرانیم ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۶: باغبان در نگشوده است گلستان ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۷: گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۸: نمک خال بود داغ تمنای ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۹: گل ازان زود به بازار رساند خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۰: هر که چون شیشه به پیمانه رساند خو...
غزل شمارهٔ ۵۰۱: در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
غزل شمارهٔ ۵۰۲: حسن کی در دل چون سنگ نماید خود را؟
غزل شمارهٔ ۵۰۳: راه خوابیده رسانید به منزل خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۴: چشم بگشا، سبک از خواب گران کن خود...
غزل شمارهٔ ۵۰۵: ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۶: نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را
غزل شمارهٔ ۵۰۷: از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را
غزل شمارهٔ ۵۰۸: تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را
غزل شمارهٔ ۵۰۹: شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را
غزل شمارهٔ ۵۱۰: سخن آن است که از جای درآرد دل را
غزل شمارهٔ ۵۱۱: عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
غزل شمارهٔ ۵۱۲: فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
غزل شمارهٔ ۵۱۳: وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۴: تلخی عالم ناساز شراب است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۵: هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۶: نفس سوخته روشنگر جان است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۷: نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۸: دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۹: گل داغ است اگر تاج زری هست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۰: چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۱: دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۲: رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۳: در بیابان طلب، راهبری نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۴: چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
غزل شمارهٔ ۵۲۵: آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۶: آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۷: نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۸: سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۹: نیم آن شعله که خاموش توان کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۰: عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۱: می کند وقت خوش از عمر برومند مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۲: تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۳: برسانید به خاک قدم یار مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۴: از گلستان نشود غنچه دل باز مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۵: می کند گرم طلب شعله آواز مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۶: چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
غزل شمارهٔ ۵۳۷: هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۸: دل سیه شد ز سیه خانه افلاک مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۹: آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا
غزل شمارهٔ ۵۴۰: می پرد چشم به خال لب جانانه مرا
غزل شمارهٔ ۵۴۱: وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را
غزل شمارهٔ ۵۴۲: تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
غزل شمارهٔ ۵۴۳: مژه مانع نشود اشک سبک جولان را
غزل شمارهٔ ۵۴۴: میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
غزل شمارهٔ ۵۴۵: شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
غزل شمارهٔ ۵۴۶: نیست آسودگی از سیر و سفر مجنون را
غزل شمارهٔ ۵۴۷: تندی خوی ضرورست سخن آیین را
غزل شمارهٔ ۵۴۸: گل به صد دیده شبنم نگران است او را
غزل شمارهٔ ۵۴۹: غم مردن نبود جان غم اندوخته را
غزل شمارهٔ ۵۵۰: گر به گلزار بری آن رخ افروخته را
غزل شمارهٔ ۵۵۱: گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
غزل شمارهٔ ۵۵۲: صلح در پرده بود یار به جنگ آمده را
غزل شمارهٔ ۵۵۳: شوق اگر قافله سالار شود قافله را
غزل شمارهٔ ۵۵۴: نشد از روی تو سیراب نظر آینه را
غزل شمارهٔ ۵۵۵: چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟
غزل شمارهٔ ۵۵۶: لب میگون تو خمار کند تقوی را
غزل شمارهٔ ۵۵۷: گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
غزل شمارهٔ ۵۵۸: خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
غزل شمارهٔ ۵۵۹: تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟
غزل شمارهٔ ۵۶۰: هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما
غزل شمارهٔ ۵۶۱: حلقه هر در باغی نشود دیده ما
غزل شمارهٔ ۵۶۲: گر چه از درد خزانی شده رخساره ما
غزل شمارهٔ ۵۶۳: تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟
غزل شمارهٔ ۵۶۴: هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۵: آب حیوان زند آب در میخانه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۶: سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۷: روشن است از دل بی کینه ما سینه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۸: گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۹: مشرق مهر بود سینه بی کینه ما
غزل شمارهٔ ۵۷۰: چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما
غزل شمارهٔ ۵۷۱: از بساط فلک آن سوی بود بازی ما
غزل شمارهٔ ۵۷۲: علم نصرت ما آه سحرگاهی ما
غزل شمارهٔ ۵۷۳: دل نگردید شب وصل تهی از گله ها
غزل شمارهٔ ۵۷۴: کمال حسن کجا، دیده پر آب کجا؟
غزل شمارهٔ ۵۷۵: به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
غزل شمارهٔ ۵۷۶: به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا
غزل شمارهٔ ۵۷۷: نگاه دار سر رشته حساب اینجا
غزل شمارهٔ ۵۷۸: رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا
غزل شمارهٔ ۵۷۹: به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا
غزل شمارهٔ ۵۸۰: خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز ...
غزل شمارهٔ ۵۸۱: عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا
غزل شمارهٔ ۵۸۲: عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا
غزل شمارهٔ ۵۸۳: چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟
غزل شمارهٔ ۵۸۴: فکنده ایم به امروز کار فردا را
غزل شمارهٔ ۵۸۵: چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟
غزل شمارهٔ ۵۸۶: کجا نظر به گل و یاسمن بود ما را؟
غزل شمارهٔ ۵۸۷: به شاهراه توکل بود سفر ما را
غزل شمارهٔ ۵۸۸: نداد عشق گریبان به دست کس ما را
غزل شمارهٔ ۵۸۹: مبین ز موج تهیدست خوار دریا را
غزل شمارهٔ ۵۹۰: مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
غزل شمارهٔ ۵۹۱: چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟
غزل شمارهٔ ۵۹۲: مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را
غزل شمارهٔ ۵۹۳: چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۴: ز دوزخ است چه پروا نیازمند ترا؟
غزل شمارهٔ ۵۹۵: به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟
غزل شمارهٔ ۵۹۶: اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۷: خمار می نکند زرد ارغوان ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۸: مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را
غزل شمارهٔ ۵۹۹: چه غم ز آه من آن خط روح پرور را؟
غزل شمارهٔ ۶۰۰: ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟
غزل شمارهٔ ۶۰۱: شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را
غزل شمارهٔ ۶۰۲: ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟
غزل شمارهٔ ۶۰۳: عرق به چهره نشسته است آن پریوش را
غزل شمارهٔ ۶۰۴: ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را
غزل شمارهٔ ۶۰۵: گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را
غزل شمارهٔ ۶۰۶: مکن به غنچه گره نوبهار عالم را
غزل شمارهٔ ۶۰۷: گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
غزل شمارهٔ ۶۰۸: به خنده ای بنواز این دل خراب مرا
غزل شمارهٔ ۶۰۹: چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۰: ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۱: گرفتگی دل از چشم روشن است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۲: ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۳: به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۴: اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۵: همان کسی که به دست کرم سرشت مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۶: چو برگ بر سر حاصل نمی توان لرزید
غزل شمارهٔ ۶۱۷: اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۸: زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۹: ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۰: ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۱: شد از رکاب تو پیدا هلال عید مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۲: ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟
غزل شمارهٔ ۶۲۳: نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۴: کنند تازه خطان مشکسود داغ مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۵: کجا به دام کشد سایه نهال مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۶: چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا؟
غزل شمارهٔ ۶۲۷: ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۸: نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۹: به خاک و خون نکشد خصمی زمانه مرا
غزل شمارهٔ ۶۳۰: شکست نقش مرادست بوریای مرا
غزل شمارهٔ ۶۳۱: به هر که هر چه ضرورست داده اند آن...
غزل شمارهٔ ۶۳۲: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
غزل شمارهٔ ۶۳۳: بهار شد که ببندند در گلستان را
غزل شمارهٔ ۶۳۴: لبت به خون جگر شسته روی مرجان را
غزل شمارهٔ ۶۳۵: ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
غزل شمارهٔ ۶۳۶: بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را
غزل شمارهٔ ۶۳۷: ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
غزل شمارهٔ ۶۳۸: گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غزل شمارهٔ ۶۳۹: گل است باده گلرنگ باده خواران را
غزل شمارهٔ ۶۴۰: چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟
غزل شمارهٔ ۶۴۱: ز کوه غم دل و دست گشاده را غم نیست
غزل شمارهٔ ۶۴۲: ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را
غزل شمارهٔ ۶۴۳: چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون ...
غزل شمارهٔ ۶۴۴: بس است تیغ تغافل من بلاجو را
غزل شمارهٔ ۶۴۵: ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
غزل شمارهٔ ۶۴۶: ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟
غزل شمارهٔ ۶۴۷: رساند ابر به جایی گهرفشانی را
غزل شمارهٔ ۶۴۸: دوام نیست چو ایام گل جوانی را
غزل شمارهٔ ۶۴۹: به کوی عشق مبر زاهد ریایی را
غزل شمارهٔ ۶۵۰: اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا
غزل شمارهٔ ۶۵۱: ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
غزل شمارهٔ ۶۵۲: چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
غزل شمارهٔ ۶۵۳: رسیده است به آفاق صیت دولت ما
غزل شمارهٔ ۶۵۴: به هر ترنمی از جای می رود دل ما
غزل شمارهٔ ۶۵۵: شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
غزل شمارهٔ ۶۵۶: چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
غزل شمارهٔ ۶۵۷: ز خون شکفته شود چون شراب شیشه ما
غزل شمارهٔ ۶۵۸: ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
غزل شمارهٔ ۶۵۹: حدیث خام مجویید در رساله ما
غزل شمارهٔ ۶۶۰: ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟
غزل شمارهٔ ۶۶۱: ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
غزل شمارهٔ ۶۶۲: رسیده است به معراج اوج پستی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۳: شکست رنگ می از ترک میگساری ما
غزل شمارهٔ ۶۶۴: رسید صبر به فریاد بینوایی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۵: هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۶: مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا
غزل شمارهٔ ۶۶۷: زهی به غمزه جانسوز برق مذهب ها
غزل شمارهٔ ۶۶۸: چنان که از نمک افزون شود جراحتها
غزل شمارهٔ ۶۶۹: به دور کاکل و زلف تو سنبلستان ها
غزل شمارهٔ ۶۷۰: شکوفه شور فکنده است در گلستان ها
غزل شمارهٔ ۶۷۱: اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
غزل شمارهٔ ۶۷۲: غم حساب ندارم ز می پرستی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۳: به خرج رفت حیاتم ز هرزه کوشی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۴: زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۵: آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
غزل شمارهٔ ۶۷۶: آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟
غزل شمارهٔ ۶۷۷: بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
غزل شمارهٔ ۶۷۸: چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا
غزل شمارهٔ ۶۷۹: می می کند خیال تنک ظرف آب را
غزل شمارهٔ ۶۸۰: روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
غزل شمارهٔ ۶۸۱: هر کس نکرده در گرو می کتاب را
غزل شمارهٔ ۶۸۲: می سوزد آرزو دل پراضطراب را
غزل شمارهٔ ۶۸۳: در ششدرست مهره اسیر جهات را
غزل شمارهٔ ۶۸۴: دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را
غزل شمارهٔ ۶۸۵: از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
غزل شمارهٔ ۶۸۶: فصل بهار کرد مصور بهشت را
غزل شمارهٔ ۶۸۷: می فارغ از جهان مکرر کند ترا
غزل شمارهٔ ۶۸۸: سرگشته چند فکر پریشان کند ترا؟
غزل شمارهٔ ۶۸۹: بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا
غزل شمارهٔ ۶۹۰: هم ناله رباب نباشد کسی چرا؟
غزل شمارهٔ ۶۹۱: در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟
غزل شمارهٔ ۶۹۲: ترجیح می دهد به پدر اوستاد را
غزل شمارهٔ ۶۹۳: قید عیال، پست کند رای مرد را
غزل شمارهٔ ۶۹۴: بادام تلخ نیست سزاوار قند را
غزل شمارهٔ ۶۹۵: خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را
غزل شمارهٔ ۶۹۶: عشق است غمگسار دل دردمند را
غزل شمارهٔ ۶۹۷: افسردگی است چاره دل دردمند را
غزل شمارهٔ ۶۹۸: وادید کرده است به من تلخ، دید را
غزل شمارهٔ ۶۹۹: یک بار بی خبر به شبستان من درآ
غزل شمارهٔ ۷۰۰: روی تو سوخته است دل لاله زار را
غزل شمارهٔ ۷۰۱: دیوانه کرد سبزه خطت بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۲: دریاب صبح فیض نسیم بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۳: در آتش است نعل، نسیم بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۴: از شرم، حرص دلبری افزود ناز را
غزل شمارهٔ ۷۰۵: مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
غزل شمارهٔ ۷۰۶: دانسته ام غرور خریدار خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۷: از کینه پاک کن دل افگار خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۸: کوتاه ساز رشته آمال خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۹: پوشیده گر به زلف کنی روی خویش را
غزل شمارهٔ ۷۱۰: حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را
غزل شمارهٔ ۷۱۱: پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
غزل شمارهٔ ۷۱۲: تیغ زبان لاف نباشد کمال را
غزل شمارهٔ ۷۱۳: هست از زوال نعل در آتش کمال را
غزل شمارهٔ ۷۱۴: نتوان به خواب کرد مسخر خیال را
غزل شمارهٔ ۷۱۵: در کوی عشق ره نبود جبرئیل را
غزل شمارهٔ ۷۱۶: عارف متابعت نکند قال و قیل را
غزل شمارهٔ ۷۱۷: در گردش آورید می لعل فام را
غزل شمارهٔ ۷۱۸: پیچیده است دست تو دست کلیم را
غزل شمارهٔ ۷۱۹: شد استخوان ز دور فلک توتیا مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۰: غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۱: می در پیاله خون جگر می شود مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۲: سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۳: از آفتاب عشق نگردید رنگ من
غزل شمارهٔ ۷۲۴: ابروی او نرفت ز مد نظر مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۵: پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۶: از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۷: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۸: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۹: افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۰: گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۱: از کار رفته دست چو دست سبو مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۲: سرگشته ساخت خال دلارای او مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۳: از باده چون کند عرق آلود ماه را
غزل شمارهٔ ۷۳۴: رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را
غزل شمارهٔ ۷۳۵: طاعت کند سرشک ندامت گناه را
غزل شمارهٔ ۷۳۶: رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
غزل شمارهٔ ۷۳۷: مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
غزل شمارهٔ ۷۳۸: با زلف کار نیست رخ یار دیده را
غزل شمارهٔ ۷۳۹: طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
غزل شمارهٔ ۷۴۰: خال لب تو راهنمایی است بوسه را
غزل شمارهٔ ۷۴۱: گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟
غزل شمارهٔ ۷۴۲: دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را
غزل شمارهٔ ۷۴۳: دایم ز نازکی است دل افگار شیشه را
غزل شمارهٔ ۷۴۴: مگذار بر زمین دل شبها پیاله را
غزل شمارهٔ ۷۴۵: دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را
غزل شمارهٔ ۷۴۶: از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟
غزل شمارهٔ ۷۴۷: افتادگی برآورد از خاک دانه را
غزل شمارهٔ ۷۴۸: پروای مرگ نیست گدای برهنه را
غزل شمارهٔ ۷۴۹: روشن ز داغ های نهان ساز سینه را
غزل شمارهٔ ۷۵۰: بشنو ز من ترانه غیرت فزای را
غزل شمارهٔ ۷۵۱: چون پای خم به دست فتادت کمر گشا
غزل شمارهٔ ۷۵۲: شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۳: چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۴: آماده است از دل پر خون شراب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۵: از نان و آب نیست بقا و ثبات ما
غزل شمارهٔ ۷۵۶: در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
غزل شمارهٔ ۷۵۷: ای جبهه تو آینه سرنوشت ما
غزل شمارهٔ ۷۵۸: بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
غزل شمارهٔ ۷۵۹: یاقوت کهربا شود از آه سرد ما
غزل شمارهٔ ۷۶۰: چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۱: دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۲: داغ است لاله زار دل دردمند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۳: عالم ختن شد از قلم مشکسود ما
غزل شمارهٔ ۷۶۴: دایم شکفته است دل داغدار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۵: منگر به چشم کم به دل داغدار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۶: آمیخته است مستی ما با خمار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۷: با اختیار حق چه بود اختیار ما؟
غزل شمارهٔ ۷۶۸: دوری ز خلق، باغ و بهارست پیش ما
غزل شمارهٔ ۷۶۹: برق جلال، عین جمال است پیش ما
غزل شمارهٔ ۷۷۰: آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
غزل شمارهٔ ۷۷۱: در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما
غزل شمارهٔ ۷۷۲: دست فلک کبود شد از گوشمال ما
غزل شمارهٔ ۷۷۳: هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما
غزل شمارهٔ ۷۷۴: دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۵: دل از قضا به دست رضا داده ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۶: خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۷: روشن شود چراغ دل ما ز یکدگر
غزل شمارهٔ ۷۷۸: عمری است حلقه در میخانه ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۹: خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۰: دل را ز قید جسم رها می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۱: دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۲: از گریه خاک دام چمن می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۳: تا چند نقشبند تمنا شویم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۴: رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
غزل شمارهٔ ۷۸۵: لرزید بس که دل به تن ناتوان ما
غزل شمارهٔ ۷۸۶: روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟
غزل شمارهٔ ۷۸۷: بر رو چو برگ گل ندویده است خون ما
غزل شمارهٔ ۷۸۸: از بس سترد گرد ملال از جبین ما
غزل شمارهٔ ۷۸۹: رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما
غزل شمارهٔ ۷۹۰: صبح جهان بود نفس غم زدای ما
غزل شمارهٔ ۷۹۱: رزق ملایک است نوای رسای ما
غزل شمارهٔ ۷۹۲: آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما
غزل شمارهٔ ۷۹۳: دستی که شد به گردش پیمانه آشنا
غزل شمارهٔ ۷۹۴: افکنده اند در جگر سنگ رخنه ها
غزل شمارهٔ ۷۹۵: وقت است جوش باده زند لاله زارها
غزل شمارهٔ ۷۹۶: ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها
غزل شمارهٔ ۷۹۷: نتوان به بی مثال رسید از مثال ها
غزل شمارهٔ ۷۹۸: در آتشم ز دیده شوخ ستاره ها
غزل شمارهٔ ۷۹۹: وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها
غزل شمارهٔ ۸۰۰: از دست و تیغ عشق فگارند لاله ها
غزل شمارهٔ ۸۰۱: گر صافدلی هست شراب است در اینجا
غزل شمارهٔ ۸۰۲: در زلف مده راه دگر باد صبا را
غزل شمارهٔ ۸۰۳: از خویش برآورد تمنای تو ما را
غزل شمارهٔ ۸۰۴: اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
غزل شمارهٔ ۸۰۵: از بدگهری می شکند گوهر رز را
غزل شمارهٔ ۸۰۶: از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
غزل شمارهٔ ۸۰۷: تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
غزل شمارهٔ ۸۰۸: از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را
غزل شمارهٔ ۸۰۹: استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟
غزل شمارهٔ ۸۱۰: گمراه کند غفلت من راهبران را
غزل شمارهٔ ۸۱۱: ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
غزل شمارهٔ ۸۱۲: دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
غزل شمارهٔ ۸۱۳: تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
غزل شمارهٔ ۸۱۴: نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
غزل شمارهٔ ۸۱۵: گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟
غزل شمارهٔ ۸۱۶: فانوس حجاب است چراغ سحری را
غزل شمارهٔ ۸۱۷: بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
غزل شمارهٔ ۸۱۸: بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
غزل شمارهٔ ۸۱۹: در قلزم می همچو حباب است دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۰: درمانده این جسم نزارست دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۱: کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۲: از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
غزل شمارهٔ ۸۲۳: خوابیده تر از راه بود راحله ما
غزل شمارهٔ ۸۲۴: فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
غزل شمارهٔ ۸۲۵: ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها
غزل شمارهٔ ۸۲۶: کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
غزل شمارهٔ ۸۲۷: ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها
غزل شمارهٔ ۸۲۸: آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
غزل شمارهٔ ۸۲۹: از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما ...
