خانه
صفحهاصلی
شاعران
وحشی
فرهاد و شیرین
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
سرآغاز: الاهی سینهای ده آتش افروز
در ستایش پروردگار: به نام چاشنی بخش زبانها
در راز و نیاز با خداوند: خداوندا نه لوح و نه قلم بود
در ستایش حضرت پیغمبر«ص»: حکیم عقل کز یونان زمین است
در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد: شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور
در ستایش حضرت علی «ع»: نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
گفتار در آرایش و نکویی سخن: سخن صیقلگر مرآت روح است
حکایت: به حربا گفت خفاشی که تا چند
گفتار در نکویی خموشی و عشق: بیا وحشی خموشی تا کی و چند
گفتار در چگونگی عشق: یکی میل است با هر ذره رقاص
حکایت: به مجنون گفت روزی عیب جویی
حکایت: یکی فرهاد را در بیستون دید
گفتار در ستایش عشق: زبان دان رموز کیمیا کیست
حکایت: زلیخا را چو پیری ناتوان کرد
گفتار در آغاز داستان و چگونگی عشق: مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
در جستجوی جایی دلکش و سرزمینی خرم: ز هم پرواز اگر مرغی فتد دور
گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را: خوشا خاکی و خوش آب و هوایی
حکایت: یکی صیاد مرغی بسته پر داشت
گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو: بت پر شکوه ماه پر شکایت
گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را: بنایی را که باشد حسن بانی