غزل شمارهٔ ۸۳۰: چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۱: بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۲: بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۳: از آه روز گردان شبهای تار خود را
غزل شمارهٔ ۸۳۴: وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
غزل شمارهٔ ۸۳۵: از بیخودی نمانده است پروای جسم، ج...
غزل شمارهٔ ۸۳۶: برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست
غزل شمارهٔ ۸۳۷: زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا
غزل شمارهٔ ۸۳۸: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را
غزل شمارهٔ ۸۳۹: ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
غزل شمارهٔ ۸۴۰: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها
غزل شمارهٔ ۸۴۱: اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
غزل شمارهٔ ۸۴۲: دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاه...
غزل شمارهٔ ۸۴۳: ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها
غزل شمارهٔ ۸۴۴: به دوش توکل منه بار خود را
غزل شمارهٔ ۸۴۵: منه بر دل زار بار جهان را
غزل شمارهٔ ۸۴۶: فروغی است یکرنگی از گوهر ما
غزل شمارهٔ ۸۴۷: بیخودی رفتن است دلها را
غزل شمارهٔ ۸۴۸: به ادب نوش، جام دولت را
غزل شمارهٔ ۸۴۹: دل زهر نقش گشته ساده مرا
غزل شمارهٔ ۸۵۰: شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
غزل شمارهٔ ۸۵۱: ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
غزل شمارهٔ ۸۵۲: ای فکر تو نقشبند جانها
غزل شمارهٔ ۸۵۳: ای حسن تو برق خانمانها
غزل شمارهٔ ۸۵۴: غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را
غزل شمارهٔ ۸۵۵: دید ز خون دلم لاله ستان خاک را
غزل شمارهٔ ۸۵۶: نیست غم نان و آب، گوشه نشین را
غزل شمارهٔ ۸۵۷: هر که با ما می کند بیگانگی
غزل شمارهٔ ۸۵۸: پیوسته خورد دل خون از بی غمی جان ها
غزل شمارهٔ ۸۵۹: باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب
غزل شمارهٔ ۸۶۰: از لطافت بس که دارد چهره او آب و ...
غزل شمارهٔ ۸۶۱: از تهیدستی است در مغز چنار این پی...
غزل شمارهٔ ۸۶۲: حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
غزل شمارهٔ ۸۶۳: صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۶۴: می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
غزل شمارهٔ ۸۶۵: بس که افکنده است پیری در وجودم ان...
غزل شمارهٔ ۸۶۶: گر چه با هر موجه ای دام دگر می دا...
غزل شمارهٔ ۸۶۷: دست و پا گم می کند موج سبک لنگر د...
غزل شمارهٔ ۸۶۸: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
غزل شمارهٔ ۸۶۹: موج را هر چند آماده است بال و پر ...
غزل شمارهٔ ۸۷۰: نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۱: در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۲: گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۳: بس که از رخسار او در پیچ و تاب اس...
غزل شمارهٔ ۸۷۴: گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۵: در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۶: از شفق هر چند شوید چهره در خون آف...
غزل شمارهٔ ۸۷۷: اوست روشندل که با چندین زبان چون ...
غزل شمارهٔ ۸۷۸: از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۹: چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۸۰: در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب
غزل شمارهٔ ۸۸۱: کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نق...
غزل شمارهٔ ۸۸۲: چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خ...
غزل شمارهٔ ۸۸۳: گر چه افکندم به روغن، نان خلق از ...
غزل شمارهٔ ۸۸۴: مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب
غزل شمارهٔ ۸۸۵: بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب
غزل شمارهٔ ۸۸۶: پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب
غزل شمارهٔ ۸۸۷: مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حج...
غزل شمارهٔ ۸۸۸: بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن ا...
غزل شمارهٔ ۸۸۹: خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب
غزل شمارهٔ ۸۹۰: دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب
غزل شمارهٔ ۸۹۱: نکند باده شب، سوختگان را سیراب
غزل شمارهٔ ۸۹۲: نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
غزل شمارهٔ ۸۹۳: روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
غزل شمارهٔ ۸۹۴: تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب
غزل شمارهٔ ۸۹۵: به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب
غزل شمارهٔ ۸۹۶: چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
غزل شمارهٔ ۸۹۷: بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
غزل شمارهٔ ۸۹۸: دست کوته مکن از دامن احسان طلب
غزل شمارهٔ ۸۹۹: رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
غزل شمارهٔ ۹۰۰: ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب
غزل شمارهٔ ۹۰۱: زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
غزل شمارهٔ ۹۰۲: سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
غزل شمارهٔ ۹۰۳: هوا چکیده نورست در شب مهتاب
غزل شمارهٔ ۹۰۴: بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
غزل شمارهٔ ۹۰۵: مریز آب رخ خود مگر برای شراب
غزل شمارهٔ ۹۰۶: ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
غزل شمارهٔ ۹۰۷: بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب
غزل شمارهٔ ۹۰۸: ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
غزل شمارهٔ ۹۰۹: غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
غزل شمارهٔ ۹۱۰: عرق فشانی آن گلعذار را دریاب
غزل شمارهٔ ۹۱۱: درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
غزل شمارهٔ ۹۱۲: آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب
غزل شمارهٔ ۹۱۳: از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
غزل شمارهٔ ۹۱۴: ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
غزل شمارهٔ ۹۱۵: تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
غزل شمارهٔ ۹۱۶: جای صدف بود ز گرانی زمین در آب
غزل شمارهٔ ۹۱۷: از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب
غزل شمارهٔ ۹۱۸: صبح گشاده روی بود در حجاب شب
غزل شمارهٔ ۹۱۹: بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب
غزل شمارهٔ ۹۲۰: آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
غزل شمارهٔ ۹۲۱: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
غزل شمارهٔ ۹۲۲: طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات
غزل شمارهٔ ۹۲۳: عالمی را روی شرم آلود او دیوانه س...
غزل شمارهٔ ۹۲۴: از چه و زندان برآمد هر که روح از ...
غزل شمارهٔ ۹۲۵: روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
غزل شمارهٔ ۹۲۶: هر که را اینجا به سیلی آسمان خواه...
غزل شمارهٔ ۹۲۷: دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پا...
غزل شمارهٔ ۹۲۸: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ...
غزل شمارهٔ ۹۲۹: کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ...
غزل شمارهٔ ۹۳۰: باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۱: در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۲: پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ...
غزل شمارهٔ ۹۳۳: چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه...
غزل شمارهٔ ۹۳۴: روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
غزل شمارهٔ ۹۳۵: گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی د...
غزل شمارهٔ ۹۳۶: هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خد...
غزل شمارهٔ ۹۳۷: دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست
غزل شمارهٔ ۹۳۸: در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست
غزل شمارهٔ ۹۳۹: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بج...
غزل شمارهٔ ۹۴۰: شکر این آب و علف ضایع کنان یک دم ...
غزل شمارهٔ ۹۴۱: تا به کی در پرده باشد نیک و بد، س...
غزل شمارهٔ ۹۴۲: از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من...
غزل شمارهٔ ۹۴۳: خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟
غزل شمارهٔ ۹۴۴: روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجا...
غزل شمارهٔ ۹۴۵: از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خ...
غزل شمارهٔ ۹۴۶: کی سری بردم به جیب خود که طوفان ب...
غزل شمارهٔ ۹۴۷: رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست
غزل شمارهٔ ۹۴۸: هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش س...
غزل شمارهٔ ۹۴۹: گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت م...
غزل شمارهٔ ۹۵۰: از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار م...
غزل شمارهٔ ۹۵۱: آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ...
غزل شمارهٔ ۹۵۲: دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۳: جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۴: روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۵: کوثر بیداربختی دیده گریان ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۶: در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۷: خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۸: صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۹: لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خو...
غزل شمارهٔ ۹۶۰: درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
غزل شمارهٔ ۹۶۱: خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب ...
غزل شمارهٔ ۹۶۲: من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جن...
غزل شمارهٔ ۹۶۳: اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
غزل شمارهٔ ۹۶۴: حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
غزل شمارهٔ ۹۶۵: هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۶: دوربین خونین جگر از نظم احوال خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۷: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خو...
غزل شمارهٔ ۹۶۸: حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
غزل شمارهٔ ۹۶۹: نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
غزل شمارهٔ ۹۷۰: عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟
غزل شمارهٔ ۹۷۱: در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۷۲: دل چنین زار و نزار از اختر بد گوه...
غزل شمارهٔ ۹۷۳: عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست
غزل شمارهٔ ۹۷۴: روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست
غزل شمارهٔ ۹۷۵: جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پ...
غزل شمارهٔ ۹۷۶: گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
غزل شمارهٔ ۹۷۷: عیب نادان در زمان خامشی گویاترست
غزل شمارهٔ ۹۷۸: از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشت...
غزل شمارهٔ ۹۷۹: عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست
غزل شمارهٔ ۹۸۰: از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولا...
غزل شمارهٔ ۹۸۱: پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ت...
غزل شمارهٔ ۹۸۲: حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست
غزل شمارهٔ ۹۸۳: گوش بی دردان گران از خواب باشد به...
غزل شمارهٔ ۹۸۴: در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
غزل شمارهٔ ۹۸۵: هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۶: صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۷: در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۸: حسن را با بی قراران گیر و دار دیگ...
غزل شمارهٔ ۹۸۹: مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۰: عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۱: هر نفس دولت طلبکار مقام دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۲: حسن بالادست را هر روزشان دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۳: هر نگاه حسرت عشاق آه دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۴: عشق را بی دست و پایی دست و پای دی...
غزل شمارهٔ ۹۹۵: ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس ...
غزل شمارهٔ ۹۹۶: نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس...
غزل شمارهٔ ۹۹۷: خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۸: تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۹: چار دیوار قفس عشرت سرای ما بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۰: شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۱: گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲: باده مرد افکن من معنی روشن بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۴: گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس...
غزل شمارهٔ ۱۰۰۵: مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس ...
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶: گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۷: گر چه در دفع کدورت هر نوایی دلکش ...
غزل شمارهٔ ۱۰۰۸: جان روشن را جهان در چشم بینا آتش ...
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹: پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۰: هر که چون پروانه بی باک، مست آتش ...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۱: شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۲: با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش ...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۳: گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴: از زمین آرامش و از آسمان جولان خو...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۵: عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶: هر که شد با درد قانع از مداوا فار...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷: از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ ...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۸: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک...
غزل شمارهٔ ۱۰۱۹: در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰: این ز همت خالی و آن از طبع پر می ...
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱: صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲: نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا...
غزل شمارهٔ ۱۰۲۳: چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۴: سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۵: با کمال قرب، از جانان دل ما غافل ...
غزل شمارهٔ ۱۰۲۶: از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۷: از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل ...
غزل شمارهٔ ۱۰۲۸: پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل...
غزل شمارهٔ ۱۰۲۹: جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۰: خانه تن را به جان آباد کردن مشکل ...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۱: وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل ...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۲: داستان شوق را تحریر کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۳: هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشک...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴: عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵: با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۶: دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن ...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷: خط به گرد عارض دلدار دیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸: عشق را در پرده ناموس دیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۹: خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل...
غزل شمارهٔ ۱۰۴۰: باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱: از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۲: توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳: هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۴: سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۵: حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۶: زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم...
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷: ریشه ما در زمین خاکساری محکم است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۸: نیست مردم هر که را نقش و نگار مرد...
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹: در حریم سینه عشاق، غم نامحرم است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۰: در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۱: جان غافل را سفر در چار دیوار تن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۲: هستی دنیای فانی انتظار مردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۳: حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خورد...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۴: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۵: اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۶: مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۷: از عزیزان دیده پوشیده من روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۸: تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹: مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰: در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۲: حق پرستی، قطره را در کار دریا کرد...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۳: بی سؤال احسان به درویشان سخاوت کر...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۴: جان نثار یار کردن خاک را زر کردن ...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۵: عقل، اجزای وجود خویش باطل کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۶: خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کر...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۷: نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸: تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۹: سر گران از دل گذشتن، صید را خوابا...
غزل شمارهٔ ۱۰۷۰: خنده رویی میهمان را گل به جیب افش...
غزل شمارهٔ ۱۰۷۱: بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن...
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۳: دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۴: چشم من از گریه مستانه من روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵: دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۶: شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۷: لطف او با دیگران ناز و عتابش بر م...
غزل شمارهٔ ۱۰۷۸: هر چه دارد در خم سربسته گردون از ...
غزل شمارهٔ ۱۰۷۹: نوبهار آیینه طبع سخنساز من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۰: کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۱: آبروی حسن از مژگان نمناک من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۲: کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۳: خاکساری تا دلیل جان آگاه من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۴: عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵: با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۶: مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷: هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ...
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸: نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹: آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک ا...
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰: آن که داغ لاله زار از روی آتشناک ...
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱: دیده هر کس که حیران است در دنبال ...
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲: افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۳: نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۴: خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۵: آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۶: چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۸: آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۹: گریه مستانه من از خمار چشم توست
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰: کوه را پای ادب در دامن تمکین ازوست
غزل شمارهٔ ۱۱۰۱: تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور اندا...
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲: ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۳: باز از معموره دلها فغان برخاسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۴: زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۵: جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶: تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته...
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته ...
غزل شمارهٔ ۱۱۰۸: یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته ...
غزل شمارهٔ ۱۱۰۹: از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته ...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۰: هر که از داغ تو در دل لاله زاری د...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۱: سینه تنگی دو عالم درد و غم می داش...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۲: دور باش از خط رخ دلدار هم می داشت...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳: چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟
غزل شمارهٔ ۱۱۱۴: هر که از تن پروری در کار کاهل گشت...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۵: چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۶: عالمی را از عمارت پای در گل رفته ...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۷: نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۸: بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده...
غزل شمارهٔ ۱۱۱۹: لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۰: در بهاران بزم عیش میکشان آماده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱: خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۲: تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۴: سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵: تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۶: ساقی ما از می گلگون به دور افتاده...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۷: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاد...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۸: داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۹: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰: دست ما در بند چین آستین افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱: روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۲: هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسر...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۳: از ته دل هر که روی خود به دنیا کر...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۴: نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵: آن که بزم غیر را از خنده پر گل کر...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۶: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷: سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۸: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرد...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۹: تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰: نه همین سرگشته ما را دور گردون کر...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱: جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲: خضر را گر سبز آب زندگانی کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۳: کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۴: کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون
غزل شمارهٔ ۱۱۴۵: بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۶: از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷: از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸: بر من از پیری سرای عاریت زندان شد...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹: شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شد...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰: از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون ش...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۱: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۲: بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۳: از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۴: مردمی در طینت اهل جهان کم مانده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۵: سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۶: خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۷: آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۸: تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۹: هر غباری گرده چابک سواری بوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۰: اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۱: آسمان از شور دلهای کباب آسوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۲: از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۳: دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده...
غزل شمارهٔ ۱۱۶۴: من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۶۵: مهربانی از میان خلق دامن چیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۶: در بهشت است آن که چشمش از جهان پو...
غزل شمارهٔ ۱۱۶۷: آن که بزم می پرستان را پریشان چید...
غزل شمارهٔ ۱۱۶۸: عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۶۹: هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچید...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۰: شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۱: چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲: دل به سر رفته است تا آن نقش پا را...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳: هر نظر بازی که آن لبهای خندان دید...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۴: بی قراری های جان را چشم تر پوشیده...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۵: رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶: رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷: بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۸: این که روزی بی تردد می رسد افسانه...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹: بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۰: گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۱: هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۲: شمع را بالین پر، بال و پر پروانه ...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳: شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه ...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴: دل میان چار عنصر تن به سختی داده ...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵: بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶: بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای ...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۷: صبح از خورشید تابان دست بر دل مان...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۸: بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۹: با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای ...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۰: قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱: لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیاز...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۲: زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۳: شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا ی...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۴: روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۵: در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۶: عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی ...
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷: دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۸: راحت کونین در زیر سر بیگانگی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۹: چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبل...
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰: هر زمان در شهر بند عقل، سور و مات...
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱: خاک با این رتبه تمکین، جناب آدمی ...
غزل شمارهٔ ۱۲۰۲: هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتن...
غزل شمارهٔ ۱۲۰۳: تا نپوشیده است روی خال را خط دیدن...
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴: زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵: مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶: بی محابا در میان نازکش انداخت دست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷: دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸: هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۹: دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۰: خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۱: بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۲: هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟
غزل شمارهٔ ۱۲۱۳: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴: بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۵: وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیما...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۶: تا فشاندم دست بر دنیا جهان آمد به...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۷: نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل ب...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸: جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹: سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰: عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱: تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۲: وقت آن کس خوش که با مینای می خرم ...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۳: دل به خون در انتظار وعده جانان نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۴: ریخت در دل سینه من هر که را مینا ...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵: تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا ...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۶: خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۷: پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸: زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۹: باده خون مرده را ریحان کند در زیر...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۰: چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۱: ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام د...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲: شکوه ام آتش زبان گردیده است از خو...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۳: تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۴: توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب ...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵: حسن را در هر لباسی دیده بان در کا...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶: جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷: بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چی...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۸: جان عاشق قدر داغ و درد می داند که...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۹: شوق چون ریگ روان منزل نمی داند که...
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰: حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است
غزل شمارهٔ ۱۲۴۱: دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که...
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲: حسن قدر دیده تر را چه می داند که ...
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳: معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟
غزل شمارهٔ ۱۲۴۴: شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۵: عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست؟
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶: چهره خورشید زرد از درد بی زنهار ک...
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کی...
غزل شمارهٔ ۱۲۴۸: نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹: در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۰: سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خوا...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱: عالم اسباب غیر از پرده های خواب ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۲: عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳: خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۴: لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیس...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۵: روز وصل است و دل غم دیده ما شاد ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۶: صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۷: نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۸: (عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کا...
غزل شمارهٔ ۱۲۵۹: توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۰: پاره های دل گران بر دیده خونبار ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۱: عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۲: افسر زرین سر آزاده را در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۳: گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۴: رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۵: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۶: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار ...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار ...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۸: حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۹: چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰: شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار ...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱: شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲: کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳: هر که از دل دور باشد در نظر منظور...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴: وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵: روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶: حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر ...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷: فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸: گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹: چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰: هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱: آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲: حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳: آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴: صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵: روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۶: آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۸۷: درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش ن...
غزل شمارهٔ ۱۲۸۸: آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹: آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰: در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱: موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲: در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳: پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴: هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک ...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵: باده بی درد در میخانه افلاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶: غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۷: روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ ...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۸: عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۹: بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰: صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۱: یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۲: خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳: آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۴: چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۵: داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶: یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۷: هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۸: دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه...
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹: روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰: نیست یک شادی که انجامش به غم پیوس...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۱: طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲: از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳: در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۴: پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده ...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۵: ماه در گردون نوردی چون دل آواره ن...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۶: حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره ...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۷: غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸: سرو را چون لاله و گل احتیاج غازه ...
غزل شمارهٔ ۱۳۱۹: رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه ...
غزل شمارهٔ ۱۳۲۰: در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱: سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه ...
غزل شمارهٔ ۱۳۲۲: غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۳: عشق را دارالامانی چون دل دیوانه ن...
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴: زان لب شیرین که در هر گوشه صد فره...
غزل شمارهٔ ۱۳۲۵: بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد د...
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶: شورش سودای ما افلاک را معمور داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۷: تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۹: کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز ...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰: یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۱: از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۲: تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۳: شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه د...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۴: آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۵: پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶: قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برند...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷: طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برند...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۸: جان و دل را رایگان آن دشمن جان بر...
غزل شمارهٔ ۱۳۳۹: یاد ایامم که در تن جان ما منزل ند...
غزل شمارهٔ ۱۳۴۰: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۱: حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۲: تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۳: زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن ند...
غزل شمارهٔ ۱۳۴۴: ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۵: دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی ند...
غزل شمارهٔ ۱۳۴۶: هر که بیخود شد، قدم در آستان دل گ...
غزل شمارهٔ ۱۳۴۷: در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۸: همت مردانه ما از می حمرا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۹: می توان با همت سرشار از دنیا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۰: همچو برق از عالم اسباب می باید گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۱: از سر این خاکدان چون گرد می باید ...
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲: نرم نرم از خلق ناهموار می باید گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۳: در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل...
غزل شمارهٔ ۱۳۵۵: می توان از گلشن فردوس دست افشان گ...
غزل شمارهٔ ۱۳۵۶: برق چون ابر بهار از کشت من گریان ...
غزل شمارهٔ ۱۳۵۷: کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸: از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۹: عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۰: مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۱: روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۲: از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۳: پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۴: آنچه من برتافتم از درد، مجنون برن...
غزل شمارهٔ ۱۳۶۵: هر که راه گفتگو در پرده اسرار یافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶: هر که خود را یافت، دولت در کنار خ...
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷: از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۸: لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا ن...
غزل شمارهٔ ۱۳۶۹: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۰: گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرها...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱: آنچه از خط یار را بر غنچه مستور رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۲: چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۳: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۴: بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و ...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵: دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و ...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶: زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷: وقت خط دل کام خود زان لعل روح افز...
غزل شمارهٔ ۱۳۷۸: قطره خونی شد از دست نگارینش چکید
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰: زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۱: دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲: صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳: جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴: آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵: مردم هموار را از خاک برباید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶: حیف خود با آه گرم از آسمان باید گ...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۷: زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۸: وقت خط کام از لب چون نوش می باید ...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹: در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۰: خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۱: وقت رندی خوش که کام از موسم گل بر...
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲: گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گ...
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳: کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گ...
غزل شمارهٔ ۱۳۹۴: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۵: خط کافر لعل سیراب ترا کم کم گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۶: عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خوا...
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷: از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۸: خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۹: تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰: جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱: در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲: دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳: پیش ازین جانان حساب دیگر از من می...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵: چون کند روی تو با خط سیاه از شش ج...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶: مشو از می گران، ترسم سبکدستان ربا...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷: غم از دل می زداید چون صباح عید رخ...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸: غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹: بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت
غزل شمارهٔ ۱۴۱۰: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
غزل شمارهٔ ۱۴۱۱: چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۲: ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۳: تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟
غزل شمارهٔ ۱۴۱۴: هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶: نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۷: قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۸: خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۹: از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم
غزل شمارهٔ ۱۴۲۰: خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۱: از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲: خط نارسته ازان چهره گلگون پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۳: شور در دل فکند لعل خموشی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۴: در کمین این فلک سخت کمانی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۵: بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۶: اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که...
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷: پرده شب بود ایام شبابی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۸: از زمین اوج گرفته است غباری که مر...
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹: کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۰: در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۲: دانه اشک بود توشه راهی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳: دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۴: عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۵: لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶: آن که از بال هما افسر دولت می خواست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۷: غمگسار دل سودازده من شبهاست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۸: زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
غزل شمارهٔ ۱۴۳۹: صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۰: عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۱: پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲: میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳: شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴: شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۶: دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷: مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸: خواجه بیتاب در اظهار زر و مال خودست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۹: تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰: ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱: دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۲: نغمه را در دل عشاق اثر بسیارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۳: نیست آرام در آن دل که هوس بسیارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴: از شکر چاشنی ناله نی بیشترست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵: خط شبرنگ کز او حسن بتان از خطرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۶: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷: لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۸: سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹: راز من نقل مجالس ز صفای گهرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰: در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۱: هر که مست است درین میکده هشیارترست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲: لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۳: به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۴: شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵: عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۶: سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۷: ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸: معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹: زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
غزل شمارهٔ ۱۴۷۰: چون به حیرت زدگان است مرا روی سخن
غزل شمارهٔ ۱۴۷۱: عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲: خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۳: ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۴: نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۵: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۶: هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف...
غزل شمارهٔ ۱۴۷۷: ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۸: عشق را از دل سودازده ما ننگ است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۹: در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۰: سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱: آنچنان بلبل من واله و حیران گل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲: پشت دست تو به از آینه روی گل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳: دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵: برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶: زنگ آیینه من صحبت بیدردان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۷: (جسم زاری است که با آه به هم پیچی...
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸: از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۹: خط نارسته که در لعل لب جانان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۰: گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۱: کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۲: دل پر داغ گلستان سحرخیزان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۳: خلوت فکر، پریخانه خاموشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴: نمک عشق در آب و گل درویشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵: صدف بحر بقا سینه درویشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۶: لب خاموش نمودار دل پر سخن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷: کلک من شعله برجسته این نه لگن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۸: شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۹: گریه ابر بهار از دل پر درد من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰: این چه لطف است که با یار وفادار م...
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱: عشق سرمایه تسکین دل زار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۲: سیل درمانده کوتاهی دیوار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۳: مانع مستی غفلت دل هشیار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۴: موج سنبل ز پریشانی پرواز من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵: شور دریای سخن از دل پر جوش من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۶: نفس سوخته شمع سر بالین من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۷: دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۸: تا جنون انجمن افروز دل خونین است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹: عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با...
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰: چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱: چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۲: شوق را شهپر توفیق سبکباری توست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳: هر که دارد نظری واله زیبایی توست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۴: در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۵: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم از...
غزل شمارهٔ ۱۵۱۶: بند و زندان گرامی گهران از جاه است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۷: هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است؟
غزل شمارهٔ ۱۵۱۸: عمر سرگرمی ارباب هوس کوتاه است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹: نه همین مشک مرا خون جگر ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۰: که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
غزل شمارهٔ ۱۵۲۱: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲: آن که در جام خضر آب بقا ریخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳: هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴: همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵: رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۶: خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۷: غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته...
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸: هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹: خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰: آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱: هر که را می نگرم سوخته جان افتاده...
غزل شمارهٔ ۱۵۳۲: از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده...
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳: این نه غنچه است که گلزار به بار آ...
غزل شمارهٔ ۱۵۳۴: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده ...
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵: آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۶: بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۷: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده ...
غزل شمارهٔ ۱۵۳۸: دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۹: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۰: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۱: نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲: روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۳: از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۴: آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵: دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶: دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷: صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸: نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شد...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۹: از تب رشک تو خورشید هلالی شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۰: از دل خم می گلرنگ به جام آمده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۱: خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۲: خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده...
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳: حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۴: خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵: فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶: سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷: گل اگر پرده نشین است چه جای گله ا...
غزل شمارهٔ ۱۵۵۸: دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹: دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۰: نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۱: هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲: عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۳: ترجمان دل صاحب نظران خاموشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۴: مایه پرورش عالم اسباب یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۵: شهد در خانه پر روزن زنبور یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۶: نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۷: لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی ...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۸: در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۹: پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یک...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۰: رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۱: از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۲: دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۳: عقل سدی است درین راه که برداشتنی ...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۴: صبح میخانه نشینان کف دریای می است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۵: سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶: ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۷: نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
غزل شمارهٔ ۱۵۷۸: ما نه آنیم که ما را به زبان باید ...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۹: غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دا...
غزل شمارهٔ ۱۵۸۰: پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۱: عشق را با دل صد پاره من کاری هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۲: می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۳: خلوت آینه را طوطی غمازی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۴: به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۵: چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۶: تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۷: محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۸: بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟
غزل شمارهٔ ۱۵۸۹: جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۰: نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست؟
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱: خاک در کاسه آن سر که در او سودا ن...
غزل شمارهٔ ۱۵۹۲: حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۳: آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۴: خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۵: آه من مد رسایی است که پایانش نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۶: کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۷: شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸: در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹: من که در سر هوس طره دستارم نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۰: خون من نیست به تشریف شهادت قابل
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱: آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۲: در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۳: گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون ...
غزل شمارهٔ ۱۶۰۴: یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۵: تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۶: خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۷: حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸: مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۹: برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه ن...
غزل شمارهٔ ۱۶۱۰: با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۱: در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۲: چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۳: در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۴: در پریشان نظری غیر پریشانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۵: هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۶: بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷: از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸: جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۹: از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰: تا من دلشده را دست ز گردن برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۱: سرو بالای تو از آب روانی برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۲: دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۳: اگر آیینه دل نور و صفایی می داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۴: دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۵: رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۶: پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۷: شب که بر انجمن آن شعله سیراب گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۸: دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۹: باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۰: از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۱: خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۲: این چه حرف است که در عالم بالاست ...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۳: چشم ازان حسن به سامان چه تواند در...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴: هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۵: خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۶: اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۷: هر که آمد به جهان دست به دامان زد...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۸: از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۹: ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۰: پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۱: بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۲: لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۳: هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۴: خیال آب مرا در سرابها انداخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵: که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶: بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۷: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۸: عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۹: فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
غزل شمارهٔ ۱۶۵۰: بتان که صید به نیرنگ می نمایندت
غزل شمارهٔ ۱۶۵۱: کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟
غزل شمارهٔ ۱۶۵۲: ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟
غزل شمارهٔ ۱۶۵۳: اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری
غزل شمارهٔ ۱۶۵۴: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۵: شکستگی دل از دیده ترم پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۶: عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۷: خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۸: حضور دل نبود با عبادتی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۹: پرستشی که مدام است می پرستی ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۰: ترا که عالم آیینه عالم آب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۱: به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب ...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۲: غبار هستی ما پرده دار سیلاب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳: ریاض هستی ما سبز از می ناب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۴: خراب حالی ما از درازی دست است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۵: هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۶: مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۷: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۸: نشاط عالم بی اعتبار درگردست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۹: ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۰: نهال شمع ز سبزی ازان برومندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۱: بنای صبر که همسنگ کوه الوندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۲: به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳: ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴: خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۵: درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۶: ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۷: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۸: دل شکسته به قرب خدای راهبرست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹: ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۰: به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱: بهار عنبر شبها سفیده سحرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۲: مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳: سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۴: به دل چو کوه، گران گر چه این کهن ...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵: ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۶: به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۷: صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۸: چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۹: به دام خلق مقید شدن گل هوس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۰: مرا ز دور تماشای خط یار بس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱: منم که دام بلایم رهایی قفس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲: زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۳: به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۴: تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۵: دل رمیده ما از نظاره در پیش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۶: ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۷: نه انجم است که زینت فروز نه فلک است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۸: ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹: اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۰: ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۱: به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۲: ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۳: حضور سوخته عشق در دل تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۴: گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۵: جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶: به آه برق عنان من آسمان تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۷: دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۸: نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۹: همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۰: سرود مجلس ما جوش مستی ازل است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۱: حضور عالم ایجاد در قرار دل است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲: جهان و هر چه در او هست رونمای دل ...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۳: فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۴: همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۵: سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۶: قماش چهره یار از بهار معلوم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۷: ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۸: زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۹: ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۰: عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۱: به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۲: خزان بیجگران نوبهار مردان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۳: بلند نام نگردد کسی که در وطن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۴: سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵: به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۶: صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۷: چراغ خلوت جان روشنایی سخن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۸: حریم میکده پر جوش از خروش من است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۹: بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۰: زبان شکوه من چشم خونفشان من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۱: شراب کهنه که روشنگر روان من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۲: اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۳: فلک دو تا ز گرانباری گناه من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۴: منم که معنی بیگانه آشنای من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۵: کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟
غزل شمارهٔ ۱۷۳۶: حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۷: ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۸: رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۹: گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۰: خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست
غزل شمارهٔ ۱۷۴۱: ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۲: هنوز خط ز لب یار برنخاسته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۳: مرا به سیل سبکسیر رشک می آید
غزل شمارهٔ ۱۷۴۴: گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵: به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۶: نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۷: به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده ...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۸: ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۹: به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۰: نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۱: نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۲: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده ...
غزل شمارهٔ ۱۷۵۳: کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده ...
غزل شمارهٔ ۱۷۵۴: رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۵: به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۶: چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟
غزل شمارهٔ ۱۷۵۷: جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۸: هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۹: کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
غزل شمارهٔ ۱۷۶۰: به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۱: خط تو چهره گشای بهار آینه است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۲: ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۳: ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۴: عمارتی که نگردد خراب، همواری است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۵: به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۶: درین جان که سرانجام خانه پردازی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۷: میی که درد ندارد صفای درویشی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۸: شدم غبار و همان خارخار من باقی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۹: مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی ...
غزل شمارهٔ ۱۷۷۰: چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۱: ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی ...
غزل شمارهٔ ۱۷۷۲: فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۳: سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۴: ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۵: به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۶: خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۷: بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۸: در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۹: همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۰: نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۱: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۲: شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۳: کسی که بوی شراب از کدو تواند شست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۴: ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۵: کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست؟
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶: ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷: دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۸: ز باده حالت فرزانه می توان دانست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۹: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۰: هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۱: ز عشق در اگر نور آشنایی هست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲: اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟
غزل شمارهٔ ۱۷۹۳: سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست؟
غزل شمارهٔ ۱۷۹۴: ز زلف او دل عشاق را محابا نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۵: به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۶: دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۷: به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۸: بیان شوق به تیغ زبان میسر نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۹: خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۰: ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۱: اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۲: ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۳: کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۴: کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟
غزل شمارهٔ ۱۸۰۵: سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۶: به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۷: فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۸: اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۹: زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر
غزل شمارهٔ ۱۸۱۰: چه خستگی است که در چشم ناتوان تو ...
غزل شمارهٔ ۱۸۱۱: به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۲: به غیر خشم که در خوردنش وبالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۳: شب فراق ز روز حساب خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۴: نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵: مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۶: می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۷: ستاره سوخته عشق را پناهی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۸: طریق مردم سنجیده خودستایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۹: ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰: میان خوی تو و رحم آشنایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۱: ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۲: وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳: ملامت از دل بیباک من فغان برداشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۴: ز ناله گر دل بی برگ ما نوا می داشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۵: به این نشاط که دل سر به تیغ یار گ...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۶: عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۷: مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه ب...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۸: هزار حیف که دوران خط یار گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۹: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال ...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۰: خوش آن که چون گل ازین گلستان دمید...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱: کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۲: ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۳: فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۴: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۵: ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۶: نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷: ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۸: فغان که هستی من در ورق شماری رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۹: اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰: غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۱: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۲: غرور حسن به خط از دماغ یار نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۳: به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۴: سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۵: زمانه را گل روی تو در بهار گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۶: ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۷: خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۸: ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۹: دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۰: شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۱: با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۲: آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۴: باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۵: شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶: دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۷: خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۸: جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۹: میگون لبی که مست و خرابم
غزل شمارهٔ ۱۸۶۰: چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟
غزل شمارهٔ ۱۸۶۱: رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟
غزل شمارهٔ ۱۸۶۲: شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۳: فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۴: کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟
غزل شمارهٔ ۱۸۶۵: صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۶: در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۷: آتش کباب کرده یاقوت آن لب است
غزل شمارهٔ ۱۸۶۸: باد بهار سلسله جنبان صحبت است
غزل شمارهٔ ۱۸۶۹: درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۰: بیداری سیاه دلان عین غفلت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۱: آن خال لب ستاره صبح قیامت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۲: هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۳: پوشیدن نظر ز جهان عین حکمت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۴: خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت ا...
غزل شمارهٔ ۱۸۷۵: روی ترا به زلف معنبر چه حاجت است؟
غزل شمارهٔ ۱۸۷۶: با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟
غزل شمارهٔ ۱۸۷۷: از آه، حسن را خطر بی نهایت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۸: تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۷۹: آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۰: دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۱: در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۲: خال لب تو داغ دل آب کوثرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۳: پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۴: آن را که در وطن لب نانی میسرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۵: سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۶: مردن به درد عشق به دنیا برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۷: ما را کلاه فقر به افسر برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۸: دیوانه خموش به عاقل برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۹: آزادگی به سلطنت جم برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۰: زلف معنبر تو به صد جان برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۱: پیش کسی که درد به درمان برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۲: با آب خضر آن خط شبگون برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۳: وحدت سرای دل به جهانی برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۴: بیم و امید در دل اهل جهان پرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۵: با ما یکی است هر که ز مردم جداترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۶: از شادی جهان غم دلدار خوشترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۷: عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۸: جانهای آرمیده ز مردم رمانترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۹: خط را به دور عارض او شان دیگرست
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰: آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱: خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۲: رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۳: صبح امید من نفس سرد من بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۴: زلف کج تو سلسله جنبان آتش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۵: باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶: با قرب یار رشته جان در کشاکش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۷: از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۸: نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۹: ای دل تصور کمر یار نازک است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۰: ترک خودی مراد ز قطع مراحل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۱: روی تو برق خرمن آسایش دل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۲: آب حیات شبنم آن روی چون گل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۳: شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۴: کام از تو هر که یافت سلیمان عالم ...
غزل شمارهٔ ۱۹۱۵: نقد نشاط در دل گنجینه خم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۶: عرش بلند مرتبه بنیان آدم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۷: ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸: در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۹: هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۰: هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۱: آیینه را توجه خاطر به گلخن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲: احوال دل ز دیده خونبار روشن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۳: راز نهان ز سینه در انداز جستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۴: آسودگی به کنج قناعت نشستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۵: آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۶: روشنگر وجود به راه اوفتادن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۷: مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۸: از سینه صافی دل بی کینه روشن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۹: نقش حصیر نیست که بر پیکر من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰: از خون چو داغ لاله حصار دل من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۱: چشم اثر به گریه مستانه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۲: این کوه غم که در دل دیوانه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۳: دریا سواد سینه بی کینه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۴: طومار زلف شرح پریشانی من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۵: آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۶: در هر دلی که ریشه کند پیچ و تاب عشق
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷: ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۸: سرچشمه حیات لب می چکان اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۹: شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۰: شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۱: شیطان دلیر تبر تو ز حال خراب توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۲: محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟
غزل شمارهٔ ۱۹۴۳: دامن به دست هر که دهی دستگیر توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۴: زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۵: رزق وسیع در قدم میهمان توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۶: پوچ است هر سری که نه در وی هوای ت...
غزل شمارهٔ ۱۹۴۷: لعل لب پیاله می آبدار ازوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸: آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۹: جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰: نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۱: دستی به جام باده حمرایم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۲: تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۳: جام شراب مرهم دلهای خسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴: باد بهار مرهم دلهای خسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۵: این خار غم که در دل بلبل نشسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶: پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷: عیش دل شکسته به آزار بسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸: از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۹: آن کس که تاج را به فریدون گذاشته ...
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰: یک دل هزار زخم نمایان نداشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱: عارف به اختیار خود از سر گذشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۲: بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳: بر طفل اشک خون جگر دست یافته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴: این گردباد نیست که بالا گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۵: آتش به مغزم از می احمر گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۶: زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۷: چشم قدح به جلوه مینای باده است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۸: نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰: دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۱: عشقم هنوز جای به گلخن نداده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۲: روی شکفته شاهد جان فسرده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۳: دل را ز کینه هر که سبکبار کرده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴: شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۶: از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۷: از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۸: خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹: دود دلی ز ابر گهربار مانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۰: با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۱: امروز قدر نکته موزون نمانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۲: زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۳: شرم گناه رهبر توفیق بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۴: شیرازه طرب خط پیمانه بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۵: هر کس بیاض گردن او را ندیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۶: لعلت به خنده پرده گل را دریده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۷: تا دست من به گردن مینا رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۸: تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۹: نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۰: دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۱: چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲: خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۳: آب حیات ما ز شراب شبانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۴: ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۵: تا در ترددست نفس، جان روانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۶: ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۷: با عارض تو چهره شدن کار آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۸: جوهر غبار دیده حیران آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۹: غم را اگر برون ندهد سینه آینه است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۰: هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ...
غزل شمارهٔ ۲۰۰۱: از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۲: در هر نظاره ام ز تو پیغام تازه ای...
غزل شمارهٔ ۲۰۰۳: دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۴: گنجینه جواهر ما پاک گوهری است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۵: موج شراب و موجه آب بقا یکی است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۶: برهان واصلان فنا آرمیدگی است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۷: لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۸: چون صبح، زندگانی روشندلان دمی است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۹: رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
غزل شمارهٔ ۲۰۱۰: آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است
غزل شمارهٔ ۲۰۱۱: از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۲: هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۳: از بس نهاده ام به دل داغدار دست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۴: نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۵: از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۶: چندین جمال هست نهان در جلال دوست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۷: تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
غزل شمارهٔ ۲۰۱۸: باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۱۹: ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست
غزل شمارهٔ ۲۰۲۰: از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست
غزل شمارهٔ ۲۰۲۱: نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست
غزل شمارهٔ ۲۰۲۲: رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست
غزل شمارهٔ ۲۰۲۳: دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
غزل شمارهٔ ۲۰۲۴: دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۵: در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۶: ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۷: ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۸: این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۹: خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۳۰: چشمم به دستگیری لطف جیب نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۱: از ششدر جهات، امید نجات نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۲: این بنای عالم خاک از شکست نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳: جان رمیده را به جهان بازگشت نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۴: می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۵: مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۶: بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۷: جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۸: حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۳۹: در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰: دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱: از فکر زلف یار رهایی امید نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۲: امید دلگشاییم از ماه عید نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳: آفاق روشن و مه تابان پدید نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۴: ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۵: دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۶: بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۷: بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۸: داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۴۹: از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۰: چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۱: حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۲: عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۳: یک دم صفای عالم غدار بیش نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴: تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۵: هر شیشه جان خزینه اسرار عشق نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶: گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۷: از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۸: دیوانه را ز حلقه طفلان ملال نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۵۹: از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۰: در کاروان ما جرس قال و قیل نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۱: در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۲: تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۳: بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۴: تخمی است دوستی که در آب و گل تو ن...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۵: سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۶: مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۷: محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۸: از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۶۹: تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۷۰: ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۷۱: دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۷۲: یک آفریده از ته دل شادمانه نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۷۳: ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست
غزل شمارهٔ ۲۰۷۴: از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب د...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۵: ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
غزل شمارهٔ ۲۰۷۶: هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت
غزل شمارهٔ ۲۰۷۷: گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال ...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۸: دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
غزل شمارهٔ ۲۰۷۹: روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۰: بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۱: آسان نمی توان به سراپای ما گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۲: امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۳: کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴: سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۵: روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۶: تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۷: از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۸: یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت
غزل شمارهٔ ۲۰۸۹: از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۰: از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۱: صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۲: هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۳: نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۴: هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۵: چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۶: دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۷: بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۸: دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت
غزل شمارهٔ ۲۰۹۹: کام از جهان دون به هوس می توان گرفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۰: چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟
غزل شمارهٔ ۲۱۰۱: دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۲: از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۳: گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۴: از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۵: تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۶: از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۷: ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۸: زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت
غزل شمارهٔ ۲۱۰۹: زان خانه برانداز که از خانه زین خ...
غزل شمارهٔ ۲۱۱۰: در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۱: جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۲: مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۳: آیینه خورشید دل بی هوس ماست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۴: خمخانه افلاک تهی ساخته ماست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۵: تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست
غزل شمارهٔ ۲۱۱۶: چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است
غزل شمارهٔ ۲۱۱۷: بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است
غزل شمارهٔ ۲۱۱۸: در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
غزل شمارهٔ ۲۱۱۹: جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است
غزل شمارهٔ ۲۱۲۰: در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش
غزل شمارهٔ ۲۱۲۱: آفاق منور ز رخ انور صبح است
غزل شمارهٔ ۲۱۲۲: روشنگر آیینه دلها دم صبح است
غزل شمارهٔ ۲۱۲۳: سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست
غزل شمارهٔ ۲۱۲۴: واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست
غزل شمارهٔ ۲۱۲۵: این هستی باطل چو شرر محض نمودست
غزل شمارهٔ ۲۱۲۶: ما صافدلان را چه غم از گرد و غبار...
غزل شمارهٔ ۲۱۲۷: شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
غزل شمارهٔ ۲۱۲۸: پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است
غزل شمارهٔ ۲۱۲۹: گردون صدف گوهر یکدانه عشق است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۰: دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱: خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۲: روشندل و دلبستگی تن چه خیال است؟
غزل شمارهٔ ۲۱۳۳: جمعیت خاطر ز پریشانی عقل است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۴: شیرازه جمعیت مستان خط جام است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۵: مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟
غزل شمارهٔ ۲۱۳۶: نقش به مراد دل ما خنده زخم است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۷: پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۸: طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است
غزل شمارهٔ ۲۱۳۹: درد تو به دلهای سبکروح گران است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۰: در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۱: محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۲: لعل تو ز روشن گهری جان جهان است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۳: چون آینه هر دل که ز روشن گهران است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۴: دل بر شکن طره دلدار گران است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۵: دل نقطه بسم الله دیوان جنون است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۶: سبزی که سیاه است ازو روز من این است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۷: آن خانه برانداز که در خانه زین است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۸: سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است
غزل شمارهٔ ۲۱۴۹: چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۰: مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۱: عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۲: گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۳: تنها نه همین ماه به فرمان خط اوست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۴: بودی که نمودست وجودش، دهن اوست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۵: کیفیت می با لب شکرشکن توست
غزل شمارهٔ ۲۱۵۶: روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است
غزل شمارهٔ ۲۱۵۷: یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته ...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۸: در پرده شب هر که می ناب گرفته است
غزل شمارهٔ ۲۱۵۹: از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۰: یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۱: در روی زمین یک سر پر شور نمانده است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۲: از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۳: زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۴: رخسار تو روز سیه ریش ندیده است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۵: از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۶: با طره او مشک ختا دود کبابی است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۷: هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۸: تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است
غزل شمارهٔ ۲۱۶۹: صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است
غزل شمارهٔ ۲۱۷۰: آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
غزل شمارهٔ ۲۱۷۱: هر نخل مصیبت علم راهنمایی است
غزل شمارهٔ ۲۱۷۲: بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان ...
غزل شمارهٔ ۲۱۷۳: در عالم بالاست تماشایی اگر هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۴: در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۵: بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۶: خام است شرابی که در او غلغله ای هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۷: در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۸: در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست
غزل شمارهٔ ۲۱۷۹: هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست
غزل شمارهٔ ۲۱۸۰: با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟
غزل شمارهٔ ۲۱۸۱: دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟
غزل شمارهٔ ۲۱۸۲: خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟
غزل شمارهٔ ۲۱۸۳: گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۸۴: در دیده بی شرم و حیا نور ادب نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۸۵: چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶: آن را که بود تیغ زبان بی لب نان ن...
غزل شمارهٔ ۲۱۸۷: لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۸۸: منظور من آن موی میان است و میان ن...
غزل شمارهٔ ۲۱۸۹: بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۹۰: در موج پریشانی من فاصله ای نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۹۱: در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غزل شمارهٔ ۲۱۹۲: زین نقطه بود گردش پرگار فلکها
غزل شمارهٔ ۲۱۹۳: از عکس خود آن آینه رو بس که حیا د...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۴: در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان د...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۵: رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت
غزل شمارهٔ ۲۱۹۶: در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
غزل شمارهٔ ۲۱۹۷: ایام بهاران سبک از دیده ما رفت
غزل شمارهٔ ۲۱۹۸: افسوس که ایام شریف رمضان رفت
غزل شمارهٔ ۲۱۹۹: از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
غزل شمارهٔ ۲۲۰۰: ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت
غزل شمارهٔ ۲۲۰۱: قد تو کجا و قد رعنای قیامت
غزل شمارهٔ ۲۲۰۲: ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت
غزل شمارهٔ ۲۲۰۳: چرخ در تاب از تحمل ماست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۴: این چه خط است و این چه رخسارست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۵: در وطن جوهر سخن خوارست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۶: تا سپهر کبود سیارست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۷: سبزه جوی شهد، نیشترست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۸: دولت روزگار درگذرست
غزل شمارهٔ ۲۲۰۹: سر زهاد خشک بی شورست
غزل شمارهٔ ۲۲۱۰: در دل هر که ذوق شبگیرست
غزل شمارهٔ ۲۲۱۱: می گلرنگ خونی رازست
غزل شمارهٔ ۲۲۱۲: ظلم فریادی از ضعیفان است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۳: عشق سلطان و عقل دهقان است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴: سفر اهل شوق در وطن است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۵: صدق، روشنگر ضمیر من است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۶: مژه ام جلوه گاه پروین است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۷: به که بر خود نبندد از دربان
غزل شمارهٔ ۲۲۱۸: تا به دل تخم عشق کشته شده است
غزل شمارهٔ ۲۲۱۹: لطف و قهر زمانه هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۲۲۲۰: آب خضر و می شبانه یکی است
غزل شمارهٔ ۲۲۲۱: عقل را گوشه سرایی هست
غزل شمارهٔ ۲۲۲۲: در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۳: از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست
غزل شمارهٔ ۲۲۲۴: از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست
غزل شمارهٔ ۲۲۲۵: موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست
غزل شمارهٔ ۲۲۲۶: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
غزل شمارهٔ ۲۲۲۷: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
غزل شمارهٔ ۲۲۲۸: بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن ...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۹: همین بلبل است خندان، هم باغبان شک...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۰: در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۱: هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است
غزل شمارهٔ ۲۲۳۲: تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳: مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
غزل شمارهٔ ۲۲۳۴: کجا میل کبابم در شراب است؟
غزل شمارهٔ ۲۲۳۵: به چشمم بی تو گلشن خارزارست
غزل شمارهٔ ۲۲۳۶: شراب نامرادی بی خمارست
غزل شمارهٔ ۲۲۳۷: فلک نیلوفر دریای عشق است
غزل شمارهٔ ۲۲۳۸: خوشم با ناله خود، دم همین است
غزل شمارهٔ ۲۲۳۹: ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۰: به چشم من فلک یک چشمخانه است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۱: نه هر تن لایق تشریف شاهی است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۲: در خودآرایی خطرها مضمرست
غزل شمارهٔ ۲۲۴۳: همت ما را مکانی دیگرست
غزل شمارهٔ ۲۲۴۴: وقت ما از ساغر و مینا خوش است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۵: از نظر هرگز خیالش دور نیست
غزل شمارهٔ ۲۲۴۶: تا نافه زلف مجلس آراست
غزل شمارهٔ ۲۲۴۷: شد آب و هنوز در حجاب است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۸: پیغام، نمکچش وصال است
غزل شمارهٔ ۲۲۴۹: بی یار بهار دلنشین نیست
غزل شمارهٔ ۲۲۵۰: چینی که طراز جبهه یارست
غزل شمارهٔ ۲۲۵۱: از وصل صدف گهر گریزان است
غزل شمارهٔ ۲۲۵۲: از حسن تو جیب خاک پر ماه است
غزل شمارهٔ ۲۲۵۳: لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
غزل شمارهٔ ۲۲۵۴: حلقه گوش تو گوشواره صبح است
غزل شمارهٔ ۲۲۵۵: حلقه آه مرا سپهر نگین است
غزل شمارهٔ ۲۲۵۶: زیر بال است پناهی که مراست
غزل شمارهٔ ۲۲۵۷: خود به خود چشم تو در گفتارست
غزل شمارهٔ ۲۲۵۸: ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
غزل شمارهٔ ۲۲۵۹: شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه ش...
غزل شمارهٔ ۲۲۶۰: مرهم کافور خلق پرده صد نشترست
غزل شمارهٔ ۲۲۶۱: غباری بجا از زمین مانده است
غزل شمارهٔ ۲۲۶۲: زمین نقش پایی است بر آستانت
غزل شمارهٔ ۲۲۶۳: آیینه را سیاه کند با غبار بحث
غزل شمارهٔ ۲۲۶۴: بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج
غزل شمارهٔ ۲۲۶۵: چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
غزل شمارهٔ ۲۲۶۶: نیست روی عرق آلود به گوهر محتاج
غزل شمارهٔ ۲۲۶۷: داغ ما نیست به دلسوزی یاران محتاج
غزل شمارهٔ ۲۲۶۸: نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج
غزل شمارهٔ ۲۲۶۹: نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج
غزل شمارهٔ ۲۲۷۰: به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
غزل شمارهٔ ۲۲۷۱: تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
غزل شمارهٔ ۲۲۷۲: آن گنج خفی در دل ویرانه زند موج
غزل شمارهٔ ۲۲۷۳: دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ
غزل شمارهٔ ۲۲۷۴: بی شهادت زینهار از تیغ جانان سرمپیچ
غزل شمارهٔ ۲۲۷۵: لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ
غزل شمارهٔ ۲۲۷۶: ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
غزل شمارهٔ ۲۲۷۷: لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میا...
غزل شمارهٔ ۲۲۷۸: در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح
غزل شمارهٔ ۲۲۷۹: تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خ...
غزل شمارهٔ ۲۲۸۰: قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۱: چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو ...
غزل شمارهٔ ۲۲۸۲: عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۳: خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۴: گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۵: نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۶: می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۷: خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۸: گر به اخلاص رخ خود به زمین سایی صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۸۹: نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۰: منه چو ساده دلان دل به کامرانی صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۱: قسم به خط لب ساقی و دعای قدح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲: دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۳: زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۴: آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۵: از بس مکدرست درین روزگار صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶: لبریز از می شفق کن ایاغ صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۷: از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۸: روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح
غزل شمارهٔ ۲۲۹۹: دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
غزل شمارهٔ ۲۳۰۰: زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح
غزل شمارهٔ ۲۳۰۱: مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح
غزل شمارهٔ ۲۳۰۲: تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح
غزل شمارهٔ ۲۳۰۳: ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۴: دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۵: مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۶: مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۷: اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۸: مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹: وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
غزل شمارهٔ ۲۳۱۰: شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد
غزل شمارهٔ ۲۳۱۱: از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
غزل شمارهٔ ۲۳۱۲: خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
غزل شمارهٔ ۲۳۱۳: بهر گندم از بهشت آدم اگر بیرون فتاد
غزل شمارهٔ ۲۳۱۴: ترک جانان چون توان از تیغ بی زنها...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۵: حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۶: تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
غزل شمارهٔ ۲۳۱۷: بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم ...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۸: مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۹: کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد
غزل شمارهٔ ۲۳۲۰: غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد
غزل شمارهٔ ۲۳۲۱: رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد
غزل شمارهٔ ۲۳۲۲: دل عبث چندین تقدیر الهی می تپد
غزل شمارهٔ ۲۳۲۳: غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟
غزل شمارهٔ ۲۳۲۴: رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد
غزل شمارهٔ ۲۳۲۵: از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون ...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۶: آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۷: هر که با خود درد و داغ دلستان را ...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۸: زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟
غزل شمارهٔ ۲۳۲۹: جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۰: عشق اول ناتوانان را به منزل می برد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۱: از فسون عالم اسباب خوابم می برد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲: شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می ...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۳: چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۴: وسعت مشرب زدل اندیشه فردا نبرد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۵: از شکست من دم تیغ تغافل می پرد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۶: چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۷: می خورد با دیگران مستانه بر ما بگ...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۸: بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد
غزل شمارهٔ ۲۳۳۹: تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگ...
غزل شمارهٔ ۲۳۴۰: بوسه چون محروم از آن لبهای خندان ...
غزل شمارهٔ ۲۳۴۱: سر گردان چند از من آن سرو خرامان ...
غزل شمارهٔ ۲۳۴۲: جان مشتاقان زکوی دلستان چون بگذرد؟
غزل شمارهٔ ۲۳۴۳: لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۴۴: خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۴۵: چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۴۶: چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۴۷: در غبار خط همان زلفش بود جویای دل
غزل شمارهٔ ۲۳۴۸: چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۴۹: عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۰: تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۱: آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۲: مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۳: کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۴: مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۵: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار...
غزل شمارهٔ ۲۳۵۶: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار...
غزل شمارهٔ ۲۳۵۷: کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور ...
غزل شمارهٔ ۲۳۵۸: خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۵۹: هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت با...
غزل شمارهٔ ۲۳۶۰: روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز...
غزل شمارهٔ ۲۳۶۱: هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۲: دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع...
غزل شمارهٔ ۲۳۶۳: گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۴: صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۵: سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۶: ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۷: خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۸: سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۹: ساقی از یک جرعه می این بینوا را گ...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۰: دین و دل در کار آن زلف دو تا خواه...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۱: عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۷۲: گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۷۳: شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۷۴: هر که چون آب روان آیینه خود ساده ...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۵: تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۷۶: آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۷: ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۷۸: یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما ...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۹: چاره سودای ما پند نصیحتگر نکرد
غزل شمارهٔ ۲۳۸۰: عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۱: آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۸۲: کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آ...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۳: مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۸۴: می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آ...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۵: عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۸۶: دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟
غزل شمارهٔ ۲۳۸۷: زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۸۸: عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آ...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۹: عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آ...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۰: می برون زان چهره شاداب گل می آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۹۱: از سر من مغز را سودا برون می آورد
غزل شمارهٔ ۲۳۹۲: هر که دل زان پنجه مژگان برون می آ...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۳: خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خ...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۴: لعل می از جام زر در سنگ خارا می خ...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۵: یار ما در پرده شب باده تنها می خورد
غزل شمارهٔ ۲۳۹۶: شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد
غزل شمارهٔ ۲۳۹۷: چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم ...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۸: خون خود یوسف درون چاه کنعان می خورد
غزل شمارهٔ ۲۳۹۹: این جواب آن غزل صائب که راقم گفته...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۰: خون مردم را چون آب آن لعل میگون م...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۱: گر به ظاهر جسم را روشن گهر می پرورد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۲: غیر را در بزم خاص آن سیمتن می پرورد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۳: مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۴: از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۵: هر که پشت پای چون شبنم به آب و رن...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۶: هر که بر دار فنا مردانه پشت پا نزد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۷: خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد
غزل شمارهٔ ۲۴۰۸: من کیم تا یار بی پروا به فریادم ر...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۹: بی علایق چون شود سالک به منزل می ...
غزل شمارهٔ ۲۴۱۰: بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۱: از حریص افزون به قانع فیض احسان م...
غزل شمارهٔ ۲۴۱۲: بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۳: از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۴: دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۵: تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۶: بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۷: از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۸: جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد
غزل شمارهٔ ۲۴۱۹: حسن خط با حسن خلق و مردمی انباز شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۰: یار ساقی گشت و مطرب هم نوا پرداز شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۱: از خط شبرنگ حسن یار عالمسوز شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۲: بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ...
غزل شمارهٔ ۲۴۲۳: از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۴: تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۵: جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را ...
غزل شمارهٔ ۲۴۲۶: تا به خط از زلف کار دل فتاد آسوده...
غزل شمارهٔ ۲۴۲۷: خط عیان شد تا بساط زلف او برچیده شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۸: بس که از سرگرمی فکرم نفس تفسیده شد
غزل شمارهٔ ۲۴۲۹: دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۰: از وصال یار داغ حسرت من تازه شد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۱: هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۲: آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۳: از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۴: درد من خاطر نشان یار بی پروا نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۵: ماند دلتنگ آن که باغ دلگشای خود نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۶: از تماشایی صفای روی جانان کم نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۷: روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۸: هرگز از شاخ گلی آغوش من رنگین نشد
غزل شمارهٔ ۲۴۳۹: عشق دلهای به خاک افتاده را در بر ...
غزل شمارهٔ ۲۴۴۰: زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۱: نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۲: منعم از دلبستگی آزار دنیا می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۳: عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۴: هر که را از خانه بیرون جذبه دل می...
غزل شمارهٔ ۲۴۴۵: زخم گل آب از نوای آبدارم می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۶: غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۴۷: بر زمین از ناز زلف او چو دامان می...
غزل شمارهٔ ۲۴۴۸: کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟
غزل شمارهٔ ۲۴۴۹: تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۰: گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۱: سر و بالای تو فریاد از لب جو می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۲: از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۳: آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۴: حسرت از منقار خون آلود بلبل می چکد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۵: نه همین از حرف دردآلود من خون می ...
غزل شمارهٔ ۲۴۵۶: از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷: شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا ف...
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸: دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فش...
غزل شمارهٔ ۲۴۵۹: عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۰: هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل مان...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۱: از حجاب عشق دل از وصل او نومید ماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۲: عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازم...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۳: مال رفت از دست و چشم خواجه در دنب...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۴: از غبار خط دهان تنگ او پوشیده ماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵: بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶: از هجوم اشک دل در چشم خونپالا نماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۷: از دیار مردمی دیار در عالم نماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸: حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند
غزل شمارهٔ ۲۴۶۹: آبها آیینه سرو خرامان تواند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۰: اهل همت بحر را از خار و خس پل بست...
غزل شمارهٔ ۲۴۷۱: خاکسارانی که همت بر تحمل بسته اند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۲: از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۳: بهر قطع گفتگو تیغ زبانت داده اند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۴: ناله ای گیراتر از چنگ عقابم داده ...
غزل شمارهٔ ۲۴۷۵: عشق بالا دست وجان بیقرارم داده اند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۶: منت ایزد را که طبع بی نیازم داده ...
غزل شمارهٔ ۲۴۷۷: ساده لوحانی که درد خود به درمان د...
غزل شمارهٔ ۲۴۷۸: از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند
غزل شمارهٔ ۲۴۷۹: حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۰: خنده ات را چاشنی از شیر و شکر کرد...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۱: گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۲: خشم را روشندلان در حلم پنهان کرده...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۳: گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرد...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۴: وقت جمعی خوش که دفتر را در آب افک...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۵: از لبش آنها که خود را در شراب افک...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۶: شوخ چشمان درد بیش و کم به دل افزو...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۷: دوربینانی که در پرداز دل کوشیده اند
غزل شمارهٔ ۲۴۸۸: تن پرستانی که در تضییع آب و دانه ...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۹: از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۰: تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین ک...
غزل شمارهٔ ۲۴۹۱: پای رفتن از حریم او کجا دارد سپند؟
غزل شمارهٔ ۲۴۹۲: از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۳: در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۴: خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۵: لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۶: اهل همت جنس خواری را به عزت می خرند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۷: هر که بر دار فنا مردانه پشت پا زند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۸: در دل شب هر که جامی از می احمر زند
غزل شمارهٔ ۲۴۹۹: ناله ممکن نیست از دلهای پرخون سرزند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۰: جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۱: نه همین بر قلب ایمان یا دل ما می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۰۲: در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۳: با دهان خشک هر کس خنده تر می زند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۴: هر که دامن بر میان در چیدن گل می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۰۵: با لب خاموش هر کس غوطه در خون می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۰۶: چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۷: شانه چون بر زلف خود آن عنبرین مو ...
غزل شمارهٔ ۲۵۰۸: دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند
غزل شمارهٔ ۲۵۰۹: می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۰: پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۱: عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۲: هر که بال و پر چو سرو از همت والا...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۳: می به جرأت در قدح در پای خم مینا ...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۴: پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۵: آه ازان روزی که عاشق شکوه را سروا...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۶: هر که چین منع از ابروی دربان وا کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۷: زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۸: عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند
غزل شمارهٔ ۲۵۱۹: رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۰: چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۱: جلوه ای سرکن که خون از چشم بلبل س...
غزل شمارهٔ ۲۵۲۲: هر که قطع راه مطلب در رکاب دل کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۳: باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۴: خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۵: آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۶: تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۲۷: نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۸: مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند
غزل شمارهٔ ۲۵۲۹: صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند
غزل شمارهٔ ۲۵۳۰: دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند
غزل شمارهٔ ۲۵۳۱: زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند
غزل شمارهٔ ۲۵۳۲: چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان ک...
غزل شمارهٔ ۲۵۳۳: کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۳۴: بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۳۵: ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند
غزل شمارهٔ ۲۵۳۶: کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۳۷: ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار ا...
غزل شمارهٔ ۲۵۳۸: گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند
غزل شمارهٔ ۲۵۳۹: هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۰: زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۱: با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۲: جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۳: سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۴: هر که آن لبهای میگون را تماشا می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۴۵: عشق جا در سینه های تنگ پیدا می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۶: دل در آن زلف زره سان جای خود وا م...
غزل شمارهٔ ۲۵۴۷: سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۴۸: آن که از اوضاع خود دایم شکایت می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۴۹: مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۰: تشنه جانان را کجا سیراب ساغر می ک...
غزل شمارهٔ ۲۵۵۱: سیرچشمی تنگدستان را توانگر می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۲: محو جانان خویش را جانان تصور می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۳: خال موزونت سویدا را زدل حک می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۴: گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۵۵: شوق را آتش عنان دوری منزل می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۶: خصم غالب را زبون صبر و تحمل می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۷: گر جلا آیینه های تیره را نم می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۸: فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۵۹: عمر را کوته نفسهای پریشان می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۰: نفس را مطلق عنان رزق فراوان می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۱: دیده ها را چهره گلرنگ گلشن می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۲: گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۳: ساغر پر می علاج جان محزون می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۴: گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۵: خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۶: تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۷: غارت صبر از دلم آن آتشین رو می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۶۸: شرم حسن شوخ را کی پرده سازی می کند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۶۹: عشق او جا در دل دیوانه خالی می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰: تا خدنگ غمزه بال و پر فشانی می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۱: دخل ناقص بر سخن سنجان گرانی می کند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۲: دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۳: هر که خار آرزو در دیده دل بشکند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۴: از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵: سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۶: گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند
غزل شمارهٔ ۲۵۷۷: کو نواسنجی که در مغز جهان شور افک...
غزل شمارهٔ ۲۵۷۸: سایه بر هر کس که آن سرو خرامان اف...
غزل شمارهٔ ۲۵۷۹: گریه من آب در جوی سحر می افکند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰: محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۱: آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۲: برق ما نگذاشت دود از خار و خس گرد...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۳: خنده چون زان غنچه مستور می گردد ب...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۴: حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۵: نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟
غزل شمارهٔ ۲۵۸۶: گوشه گیران در سخاوت بی نظیر عالمند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۷: هر کجا باشند رنگین فطرتان در گلشنند
غزل شمارهٔ ۲۵۸۸: خام دستانی که پشت پا به دنیا می ز...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۹: با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند
غزل شمارهٔ ۲۵۹۰: هر که خود را بشکند در دیده هایش ج...
غزل شمارهٔ ۲۵۹۱: با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند
غزل شمارهٔ ۲۵۹۲: نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
غزل شمارهٔ ۲۵۹۳: کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کن...
غزل شمارهٔ ۲۵۹۴: من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم ...
غزل شمارهٔ ۲۵۹۵: کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند
غزل شمارهٔ ۲۵۹۶: غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین...
غزل شمارهٔ ۲۵۹۷: هر کجا خوبان چراغ دلبری بر می کنند
غزل شمارهٔ ۲۵۹۸: نیستم غمگین که خالی چون کدویم می ...
غزل شمارهٔ ۲۵۹۹: سالکان خودنما قطع بیابان می کنند
غزل شمارهٔ ۲۶۰۰: رهنوردانی که چون خورشید تنها می ر...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۱: گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند
غزل شمارهٔ ۲۶۰۲: بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی م...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۳: کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا ده...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۴: در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند
غزل شمارهٔ ۲۶۰۵: کی به ارباب تجرد مال دنیا می دهند؟
غزل شمارهٔ ۲۶۰۶: گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند
غزل شمارهٔ ۲۶۰۷: داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸: منکران چون دیده شرم و حیا بر هم ن...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹: اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند
غزل شمارهٔ ۲۶۱۰: بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۱: دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۲: رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۳: آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۴: ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۵: از سعادت در دماغش بیضه پندار بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۶: یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۷: جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۸: تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود
غزل شمارهٔ ۲۶۱۹: یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۰: ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۱: در کنار دایه حسن او جهان افروز بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۲: ریزش اشک ندامت غافلان را بس بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۳: دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۴: شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵: تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۶: از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۷: آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۸: خنده سوفار با دلگیری پیکان بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۹: پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۳۰: شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده ...
غزل شمارهٔ ۲۶۳۱: دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده...
غزل شمارهٔ ۲۶۳۲: شب که سرو قامت او شمع این کاشانه ...
غزل شمارهٔ ۲۶۳۳: مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ
غزل شمارهٔ ۲۶۳۴: روح را در تنگنای جسم کی شادی بود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۳۵: اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۶: چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۳۷: یاد ایامی که گلچین در گلستانت نبود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۸: پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۹: هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود
غزل شمارهٔ ۲۶۴۰: حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۴۱: صورت شیرین اگر از لوح خارا می رود
غزل شمارهٔ ۲۶۴۲: کی ز سیل گرمرو بر روی صحرا می رود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۴۳: چون خرامان از نظر آن سرو قامت می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۴: می کند یادش دل بیتاب و از خود می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۵: مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود
غزل شمارهٔ ۲۶۴۶: از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۷: چون رخ از می بر فروزی آب گلشن می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۸: در چمن چون حرف آن بالای موزون می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۹: در بیابان خار اگر در پای مجنون می...
غزل شمارهٔ ۲۶۵۰: دل ز بی برگی جگردارانه در خون می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۵۱: هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۲: شورش عشقم ز تدبیر نصیحتگر فزود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۳: دستگاه شور من از دامن هامون فزود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۴: چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری ...
غزل شمارهٔ ۲۶۵۵: در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۶: در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۷: هر که پیوندد به اهل دل، به جان بی...
غزل شمارهٔ ۲۶۵۸: دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۹: سرکشی ازطاق ابروی بتان پیدا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۰: عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۱: کی دل غمگین به زور آه و افغان وا ...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۲: در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳: بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۴: هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۵: چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۶: هر که در راه طلب صادق بود واصل شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۷: هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل ...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۸: جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود
غزل شمارهٔ ۲۶۶۹: ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم ...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۰: کی به وصل از سینه عاشق تمنا کم شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۷۱: نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم ...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۲: حاش لله از ملامت شوق جانان کم شود
غزل شمارهٔ ۲۶۷۳: گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود
غزل شمارهٔ ۲۶۷۴: حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلط...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۵: حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود
غزل شمارهٔ ۲۶۷۶: خاک نتواند حجاب دیده روشن شود
غزل شمارهٔ ۲۶۷۷: چند قرب یار از غفلت حجاب من شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۷۸: از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون ...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۹: حق طلب آسوده در دنیای باطل کی شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۸۰: یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۸۱: تا نگردد محو انجم مهر تابان کی شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۸۲: عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۸۳: با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟
غزل شمارهٔ ۲۶۸۴: دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۸۵: خانه ای کز نور حسن او مصفا می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۸۶: هر که می گردد ز اهل ذکر، دانا می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۸۷: گر به این دستور قد یار رعنا می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۸۸: آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۸۹: عشقبازان را طرف بسیار پیدا می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۰: کی به ناخن از دل غمگین گره وا می ...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۱: محنت امروز، فردا جمله راحت می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۲: زر و بال منعمان روز قیامت می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۳: هر که را غمخوار گردی غمگسارت می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۴: بعد عمری گر وصال او میسر می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۵: زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۶: زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۷: سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۸: گر شکر در جام ریزم زهر قاتل می شود
غزل شمارهٔ ۲۶۹۹: جان بی مغزان به خاک تیره واصل می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۰: دل به تن یکرنگ چون گردید باطل می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۱: دل خراب از خنده پنهان آن گل می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۲: گلشن حسن از بهار عشق خرم می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۳: می شود عارف خجل نادان چو ملزم می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۴: هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۵: از گلستانی که بلبل روی گردان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۶: هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۷: جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۸: زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۰۹: گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان ...
غزل شمارهٔ ۲۷۱۰: عاقبت کار نظربازان به سامان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۱: کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۲: در زمستان باغ اگر از برگ عریان می...
غزل شمارهٔ ۲۷۱۳: دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۴: روح چون تن پرور افتد عاقبت تن می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۱۵: سینه ام از درد و داغ عشق روشن می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۱۶: در چراغ دیده من آب روغن می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۷: دل ز احیای شب دیجور روشن می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۸: خانه مردم اگر از ماه روشن می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۱۹: از تجرد نور حکمت در دل افزون می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۰: از نظربازان کمال حسن افزون می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۱: گر چنین چشم ترم میراب هامون می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۲: غفلت دل از شراب ناب افزون می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۳: اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۴: آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۵: بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۲۶: نفس سرکش بی ریاضت رهنما کی می شود؟
غزل شمارهٔ ۲۷۲۷: یک دل روشن نگهبان جهانی می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۸: مخزن گوهر صدف از ته گزینی می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۲۹: دیده روشن از فروغ آشنایی می شود
غزل شمارهٔ ۲۷۳۰: زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید...
غزل شمارهٔ ۲۷۳۱: عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود
غزل شمارهٔ ۲۷۳۲: گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود
غزل شمارهٔ ۲۷۳۳: جذبه توفیق هرکس را دل بینا دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۳۴: کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون د...
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵: دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۳۶: بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۳۷: غنچه این باغ بوی پاره دل می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۳۸: شاخ گل از دست و چوگان تو یادم می ...
غزل شمارهٔ ۲۷۳۹: گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۰: عارفان را نکهت سیب ذقن جان می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۱: راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۲: چشم او تعلیم رم کردن به آهو می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۳: صیقل دل فیض آه صبحگاهی می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۴: چشم فتانت که داد دلبریایی می دهد
غزل شمارهٔ ۲۷۴۵: خط ز روی آتشین دلستان آمد پدید
غزل شمارهٔ ۲۷۴۶: برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید
غزل شمارهٔ ۲۷۴۷: یوسف زندانی ما راحت از دنیا ندید
غزل شمارهٔ ۲۷۴۸: ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید
غزل شمارهٔ ۲۷۴۹: باده منصور در جام و سبوی من رسید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۰: دل به دارالامن حیرت نه به آسانی ر...
غزل شمارهٔ ۲۷۵۱: وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا ...
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲: وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا ...
غزل شمارهٔ ۲۷۵۳: مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۴: پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۵: شوخی میخانه از محراب می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۶: در سر پل باده چون سیلاب می باید ک...
غزل شمارهٔ ۲۷۵۷: خواری از اغیار بهر یار می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۸: می به روی لاله رنگ یار می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۵۹: مشق هجران در کنار بحر می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۰: می به رغم عالم پرشور می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۱: جوش گل شد باده سرجوش می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۲: جوش گل شد، باده گلرنگ می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۳: سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۴: چون صراحی رخت در میخانه می باید ک...
غزل شمارهٔ ۲۷۶۵: درد را چون صاف در میخانه می باید ...
غزل شمارهٔ ۲۷۶۶: تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۶۷: دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر ک...
غزل شمارهٔ ۲۷۶۸: هر که جام می به روی دلستان بر سر ...
غزل شمارهٔ ۲۷۶۹: از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر ک...
غزل شمارهٔ ۲۷۷۰: با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۷۱: روز روشن می کند چون لاله می دل را...
غزل شمارهٔ ۲۷۷۲: زلف او موی سفید نافه را در خون کشید
غزل شمارهٔ ۲۷۷۳: از گرانان هر که چون عنقا گرانجانی...
غزل شمارهٔ ۲۷۷۴: از گداز جسم، جان پاک گوهر شد سفید
غزل شمارهٔ ۲۷۷۵: تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور ...
غزل شمارهٔ ۲۷۷۶: دل نیاسود از تردد تا نشد منزل سفید
غزل شمارهٔ ۲۷۷۷: نیست از خورشید و ماه این گنبد گرد...
غزل شمارهٔ ۲۷۷۸: مرگ را آماده شو هرگاه گردد مو سفید
غزل شمارهٔ ۲۷۷۹: چشم ما را پرده غفلت شد ابروی سفید
غزل شمارهٔ ۲۷۸۰: از صبوری در گشاد کارها بگزین کلید
غزل شمارهٔ ۲۷۸۱: بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید
غزل شمارهٔ ۲۷۸۲: چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شن...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۳: وصف شکر تا به چند از طوطیان باید ...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۴: سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا ک...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۵: گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
غزل شمارهٔ ۲۷۸۶: دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۷: خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان ...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۸: بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید
غزل شمارهٔ ۲۷۸۹: غنی فیض از دل شب چون فقیران در نم...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۰: مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد
غزل شمارهٔ ۲۷۹۱: نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
غزل شمارهٔ ۲۷۹۲: مبادا بر سر من سایه بال هما افتد
غزل شمارهٔ ۲۷۹۳: دل از امید وصلش هر زمان در پیچ و ...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۴: به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکا...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵: زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد
غزل شمارهٔ ۲۷۹۶: زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد
غزل شمارهٔ ۲۷۹۷: در آن مجلس که از مستی رخت طاقت گد...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸: به امید چه دنبال زبان کس چون جرس ...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۹: شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۰: مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد!
غزل شمارهٔ ۲۸۰۱: نمی خواهم نقاب از صورت احوال من ا...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۲: زجوش مغز هر دم از سرم دستار می افتد
غزل شمارهٔ ۲۸۰۳: مگو عاقل کجا در محنت ایام می افتد
غزل شمارهٔ ۲۸۰۴: به زخم کهنه شور از زخمهای تازه می...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۵: به فکر عاقبت عاشق نه از غفلت نمی ...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۶: سرشک تلخ من در گنبد خضرا نمی گنجد
غزل شمارهٔ ۲۸۰۷: کسی تا کی به دامان شب و آه سحر پی...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۸: دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد
غزل شمارهٔ ۲۸۰۹: خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد
غزل شمارهٔ ۲۸۱۰: ز بار درد من کوه گران بر خویش می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۱: شکر لعل لبش در تلخی دشنام می پیچد
غزل شمارهٔ ۲۸۱۲: مرا آه از خموشی در دل دیوانه می پ...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۳: خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا ...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۴: دو بالا می شود طول امل چون قد دو ...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۵: به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟
غزل شمارهٔ ۲۸۱۶: بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۷: زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
غزل شمارهٔ ۲۸۱۸: مباد از باده آن لبهای خون آشام تر...
غزل شمارهٔ ۲۸۱۹: غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را
غزل شمارهٔ ۲۸۲۰: در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۲۱: مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۲۲: نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگ...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۳: نسیم صبحگاه از غنچه ام دلگیر برگردد
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴: زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۲۵: اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۲۶: سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن ...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷: بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۸: کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گر...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۹: چنین از خون اگر دامان آن گل لاله ...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۰: به افسون پیر و طول امل هشیار کی گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۱: سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گر...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۲: دل سنگ از شکست دانه من آب می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۳۳: زدامان ترم ریگ روان سیراب می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۳۴: ز آهم بیستون سرچشمه سیماب می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۳۵: مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود م...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۶: به خدمت بنده از آزادمردان زود می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۷: ازان از سیر صحرا خاطرم خشنود می گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۸: زخشکی در دهانم آب گردآلود می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۳۹: نسیم نوبهاران بر دماغم بار می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۴۰: سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۴۱: ز خط آیینه روی که جوهردار می گردد؟
غزل شمارهٔ ۲۸۴۲: سر هر کس که گرم از باده منصور می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۳: ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گر...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۴: عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور ...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۵: به اندک فرصتی روشندل از جان سیر م...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۶: به نومیدی گره از کار سالک باز می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۷: زگل تنها کجا بزم گلستان ساز می گر...
غزل شمارهٔ ۲۸۴۸: دل من بیقرار از شعله آواز می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۴۹: زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۵۰: گرانی می کند بر تن چو سربی جوش می...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۱: خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خو...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۲: شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۳: زخاموشی دل آگاه روشن بیش می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۵۴: به قتل هر که مایل آن دل بیباک می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۵: کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۶: مرا از حرفهای قالبی دل تنگ می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۵۷: زدست تنگ بر بی برگ دنیا تنگ می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۵۸: از ان در خلوت معشوق بر من حال می ...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۹: دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۰: دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۶۱: نشان یوسف گم گشته پیدا از تو می گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۲: دل یاقوت را خون می کند لعل سخنگویت
غزل شمارهٔ ۲۸۶۳: زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۶۴: به احسان خانه از سیل حوادث رسته م...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۵: زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۶: مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۷: زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۶۸: نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۶۹: دل آسوده در زیر فلک پیدا نمی گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۷۰: سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۷۱: دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۷۲: دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۳: خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۴: برون آمد زلب چون حرف، دیگر برنمی ...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۵: دل دیوانه من از سپاهی بر نمی گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۷۶: معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گ...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۷: نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل ن...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۸: به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
غزل شمارهٔ ۲۸۷۹: شود خرج زمین هر سر که سودایی نمی ...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۰: به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد
غزل شمارهٔ ۲۸۸۱: بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۲: چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
غزل شمارهٔ ۲۸۸۳: چمن پیرا نه گل را دسته در گلزار م...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۴: دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد
غزل شمارهٔ ۲۸۸۵: کدام آیینه رو احرام این میخانه می...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۶: زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد
غزل شمارهٔ ۲۸۸۷: نه تنها از نشاط می لب جانانه می خ...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۸: عجب دارم که یار این نابسامان را ب...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۹: خط مشکین او سودای عنبر را به جوش ...
غزل شمارهٔ ۲۸۹۰: تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون ...
غزل شمارهٔ ۲۸۹۱: زگردون عاقبت جان مصفا سر برون آرد
غزل شمارهٔ ۲۸۹۲: گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر ب...
غزل شمارهٔ ۲۸۹۳: چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر ...
غزل شمارهٔ ۲۸۹۴: خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟
غزل شمارهٔ ۲۸۹۵: سر منصور بار آن تیغ بی زنهار می آرد
غزل شمارهٔ ۲۸۹۶: تماشای بتان از چشم خون بسیار می آرد
غزل شمارهٔ ۲۸۹۷: زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد
غزل شمارهٔ ۲۸۹۸: زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد
غزل شمارهٔ ۲۸۹۹: قبول خاطر از نظاره منظور می بارد
غزل شمارهٔ ۲۹۰۰: سخن از لب فزون زان چشم چون بادام ...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۱: زمژگان که ناخن در فضای سینه می با...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۲: کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۰۳: مغیلان پای نازک طینتان را در حنا ...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۴: کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۰۵: توانگر در دل از سامان خود آزارها ...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۶: از ان سرو از درختان سرفرازی بیشتر...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۷: مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر د...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۸: خوشا چشمی که بر روی عرقناکی نظر د...
غزل شمارهٔ ۲۹۰۹: اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر د...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۰: اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر ...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۱: مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد
غزل شمارهٔ ۲۹۱۲: دل عاشق کی از زلف معنبر دست بردارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۱۳: سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۱۴: نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر
غزل شمارهٔ ۲۹۱۵: نظر چون موشکاف از زلف عنبر فام بر...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۶: دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر ...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۷: نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۱۸: اگرچه هر گلی زین گلستان جای دگر د...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۹: ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۲۰: مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۲۱: لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۲۲: به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم د...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۳: مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان د...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۴: چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۲۵: من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۶: مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۲۷: مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۲۸: مه ناشسته رو کی رتبه دلدار من دارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۲۹: اگرچه لاله من ریشه در خاک چمن دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۰: لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۱: خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۲: نفس یک پا درون خانه، یک پا در برو...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۳: کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین ...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۴: دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین ...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۵: سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۶: سمندر داغها از آتش رخسار او دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۷: زچشم بد خدا آن پاک دامن را نگه دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۳۸: چسان مژگان خونین گریه ما را نگه د...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۹: دل بی دست و پا چون آه سوزان را نگ...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۰: گریبان دلم را نعره مستانه ای دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۴۱: دلی کز زلف او شیرازه جمعیتی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۴۲: دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۴۳: دل بی طالع ما دلربای غافلی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۴۴: مرا پاس ادب زان آستان مهجور می دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۴۵: چه پروا داغ من از دیده های شور می...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۶: چه باک از عاشق بی باک آن طناز می ...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۷: لب نانی که از دامان سایل باز می د...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۸: به قامت سرو را از قد کشیدن باز می...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۹: کجا از تیغ سرگرم محبت باک می دارد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۵۰: خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می د...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۱: دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۲: هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی د...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۳: زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۴: تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۵: دل بیمار من ناز مداوا برنمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۶: عرق رخسار آن خورشید طلعت بر نمی د...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۷: نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۸: شکوه عشق را گردون گردان برنمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۹: دو روزی بیش جان سنگینی تن بر نمی ...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۰: دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۶۱: بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۶۲: فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی د...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۳: دل رم کرده ناخوش آستین افشاندنی د...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۴: به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۶۵: بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
غزل شمارهٔ ۲۹۶۶: به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا ...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۷: مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۸: سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۶۹: زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۷۰: به حسن نقش از ان نقاش هر کس چشم ب...
غزل شمارهٔ ۲۹۷۱: زبیتابان کجا آن مست بی پروا خبر گ...
غزل شمارهٔ ۲۹۷۲: زبی مغزی هواجویی که دنبال هوس گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۷۳: دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گیرد؟
غزل شمارهٔ ۲۹۷۴: زدلسوزان که را دارم که جا در انجم...
غزل شمارهٔ ۲۹۷۵: حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۷۶: به خواب آن چشم دل از عاشق ناشاد م...
غزل شمارهٔ ۲۹۷۷: سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۷۸: چو شاهین بر سر دست آن شکار انداز ...
غزل شمارهٔ ۲۹۷۹: دل از عاشق به شرم آن نرگس غماز می...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۰: شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می ...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۱: زخون خویش تیغ دشمن من رنگ می گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۲: اگرچه رنگ می گیرد زمه هر جا بود س...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۳: به ابرام آن که از دنیاپرستان کام ...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۴: غباری از بیابان جنون بالا نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۵: علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۶: تن آسانی عنان زندگانی را نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۷: زآه و دود عاشق حسن را کلفت نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸: فسون صبر در دلهای پرخون در نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۹: کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی ...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۰: دل آزاده را هرگز غم عالم نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۱: زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۲: چه دارد عالم فانی که استغنا توانم...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۳: اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۴: به خلوت هر که رخت از حلقه جمعیت ا...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۵: جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندا...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۶: شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۷: زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۸: شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۹: زخود هر کس که بیرون رفت کی با همر...
غزل شمارهٔ ۳۰۰۰: به رغبت با خم زلفش دل بیتاب می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۱: مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب می ...
غزل شمارهٔ ۳۰۰۲: محبت حسن را سرگرم در بیداد می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۳: محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۴: چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش
غزل شمارهٔ ۳۰۰۵: جمالت دیده ها را مطلع انوار می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۶: چراغ حسن را دامان خط مستور می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۷: نمک داغ مرا چون مرهم کافور می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۸: برای رزق من گردون عبث تدبیر می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۰۹: دل خام مرا رخسار آتشناک می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۰: غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۱: زشکر خنده لعل او روان را تازه می ...
غزل شمارهٔ ۳۰۱۲: لبش از خنده دندان نما جان تازه می...
غزل شمارهٔ ۳۰۱۳: فرنگی طلعتی کز دین مرا بیگانه می ...
غزل شمارهٔ ۳۰۱۴: به داغی عشق کار مردم دیوانه می سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۵: خمار باده مهر دوستان را کینه می س...
غزل شمارهٔ ۳۰۱۶: سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۷: زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۸: دماغ خشک ما را باده رنگین نمی سازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۹: مکن کاری که از جورت دل اندوهگین ل...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۰: قدح لبریز چون شد از شراب ناب می ل...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۱: به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد
غزل شمارهٔ ۳۰۲۲: مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه م...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۳: دل ما بر سیه روزان فقر از خود فزو...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۴: سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۰۲۵: اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می س...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۶: خمار می مرا در گوشه میخانه می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۰۲۷: کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سو...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۸: مرا صد آه یکبار از دل صد چاک می خ...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۹: غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۰: ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خیزد؟
غزل شمارهٔ ۳۰۳۱: ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خی...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۲: به مستی آه خون آلود از دل بیشتر خ...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۳: زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۴: زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۵: مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۶: خوشا افتاده ای کز خاک ره چالاک بر...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۷: مرا آن روز از آیینه دل زنگ برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۸: به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۹: نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۰: کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خی...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۱: کجا بی باده زنگ از خاطر اندوهگین ...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۲: زرخسار تو رنگ از گلشن ایجاد می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۴۳: مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۴۴: زسوز دل مرا از چشم گریان دود می خ...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۵: مرا اسباب عشرت از دل دیوانه می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۴۶: دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خ...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۷: زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۴۸: غبار غم به می از جان غم پرور نمی ...
غزل شمارهٔ ۳۰۴۹: که می نالد که آه از جان شیدا برنم...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۰: سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۵۱: تلاش نام داری چون نگین تن در سیاه...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۲: به کشت خشمگینان آتش از ابر بلا ریزد
غزل شمارهٔ ۳۰۵۳: ترا از ساده لوحی هر که گل در پیره...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۴: گل اندامی که در پیراهن من خار می ...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۵: به مستی بی طلب بوس از دهان یار می...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۶: مسلسل حرف از ان مژگان خوش تقریر م...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۷: کجا خون مرا آن ساقی طناز می ریزد؟
غزل شمارهٔ ۳۰۵۸: غمی هر دم به دل از سینه صد چاک می...
غزل شمارهٔ ۳۰۵۹: زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۰۶۰: اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ر...
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱: به دلهای فگار آن لعل روشن گوهر آو...
غزل شمارهٔ ۳۰۶۲: هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد
غزل شمارهٔ ۳۰۶۳: زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بال...
غزل شمارهٔ ۳۰۶۴: فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد
غزل شمارهٔ ۳۰۶۵: زروی لاله رنگت آب رونق از چمنها شد
غزل شمارهٔ ۳۰۶۶: اگر ناقص به روشن گوهری واصل تواند...
غزل شمارهٔ ۳۰۶۷: حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟
غزل شمارهٔ ۳۰۶۸: که ساکن در دل ویرانه ما می تواند ...
غزل شمارهٔ ۳۰۶۹: ز اکسیر قناعت خاک شکر می تواند شد
غزل شمارهٔ ۳۰۷۰: که با قد دو تا از مرگ غافل می توا...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۱: چنین گر آتشین از باده آن رخسار خو...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۲: به این عنوان اگر روی تو آتشناک خو...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۳: گل از نشو و نماگر این چنین برجسته...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۴: نصیب از نعمت بسیار دیگرگون نخواهد...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۵: زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
غزل شمارهٔ ۳۰۷۶: به دل باشد گران چشمی که بی اشک دم...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۷: نگار نوخطی رام نگاه صید بندم شد
غزل شمارهٔ ۳۰۷۸: رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریش...
غزل شمارهٔ ۳۰۷۹: ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۰: دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۱: زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواه...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۲: بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۳: اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۴: گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۵: بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۶: غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۷: به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۸: دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۹: لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۹۰: مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۹۱: اگر جان دربهای می دهی بر می ستم ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۲: دمی کز روی آگاهی بود تیغ دودم باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۹۳: خوشا دردی که از چشم بداندیشان نها...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۴: مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن ...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۵: چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۰۹۶: اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۷: دمی چون صبح می خواهم درین عالم زم...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۸: کیم من تا سلیمان میهمان خوان من ب...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۹: در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۰: ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین ...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۱: به خاک و خون کشیدی ز انتظارم، این...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲: خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۳: من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۱۰۴: نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۵: ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۶: به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۷: دو شب از ماه نو سالی به عید امید ...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۸: نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۹: پرستاری دل افگار را دشوار می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۰: طلبکار خدا را درد دل بسیار می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۱: تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می...
غزل شمارهٔ ۳۱۱۲: حضور قلب کی در سینه پرشور می باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۱۱۳: گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۴: بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۵: دل بی آرزو آسوده از تشویش می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۶: صفا دارد جهان تا دل زکلفت پاک می ...
غزل شمارهٔ ۳۱۱۷: گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۱۸: زسالک شکوه پردازی نه شرط راه می ب...
غزل شمارهٔ ۳۱۱۹: زدوری بیش وصل دلبران جانکاه می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۰: خرابیهای ظاهر حافظ دیوانه می باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۱: دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۲: بهشتی بی دماغان را به از خلوت نمی...
غزل شمارهٔ ۳۱۲۳: دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۴: شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۵: اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۶: گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۷: نظرگاهی مرا غیر از دل روشن نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۸: حصاری آدمی را به زهمواری نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۲۹: سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۰: دل ظالم از آب چشم مظلومان نیندیشد
غزل شمارهٔ ۳۱۳۱: زجوش مغز مستان را به سردستار می ر...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۲: سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۳: خط شبرنگ از ان لعل لب گلرنگ می بالد
غزل شمارهٔ ۳۱۳۴: نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد
غزل شمارهٔ ۳۱۳۵: به ناز افراختی قامت فلکها در سجود...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۶: نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسا...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۷: بده ساقی می گلگون که ایام بهار آمد
غزل شمارهٔ ۳۱۳۸: در و دیوار در وجد از نسیم نوبهار ...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۹: زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد
غزل شمارهٔ ۳۱۴۰: شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۱: زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون ...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۲: خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
غزل شمارهٔ ۳۱۴۳: به عنوانی از ان لب خط جان پرور بر...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۴: به دور خط زشرم آن لعل جان پرور بر...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۵: به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می ...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۶: چنین ساقی اگر دور شراب ناب گرداند
غزل شمارهٔ ۳۱۴۷: نه آن مرغم که گرد عالمم پرواز گرد...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۸: دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خ...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۹: نه هر پیمانه ای از حال خود ما را ...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۰: زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
غزل شمارهٔ ۳۱۵۱: زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۲: کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه می ...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۳: زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند
غزل شمارهٔ ۳۱۵۴: چه شد قدر مرا گر چرخ دون پرور نمی...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۵: بهار عارض او را به سامان کس نمی د...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۶: چه شد گر خصم بداختر بهای من نمی د...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۷: دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند
غزل شمارهٔ ۳۱۵۸: زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند
غزل شمارهٔ ۳۱۵۹: زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند
غزل شمارهٔ ۳۱۶۰: اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افش...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۱: که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۲: نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زم...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۳: ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می م...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۴: زخون خوردن اثرهای نمایان باز می م...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵: نصیب خویش هر کس یافت در دنیا نمی ...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۶: دل از غش صاف چون گردید در دنیا نم...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۷: زدوزخ گرمی هنگامه صحبت نمی ماند
غزل شمارهٔ ۳۱۶۸: زدل در سینه غیر از آه غم پرور نمی...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۹: سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند
غزل شمارهٔ ۳۱۷۰: به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی م...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۱: دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی م...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۲: سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند
غزل شمارهٔ ۳۱۷۳: زآتش گل به اعجاز رخ نیکو برویاند
غزل شمارهٔ ۳۱۷۴: حباب و موج را هر کس که از دریا جد...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۵: رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بی...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۶: همین سرگشتگی چشم حریص از مال می ب...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۷: کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد ن...
غزل شمارهٔ ۳۱۷۸: زحیرت عاشق از نظاره اغیار گل چیند
غزل شمارهٔ ۳۱۷۹: زسنگ کودکان از پا دل دیوانه ننشیند
غزل شمارهٔ ۳۱۸۰: زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب ...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۱: تو از نام بلند ای نوجوان بردار کا...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۲: کسی تا کی خورد چون شمع رزق از است...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۳: به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۴: به همت کشتی تن را شکستم تا چه پیش...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۵: نه چندان است شوق من که از دل بر ز...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶: کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
غزل شمارهٔ ۳۱۸۷: به مهر و مه کجا از مغز ما سودا بر...
غزل شمارهٔ ۳۱۸۸: کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟
غزل شمارهٔ ۳۱۸۹: به امید چه از تن غافلان را جان بر...
غزل شمارهٔ ۳۱۹۰: زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۱: اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۲: گر از نظاره خورشید در چشم آب می آید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۳: مرا از غفلت خود بر سر این بیداد م...
غزل شمارهٔ ۳۱۹۴: به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۵: غم عالم به دل از دیده خونبار می آید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۶: دل از مژگان خواب آلود در زنهار می...
غزل شمارهٔ ۳۱۹۷: درین صحرا که یارب از پی نخجیر می ...
غزل شمارهٔ ۳۱۹۸: به قتل من چنان بیتاب آن شمشیر می ...
غزل شمارهٔ ۳۱۹۹: به آیین تمام از خم شراب صاف می آید
غزل شمارهٔ ۳۲۰۰: شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق م...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۱: که بر بالین من با قامت چالاک می آ...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۲: به آسانی به روی زرد ما کی رنگ می ...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۳: نفس از سینه ام از بس به خون آغشته...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۴: از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵: اگر درد مرا زان بی مروت چاره می آید
غزل شمارهٔ ۳۲۰۶: بغیر از دل مصاف عشق دیگر از که می...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۷: کدامین آتشین سیما به این ویرانه م...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۸: گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی ط...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۹: نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر ن...
غزل شمارهٔ ۳۲۱۰: ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۱: ز مغز من به صهبا خشکی غم برنمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۲: مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی ...
غزل شمارهٔ ۳۲۱۳: خیال او به تدبیر از دل من برنمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۴: زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۵: زانجم نور مه در دیده روزن نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۶: به کار سینه صافان دیده روشن نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۷: زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۸: به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۹: زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی ...
غزل شمارهٔ ۳۲۲۰: تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۲۱: تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید
غزل شمارهٔ ۳۲۲۲: نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین...
غزل شمارهٔ ۳۲۲۳: زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین...
غزل شمارهٔ ۳۲۲۴: نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید
غزل شمارهٔ ۳۲۲۵: زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید
غزل شمارهٔ ۳۲۲۶: نکویان را عتاب و لطف با هم یار می...
غزل شمارهٔ ۳۲۲۷: قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
غزل شمارهٔ ۳۲۲۸: مدام از عشق جوشی در دل بی کینه می...
غزل شمارهٔ ۳۲۲۹: مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۰: دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشاید؟
غزل شمارهٔ ۳۲۳۱: دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال ب...
غزل شمارهٔ ۳۲۳۲: به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۳: گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟
غزل شمارهٔ ۳۲۳۴: حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۵: مقام بوسه لب زان عارض سیراب می جوید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۶: به می آن کس که کلفت از دل پرشور م...
غزل شمارهٔ ۳۲۳۷: غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۸: زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید
غزل شمارهٔ ۳۲۳۹: صدف گرد یتیمی از رخ گوهر نمی شوید
غزل شمارهٔ ۳۲۴۰: که حال دردمندان پیش چشم یار می گو...
غزل شمارهٔ ۳۲۴۱: دل سودازده در طره دلدار افتاد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۲: هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۳: عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۴: آن که از عمر سبکسیر وفا می طلبد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۵: هرکه از گریه بیدرد اثر می طلبد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۶: قطره بیجگری کز نظر ما افتد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۷: نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۸: دل ارباب تنعم ز نوا می افتد
غزل شمارهٔ ۳۲۴۹: هرکجا پرتو جانانه ما می افتد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۰: کور باد آن که ز روی تو نظر می پیچد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۱: یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۲: زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۳: نفس از توبه صادق دم عیسی گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۴: جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۵: پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۶: آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۷: سخن عشق محال است مکرر گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۸: حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۵۹: هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۰: نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۱: چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۲: که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۶۳: که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۶۴: در واکرده، در بسته ز دربان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۵: خواب هرکس ز خیال تو پریشان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۶: دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۶۷: چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۸: نخل قد تو به باغی که خرامان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۹: سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۰: نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۷۱: چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۲: گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۳: گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۴: منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۵: از نظر بازی من چشم سخنگو گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۶: وقت ارباب دل آشفته به مویی گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۷: عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۸: هرکه تسلیم به فرمان قضا می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۷۹: دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۰: دل هرکس که مقید به هوس می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۱: سر ارباب جدل خرج زبان می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۲: راست آزرده کی از زخم زبان می گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۸۳: دیدنت باعث سرسبزی جان می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۴: آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵: اشک دریادل ما گرد جهان می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۶: صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۷: کوه در بادیه شوق کمر می بندد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۸: غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد
غزل شمارهٔ ۳۲۸۹: دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۰: کلفت از سینه می ناب برون می آرد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۱: تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۲: چهره ات رنگ ز گلدسته مینا دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۳: دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۴: می در آن لعل گهربار تماشا دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۵: عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۹۶: از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۲۹۷: آه عشاق سینه روز اثرها دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۸: چشم پرکار تو در پرده بیانها دارد
غزل شمارهٔ ۳۲۹۹: مرهم زخم مرا شور محبت دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۰: سالک از منزل نزدیک شکایت دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۱: شوق من سرکشی از زلف معنبر دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۲: سخنی کز دل بیتاب بود پردارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۳: عشق صد لخت جگر بر مژه تر دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۴: می کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۰۵: حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۶: رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۰۷: خصم را عقل مقید به تحمل دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۸: در خور مزد فلک کار به آدم دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۰۹: بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۰: دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۱۱: رهرو عشق چه پروای مغیلان دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۱۲: تشنگان حال جگر سوختگان می دانند
غزل شمارهٔ ۳۳۱۳: سالک امید نجات از دل روشن دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۴: از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۵: لب لعل تو اگر جام شرابی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۶: هر که چون زانوی خود آینه داری دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۷: هر که رخساره آیینه گدازی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۸: حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۱۹: گوشه گیری که لب نان حلالی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۰: هر کف خاک ز احسان تو جانی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۱: نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۲: ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۳: جام می چهره اندیشه نمایی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۴: دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۵: پاس اندوه دل تنگ نگه می دارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۶: نه همین فکر مرا روز به من نگذارد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۷: دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۸: سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
غزل شمارهٔ ۳۳۲۹: دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۰: هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۱: صائب این بار به صد دست نگه خواهم ...
غزل شمارهٔ ۳۳۳۲: هر که چون غنچه سر خود به گریبان ن...
غزل شمارهٔ ۳۳۳۳: جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۴: از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۵: زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۶: چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۳۷: هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۸: کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۹: روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۰: پای بر چرخ نهد هر که ز سر می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۱: روزگار طرب و نوبت غم می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۲: از میان تیغ برآورد که زمان می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۳: کعبه از کوی تو لبیک زنان می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۴: غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۵: دولت از دیده بیدار طلب باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۶: خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۷: ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۸: نوبهارست سرانجام زری باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۴۹: دل چون آینه را تار نمی باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۰: روی آیینه دل تار نمی باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۱: خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۲: رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۳: رخنه هایی که مرا در جگر آن مژگان ...
غزل شمارهٔ ۳۳۵۴: حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۵: از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۶: قطع امید ازان موی کمر نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۷: دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت
غزل شمارهٔ ۳۳۵۸: دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۵۹: تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۰: برق را در نظر آور به خس و خار چه ...
غزل شمارهٔ ۳۳۶۱: سیل را در نظر آور که به ویرانه چه...
غزل شمارهٔ ۳۳۶۲: سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۳: آن که منع من مخمور ز صهبا می کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۴: از دو عالم دل اگر رو به سویدا می ...
غزل شمارهٔ ۳۳۶۵: بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۶: حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۷: در چمن جلوه گر آن قامت رعنا می کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۸: خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۹: از خموشی دل روشن گهران آب خورد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۰: چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۷۱: اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۲: جان ما تاب زهر زلف پریشان نخورد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۳: شعله شوق اگر در دل خارا گیرد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۴: زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۷۵: هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۶: اگر آن غنچه دهن مهر ز لب برگیرد
غزل شمارهٔ ۳۳۷۷: چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۷۸: کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟
غزل شمارهٔ ۳۳۷۹: تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۰: شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۱: قدم از صدق درین مرحله می باید زد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۲: عشق اول به دل سوخته آدم زد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۳: قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۴: هرکه در دامن ارباب نظر دست نزد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۵: آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را
غزل شمارهٔ ۳۳۸۶: نیست ممکن دل آشفته به سر پردازد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۷: عاشق محو به دلدار نمی پردازد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۸: گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد
غزل شمارهٔ ۳۳۸۹: باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۰: بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۱: اشک را دیده من گوهر غلطان سازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۲: زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۳: صبر را زمزمه من سفری می سازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۴: سینه را تیره هوا و هوسی می سازد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۵: چه میان است که دایم چو دل من لرزد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۶: پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۷: در حریمی که گل روی ایاغ افروزد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۸: عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد
غزل شمارهٔ ۳۳۹۹: اشک گرمم جگر وادی محشر سوزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۰: پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۱: هر که زشت است همان زشت به عقبی خیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۲: دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۳: چون خط از چهره آن ماه لقا برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۴: در گنه اشک ندامت ز جگر برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۵: منعم از خواب عدم تیره روان برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۶: نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۷: می توان گرد خط از آینه حسن زدود
غزل شمارهٔ ۳۴۰۸: گریه ابری است که از دامن دل می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۰۹: زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۰: من که دارم که گلم بر سر بالین ریزد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۱۱: عشق در پای گلی رنگ وفا می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۲: زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۳: صبر هر چند به دل رنگ حضر می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۴: محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۵: چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۱۶: تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۱۷: کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۱۸: جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۹: دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۰: چشم عاشق پی جانان به پریدن نرسد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۱: بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۲: دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۳: پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۲۴: خط شبرنگ ز روی تو عیان خواهد شد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۵: خارج از پرده آهنگ نمی باید شد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۶: هر که ایام خط از سیمبران غافل شد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۷: جگر پاره اگر مایده خوانم شد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۸: لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد
غزل شمارهٔ ۳۴۲۹: بیت معمور شد آن خانه که ویران تو شد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۰: اگر آن غمزه خونریز مصور می شد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۱: پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۲: صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۳: عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۳۴: چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۳۵: ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۶: شمع با مضطرب از دست حمایت باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۷: قبله زن صفتان آینه زر باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۸: چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۳۹: پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۰: دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۱: من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۲: نیست در دست مرا غیر دعا، خوش باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۳: دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۴: گر صفای حرم کعبه ز زمزم باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۵: نقد روشن گهران در گره غم باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۶: نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۷: نمک صبح در آن است که خندان باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۴۸: اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید
غزل شمارهٔ ۳۴۴۹: آسمان ساغری از محفل مردان باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۰: آتش قافله ما دل روشن باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۱: بیخودی بال و پر روح گشودن باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۲: زردی روی من از باده کشیدن باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۳: داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۴: چشم بیدار چراغ سر بالین باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۵: هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۶: نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۷: گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۵۸: کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۵۹: ظاهر و باطن مردان به صفا می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۰: پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۱: دیده زنده دلان اشک فشان می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۲: شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۳: دل سودازدگان گوشه نشین می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۴: دل پیران کهنسال غمین می باشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۵: چهره زرد، مرا ساغر زر می بخشد
غزل شمارهٔ ۳۴۶۶: جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۶۷: دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۶۸: چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۶۹: کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟
غزل شمارهٔ ۳۴۷۰: هرکه اینجا ز جگر آه ندامت نکشد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۱: سر آزاده ما منت افسر نکشد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۲: عاشقان را دم تسلیم نفس می رقصد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۳: تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۴: دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۵: از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۶: به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد
غزل شمارهٔ ۳۴۷۷: شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟
غزل شمارهٔ ۳۴۷۸: دلش از گریه من رنگ نمی گرداند
غزل شمارهٔ ۳۴۷۹: خویش را گر ز خور و خواب توانی گذر...
غزل شمارهٔ ۳۴۸۰: نه زر و سیم و نه لعل و نه گهر خوا...
غزل شمارهٔ ۳۴۸۱: حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۲: چهره ات شمع فروزان شده را می ماند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۳: نه زر و سیم و نه باغ و نه دکان می...
غزل شمارهٔ ۳۴۸۴: عارفانی که به تسلیم و رضا ساخته اند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۵: در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۶: عاشقان زان لب شیرین به سخن ساخته ...
غزل شمارهٔ ۳۴۸۷: محض حرف است که او را دهنی ساخته اند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۸: هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند
غزل شمارهٔ ۳۴۸۹: عارفانی که ازین رشته سری یافته اند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۰: عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۱: تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۲: دردمندان که به ناخن جگر خود خستند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۳: بال پرواز خود آن مردم غافل بستند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۴: کیستند اهل جهان، بی سر و سامانی چند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۵: ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۶: گر به شاهان جهان مسند عزت دادند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۷: قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۸: با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
غزل شمارهٔ ۳۴۹۹: داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۰: قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۱: بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۲: از لب خشک مهیا لب نانم کردند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۳: غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۴: سالکانی که قدم در ره جانانه زدند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۵: نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۶: تا تو بی پرده شدی لاله رخان خوار ...
غزل شمارهٔ ۳۵۰۷: اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۸: روشنائی که درین دایره صاحب دیدند
غزل شمارهٔ ۳۵۰۹: به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۰: نه همین اهل خرد آینه اسرارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۱: نه غم خار و نه اندیشه خارا دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۲: همه از تاب کمر در خم ایمان دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۳: عشرت روی زمین بی سر و پایان دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۴: شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۵: گوشه گیران که ز ایام کناری دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۶: حال من از نظر یار نهان می دارند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۷: بد درونان که به همواری ظاهر سمرند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۸: خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
غزل شمارهٔ ۳۵۱۹: مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
غزل شمارهٔ ۳۵۲۰: روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند
غزل شمارهٔ ۳۵۲۱: عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند
غزل شمارهٔ ۳۵۲۲: جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۲۳: ساده لوحان که می از خم به مدارا ن...
غزل شمارهٔ ۳۵۲۴: غافلان رطل گران را به دو دم می نو...
غزل شمارهٔ ۳۵۲۵: چون نفس زیر فلک دل به هوس راست کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۲۶: ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند
غزل شمارهٔ ۳۵۲۷: فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
غزل شمارهٔ ۳۵۲۸: خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۲۹: چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۰: هر دلی را که محبت صدف راز کند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۱: در صدف چشم محال است گهر باز کند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۲: آتش خشم به یاقوت مدارا چه کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۳۳: داغ با سینه ارباب محبت چه کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۳۴: دل نازک به زبان بازی مژگان چه کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۳۵: خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟
غزل شمارهٔ ۳۵۳۶: سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۷: رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۸: مکث لب تشنه دیدار به جنت نکند
غزل شمارهٔ ۳۵۳۹: غم محال است که تدبیر دل من نکند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۰: چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۱: دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۲: رتبه خط تو بالغ نظران می دانند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۳: یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۴: درد را سوختگان تو به درمان ندهند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۵: کاهلانی که درین ره به هوس می آیند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۶: چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۷: دانه از سینه خود مرغ نظر می چیند
غزل شمارهٔ ۳۵۴۸: هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
غزل شمارهٔ ۳۵۴۹: هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۰: دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۱: تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۵۲: عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۳: تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۴: بنده حسن خداداد شوم همچو کلیم
غزل شمارهٔ ۳۵۵۵: چشمه زمزم ما تیغ تو بیباک بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۶: دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۷: می روشن گهران چهره گلفام بود
غزل شمارهٔ ۳۵۵۸: دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۵۹: تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۰: یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۱: حاصل عمر زخود بیخبران آه بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۲: هرچه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۳: خانه دل به صفا از نظر بسته بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۴: باغ در بسته ما دیده پوشیده بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۵: لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۶: دل خالی ز هوس خلوت جانانه بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۷: شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۸: دل دیوانه من قابل زنجیر نبود
غزل شمارهٔ ۳۵۶۹: باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۰: باد را راه در آن طره پیچان نبود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۱: مکن از بخت شکایت که وبالش می بود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۲: در خیالم اگر آن زلف پریشان می بود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۳: نیست غیر از دل خود روزی مهمان وجود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۴: می شود آب روان چون به رگ تاک رود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۵: یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۷۶: هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۷: دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۸: عارف از راه به سجاده تقوی نرود
غزل شمارهٔ ۳۵۷۹: پند ناصح به جنون من افگار افزود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۰: رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۱: جگر تشنه محال است که سیراب شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۲: از ملامت دل روشن گهران شاد شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۳: طایری را که به دام تو گرفتار شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۴: گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۵: کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار ...
غزل شمارهٔ ۳۵۸۶: چه بهشتی است که دستم کمر یار شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۷: کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۸۸: نیست ممکن دل ازان جان جهان سیر شود
غزل شمارهٔ ۳۵۸۹: شوق را صبر محال است عنانگیر شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۰: از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۱: خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۲: گل بی خار درین غمکده کم سبز شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۳: گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۴: از نظر دورکی آن خط بناگوش شود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۹۵: باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۶: حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
غزل شمارهٔ ۳۵۹۷: باده کو تا به من آن تلخ زبان رام ...
غزل شمارهٔ ۳۵۹۸: اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود؟
غزل شمارهٔ ۳۵۹۹: گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟
غزل شمارهٔ ۳۶۰۰: در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۱: راه مقصود طی از آبله پا نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۲: مانع شور جنون سلسله پا نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۳: چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۴: چون ز خط صفحه رخسار تو ضایع نشود؟
غزل شمارهٔ ۳۶۰۵: دل عاشق تهی از اشک دمادم نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۶: عشق را پرده ناموس نگهبان نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۷: سر آشفته ز دستار بسامان نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۸: حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۰۹: به سخن دعوی بی اصل مبرهن نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۱۰: مانع گرمروان ساعت سنگین نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۱۱: تن حجاب سفر جان هوایی نشود
غزل شمارهٔ ۳۶۱۲: رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد
غزل شمارهٔ ۳۶۱۳: عاشق دلشده هرچند که آواز دهد
غزل شمارهٔ ۳۶۱۴: دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد
غزل شمارهٔ ۳۶۱۵: حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید
غزل شمارهٔ ۳۶۱۶: بس که در سینه من تیر پی تیر آید
غزل شمارهٔ ۳۶۱۷: بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید
غزل شمارهٔ ۳۶۱۸: بی خبر از در من یار مگر باز آید
غزل شمارهٔ ۳۶۱۹: چشم دارم که مه نو سفرم باز آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۰: چون قلم بر سر غمنامه هجران آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۱: بوی دل از نفس باد صبا می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۲: حسن در پرده نیرنگ چرا می آید؟
غزل شمارهٔ ۳۶۲۳: به کف شعله اگر نقد شرر می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۴: سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۵: چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۶: از لب خلق دم باد خزان می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۷: خانه بر دوش غریبی ز وطن می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۸: کلکم از سیر بدخشان سخن می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۲۹: دلبری از خم گیسوی سخن می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۰: گر خس و خار ز گرداب برون می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۱: ناله ای کز دل بیدرد برون می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۲: اگر از سنگ رگ سنگ برون می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۳: خط ز خال لب جانانه برون می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۴: دعوی عشق ز هر بوالهوسی می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۵: آب در دیده پیمانه می می آید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۶: چشم پرحرف و لب بوسه ربا می باید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۷: هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۸: سرو بستان حیا غنچه جبین می باید
غزل شمارهٔ ۳۶۳۹: عاشق آزرده و محزون و غمین می باید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۰: از تماشا دل افسرده ما نگشاید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۱: تا به مژگان نرسد اشک، نظر نگشاید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۲: بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۳: شوقم از نامه به وصل تو فزونتر گردید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۴: نه همین دل ز سر زلف تو مفتون گردید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۵: درد می را به من خاک نشین بگذارید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۶: لاله از رشک رخت خون جگر می گرید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۷: چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۸: در جهان کس می عشرت نتوانست کشید
غزل شمارهٔ ۳۶۴۹: تا نهال تو قدر از گلشن تقدیر کشید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۰: از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۱: حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۲: پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۳: می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۴: هرکه آسودگی از عالم امکان جوید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۵: غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟
غزل شمارهٔ ۳۶۵۶: دست اسباب بگیرید و به سیلاب دهید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۷: خوش بهاری است حریفان نظری بگشایید
غزل شمارهٔ ۳۶۵۸: خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو ...
غزل شمارهٔ ۳۶۵۹: بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۰: ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۱: گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد!
غزل شمارهٔ ۳۶۶۲: به دور لعل تو یاقوت از آب و رنگ ا...
غزل شمارهٔ ۳۶۶۳: ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۴: ز خنده بر جگر حشر داشت (حق) نمک
غزل شمارهٔ ۳۶۶۵: من آن نیم که ز درد گران کنم فریاد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۶: گذشت از نظرم یار سرگران فریاد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۷: فروغ گوهر دل از سر زبان تابد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۸: مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد
غزل شمارهٔ ۳۶۶۹: به درد و داغ دل بیقرار می چسبد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۰: قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۱: نه موج از دل دریا کرانه می طلبد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۲: شبی ستاره دولت به بام ما افتد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۳: اگر نقاب ازان روی دلپسند افتد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۴: زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۵: ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۶: دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۷: ز می فروغ لب یار بیشتر گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۸: ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۷۹: ز چهره تو نگه داغدار برگردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۰: تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۱: ز بردباری من موج می شود لنگر
غزل شمارهٔ ۳۶۸۲: ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۳: ملایمت سپر خصم تندخو گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۴: ملایمت سپر خصم تندخو گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۵: ز چهره تو نظرها پرآب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۶: حجاب پرده چشم پرآب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۷: خوشا سعادت آن دل که آب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۸: گل عذار تو بی آب و تاب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۸۹: به دیده آب اگر از آفتاب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۰: به دیده آب اگر از آفتاب می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۱: کجا حریص ملول از گزند می گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۶۹۲: سخن ز لعل لبت آبدار می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۳: فلک ز لنگر من باوقار می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۴: مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۵: اگر بهانه طفلان تمام می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۶: ز باده چشم تو ظالم رحیم می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۷: سری که در ره او بی کلاه می گردد
غزل شمارهٔ ۳۶۹۸: ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟
غزل شمارهٔ ۳۶۹۹: زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۰: ملال در دل بی مدعا نمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۱: ز می پرستی خود لاله برنمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۲: دل رمیده ملول از سفر نمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۳: نصیب خلق زیاد از نعم نمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۴: نمرده، عمر کسی جاودان نمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۵: جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۶: بغیر اشک که راه نگاه من بندد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۷: ز شکوه گر لبم آن گلعذار می بندد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۸: زبان شکوه ما لعل یار می بندد
غزل شمارهٔ ۳۷۰۹: کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۰: ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۱: جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۲: چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۱۳: فروغ ذره به چشم من آب می آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۴: نظاره لب میگون خمار می آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۵: چه نکهت است که باد بهار می آرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۱۶: کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۱۷: نشاط عالم فانی ملال می آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۸: جواب نامه ما را صبا نمی آرد
غزل شمارهٔ ۳۷۱۹: چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۰: طراوتی که ز رخسار یار می بارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۱: درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۲: درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۳: کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۲۴: اگر چه قامت سرو اعتدال را دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۵: که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۲۶: غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۲۷: چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۸: ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد
غزل شمارهٔ ۳۷۲۹: تمام رس نبود باده ای که کف دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۰: هنوز نرگس او مستی ازل دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۱: ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۲: گلی که از عرق شرم دیده بان دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۳: کناره گرد خطرهای بیکران دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۴: دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۵: ز خود گسسته چه پروای آن و این دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۳۶: خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۷: همین نه فاخته در سر هوای او دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۳۸: چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۳۹: گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۰: کسی که دل به خیال تو در گرو دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۱: درین محیط چو غواص هرکه ته دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۲: شراب روز دل لاله را سیه دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۳: خوشا کسی که ز عالم کناره ای دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۴: شکفتگی ز می ناب تازگی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۵: صراحیی که دم صبح قلقلی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۶: به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۷: خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۴۸: چه باک حسن ز چشم پر آب می دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۴۹: چه باک دانه خال از گزند می دارد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۵۰: سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۱: فسرده دل نفس خونچکان نمی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۲: درین بهار به گلزار رفتنی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۳: ز بیم خار خورد در لباس دایم خون
غزل شمارهٔ ۳۷۵۴: عذار نوخط دلدار دیدنی دارد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۵: قدم به چشم من خاکسار نگذارد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۶: به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۷: چگونه جان ز تنم هجر سینه تاب برد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۵۸: بیاض گردن او دست من ز کار برد
غزل شمارهٔ ۳۷۵۹: ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۰: تو آن نه ای که ره از خود بدر توان...
غزل شمارهٔ ۳۷۶۱: خوش آن که چون گل ازین باغ خنده رو...
غزل شمارهٔ ۳۷۶۲: فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۳: مرا به زخم زبان روزگار می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۴: صباح مستی و شام خمار می گذرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۵: ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۶۶: ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۷: همین نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۸: ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۶۹: قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۷۰: به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۷۱: حساب زخم دل ما که می تواند کرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۷۲: سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۳: وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۷۴: دمید صبح، هوای شراب باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۵: رسید موسم گل ترک کار باید کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۶: ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۷: ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۸: نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۷۹: شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۰: نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۱: علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۲: تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۳: ترا به یوسف مصر اشتباه نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۴: مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می ک...
غزل شمارهٔ ۳۷۸۵: اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۶: اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۷: به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۸: ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
غزل شمارهٔ ۳۷۸۹: دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۰: دم مسیح دل دردمند ما نخورد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۱: ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۲: دل شکسته من درد را دوا گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۳: عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
غزل شمارهٔ ۳۷۹۴: ز می مرا تب لرز خمار می گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۵: غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۶: ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۷: ز ناقصان خرد من کمال می گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۸: ملال در دل آزاده جا نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۳۷۹۹: نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۰: ز کاوش دلم آزار رنگ می بازد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۱: به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟
غزل شمارهٔ ۳۸۰۲: چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۳: بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۴: دل مرا نگه گرم یار می سازد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۵: کسی که خرده خود صرف باده می سازد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۶: ز آه من دل سنگین یار می لرزد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۷: دل شکسته عاشق به آه می لرزد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۸: ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
غزل شمارهٔ ۳۸۰۹: ز گرمی نگهت آب در گهر سوزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۰: نفس به سینه ام از اضطراب می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۱: نگه ز دیدن رخسار یار می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۲: مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۳: به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۴: نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۵: بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۶: چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟
غزل شمارهٔ ۳۸۱۷: ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۸: ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۱۹: به ناله ای ز دل ما چه درد می خیزد؟
غزل شمارهٔ ۳۸۲۰: همیشه از دل من آه سرد می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۱: به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟
غزل شمارهٔ ۳۸۲۲: ز جوش نشأه ز مغزم بهار می خیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۳: به می غم از دل افگار برنمی خیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۴: لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۵: ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۶: عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۷: ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
غزل شمارهٔ ۳۸۲۸: به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟
غزل شمارهٔ ۳۸۲۹: فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۰: ترا که روی به خلق است از خدا چه ر...
غزل شمارهٔ ۳۸۳۱: شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۲: به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۳: ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۴: شکوفه از افق شاخسار پیدا شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۵: ز طرف روی تو خط سیاه پیدا شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۶: زخط عذار تو بی آب وتاب خواهد شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۷: اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۸: وفا طلب زجهان فنا نباید شد
غزل شمارهٔ ۳۸۳۹: به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۰: ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۱: جنون من ز نسیم بهار کامل شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۲: زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۳: زگریه آینه هر دلی که روشن شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۴: ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۵: فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۶: زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۷: رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۸: خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
غزل شمارهٔ ۳۸۴۹: اگر به بیخبری یار می توانی شد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۰: زصدق اگر نفس صبحگاه خواهی شد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱: فغان که هستی ما خرج آشنایی شد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۲: به خاک دیر جبینی که آشنا باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۳: خوش است حس که در پرده حیا باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۴: زخاکساری دل برقرار خودباشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۵: زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۶: خوشا دلی که دراودرد را گذر باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۷: مرا که سایه خم سایه کمر باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۸: فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۵۹: مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۰: زبستگی دل آگاه شادمان باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۱: ز چهره حال دل زار من عیان باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۲: دل گشاده من گلستان من باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۳: مرا امید نشاط از سپهر چون باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۴: حیات من سخنهای دلنشین باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۵: همیشه صاحب طول امل غمین باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۶: به چشم من گل وخار چمن یکی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۷: حضور روی زمین در فتادگی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۸: نشاط زنده دلان پایدار می باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۶۹: نشاط لازم نقص عقول می باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۰: سبکروان ترا نقش پا نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۱: خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۲: به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۳: به زیر چرخ دل شادمان نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۴: کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۵: ز کلک تازه من شعر تر نمی گسلد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۶: دلم بجا زتماشای دلنوازآمد
غزل شمارهٔ ۳۸۷۷: نه هرکه خواجه شود بنده پروری داند
غزل شمارهٔ ۳۸۷۸: نه هر سخن نشناسی سخنوری داند
غزل شمارهٔ ۳۸۷۹: کریم اوست که خود را بخیل می داند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۰: دلیل راه کج از مستقیم می داند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۱: قد تو سرو چمن را پیاده می داند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۲: چنان که حسن ترا هیچ کس نمی داند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۳: دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۴: کجاست می که مرا شیرگیر گرداند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۵: کمند زلف تو خود را به آفتاب رساند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۶: خط تو سلسله خود به مشک ناب رساند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۷: مرا شکستگی پا به آن جناب رساند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۸: ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
غزل شمارهٔ ۳۸۸۹: به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۰: اثر ز همت مستانه در شراب نماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۱: خزان رسید وگل افشانی بهار نماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۲: به زلف سنبل وخط بنفشه کی پیچم
غزل شمارهٔ ۳۸۹۳: نه گل نه لاله درین خارزار می ماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۴: فلک به آبله خار دیده می ماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۵: سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۶: زخنده تو گره در دلی نمی ماند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۷: موحدان که به لیل ونهار ساخته اند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۸: سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند
غزل شمارهٔ ۳۸۹۹: سبکروان ز خم آسمان برآمده اند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۰: فسردگان که اسیر جهان اسبابند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۱: سزد که خرده جان را کند نثار سپند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۲: چه دیده است در آن آتشین عذار سپند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۳: فسردگان که طلسم وجود نشکستند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۴: خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۵: سحر که چهره خورشید را به خون شستند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۶: هزار نقش مخالف به کار ما کردند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۷: سبکروان که طلبکار یار می گردند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۸: اگر ز چهره داغم نقاب بردارند
غزل شمارهٔ ۳۹۰۹: کسان که جانب هم را نگه می دارند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۰: سمنبران که به لب آبدار چون گهرند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۱: به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۲: سبکروان ز غم روزگار بیخبرند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۳: خوش آن گروه که مست بیان یکدیگرند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۴: مرا اگر چه کم از خاک راه می گیرند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۵: سخنوران که درین بوستان نوا سازند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۶: خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۷: درین ریاض دلی را که آب می سازند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۸: چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
غزل شمارهٔ ۳۹۱۹: چرا به خلدبرین از خدا شوی خرسند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۰: ز خود برآمدگان رستگار می باشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۱: در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۲: ترا ز عالم عبرت اگر نظر بخشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۳: چه نعمتی است به من قرب آن دهن بخشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۴: چگونه باده عرفان جماعتی نوشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۵: بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۶: دلی که آتش روی تواش کباب کند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۷: چو در پیاله رنجش می عتاب کند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۸: ز درد چهره محال است مرد زرد کند
غزل شمارهٔ ۳۹۲۹: فغان چه با دل سنگین آن نگار کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۰: چو عشق دشمن جان شد حذر چه کار کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۱: اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۲: جمال را نگه تلخ او جلال کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۳: اجل چه کار به جانهای با کمال کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۴: به هر چمن قد موزون او خرام کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۵: نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۶: لبش به خنده دل غنچه را دونیم کن
غزل شمارهٔ ۳۹۳۷: نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۸: سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۳۹: بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۰: اگر به قامت رعنای او نظاره کند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۱: دماغ سوختگان را شراب تازه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۲: کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۳: کسی برون سرازین بحربیکرانه کند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۴: سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۵: سخن طراز چرا مهر برزبان نکند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۶: خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۷: مرا همیشه دل از وصل یار می شکند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۸: ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند
غزل شمارهٔ ۳۹۴۹: ز دل نگشت مرا آه سینه تاب بلند
غزل شمارهٔ ۳۹۵۰: سپند خال لبت آتشین عذارانند
غزل شمارهٔ ۳۹۵۱: نظر لباس پرستان به مال و جاه کنند
غزل شمارهٔ ۳۹۵۲: خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند
غزل شمارهٔ ۳۹۵۳: به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند
غزل شمارهٔ ۳۹۵۴: مکن ملاحظه ازآهم ای بهشت وجود
غزل شمارهٔ ۳۹۵۵: خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود
غزل شمارهٔ ۳۹۵۶: حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود
غزل شمارهٔ ۳۹۵۷: ترا اگر به نیاز احتیاج خواهد بود
غزل شمارهٔ ۳۹۵۸: مرا که بستگی قفل از کلید بود
غزل شمارهٔ ۳۹۵۹: فروغ ماه محال است پایدار بود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۰: عرق به پاکی گوهر کجا چو باده بود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۱: ز خانه مست برون آن نگار آمده بود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۲: اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۳: اسیر جبه ودستار چند خواهی بود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۴: اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۵: خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۶: به گریه نقطه خال تو از نظر نرود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۷: به چاره سوز محبت ز جان برون نرود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۸: به تیغ از سر بی مغز آرزو نرود
غزل شمارهٔ ۳۹۶۹: مباد اهل عمل بیخود از شراب شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۰: ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۱: رخ تو در دل شبها اگر سفید شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۲: کسی که کشته آن تیغ آبدار شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۳: دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۴: اگر کسی متوسل به چاره ساز شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۵: سری که خالی از اندیشه محال شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۶: غبار معصیت از عفو پایمال شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۷: گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۸: سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود
غزل شمارهٔ ۳۹۷۹: چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود
غزل شمارهٔ ۳۹۸۰: شکوه بحر ز امواج آشکاره شود
غزل شمارهٔ ۳۹۸۱: به چشم شوخ رگ خواب تازیانه شود
غزل شمارهٔ ۳۹۸۲: اسیر عشق تو دلتنگ از الم نشود
غزل شمارهٔ ۳۹۸۳: ز وصل شوق دل داغدار کم نشود
غزل شمارهٔ ۳۹۸۴: خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آ...
غزل شمارهٔ ۳۹۸۵: سواد شب دل شب زنده دار می خواهد
غزل شمارهٔ ۳۹۸۶: به درد هر که برآید دوا نمی خواهد
غزل شمارهٔ ۳۹۸۷: دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
غزل شمارهٔ ۳۹۸۸: ز آفتاب اگر خلق چشم آب دهد
غزل شمارهٔ ۳۹۸۹: چرا شراب به زاهد کسی به زور دهد
غزل شمارهٔ ۳۹۹۰: ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد
غزل شمارهٔ ۳۹۹۱: به صبر مشکل عالم تمام بگشاید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۲: مرا به میکده هر کس که راه بنماید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۳: عرق چو بر رخت از گرمی شراب آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۴: اگر کلام نه از آسمان فرود آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۵: اگر به پیرهن گل وگلاب باز آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۶: ز هر نوا دل عشاق کی به جوش آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۷: مرا تعجب ازان پر حجاب می آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۸: مرا تعجب ازان پر حجاب می آید
غزل شمارهٔ ۳۹۹۹: چنان که گل به سر شاخسار می آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۰: ز خود برآ که نسیم بهار می آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۱: ز راه صلح مهیای جنگ می آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۲: به پرسش من در خون نشسته می آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۳: ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۴: ز دل خیال میانش بدر نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۵: خیال روی تو از دل بدر نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۶: خرد به زور می ناب برنمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۷: برون ز کیسه ممسک درم نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۸: گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۰۹: ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۰: ز گل محافظت رنگ وبو نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۱: ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۲: تردد از دل بی آرزو نمی آید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۳: مدام چشم تو مست شراب می باید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۴: اسیر بند قضا رو گشاده می باید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۵: دو چشم شوخ ترا دیده بان نمی باید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۶: زبان شکوه به خشم زمانه افزاید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۷: ز روی نو خط دلدار جان بیاساید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۸: دل گرفته کی از لاله زار بگشاید
غزل شمارهٔ ۴۰۱۹: دل از مشاهده لاله زار نگشاید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۰: شکسته حالی من پیش یار باید دید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۱: لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد
غزل شمارهٔ ۴۰۲۲: چه شد که دامن یار از کفم رها گردید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۳: خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۴: رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۵: به زلف او دلم از برق گوشواره رسید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۶: بهار می رسد آماده جنون باشید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۷: خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۸: خط عذارتو خورشید رابه دام کشید
غزل شمارهٔ ۴۰۲۹: توان به صبر سر سرکشان به دام کشید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۰: کنون که ناخن تدبیر من شکسته دمید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۱: دمید صبح تجلی به جان شتاب کنید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۲: حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۳: که با تو حرف شهیدان عشق می گوید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۴: سیه دلی که ز دوران حضور می جوید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۵: عرق ز شرم تو بر روی آفتاب دوید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۶: کجا ز سینه من غم شراب می شوید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۷: اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید
غزل شمارهٔ ۴۰۳۸: دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
غزل شمارهٔ ۴۰۳۹: خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۰: کو سرو قامتی که دل من ز جا برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۱: روی تو صبر از دل بیتاب می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۲: عاشق ز رفتن دل بیتاب می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۳: پیغام بیکسان که به دلدار می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۴: از شرم ناله ام که دل از کار می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۵: زخمی که ره به لذت ناسور می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۶: عشاق را خرام تو از خویش می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۷: دیوانه را به دامن صحرا که می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۸: هشیار را به مجلس مستان که می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۴۹: مکتوب من به خدمت جانان که می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۰: سودا کدورت از دیوانه می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۱: از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۲: چشم تو دل به شیوه پنهان نمی برد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۳: پروانه ای که گرد تو یک بار می پرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۴: راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۵: از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۶: از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۷: زان قامت بلند نظر باز نگذرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۸: آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد
غزل شمارهٔ ۴۰۵۹: پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۰: تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۱: مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۲: داغی که کوه را جگر گرم لاله کرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۳: خرم کسی که قصر اقامت بنا نکرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۴: خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۵: دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۶: هر کس ز قید تن دل روشن برآورد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۷: روزی که خط سر از لب دلبر برآورد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۸: کی غم مرا ز دل می احمر برآورد
غزل شمارهٔ ۴۰۶۹: روی تو اشک را ز چکیدن برآورد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۰: تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۱: پوشیده یار اگر نه می ناب می خورد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۲: کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۳: حرف درشت بردل بی کینه می خورد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۴: زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۵: لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۶: عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۷: زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۸: آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۷۹: عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۸۰: عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۸۱: نالان مباد هر که به فریاد من رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۸۲: فیضی که سهیل به خاک یمن رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۸۳: از گرد راه قاصد مطلوب می رسد
غزل شمارهٔ ۴۰۸۴: دولت به لعل پاک گهر زود می رسد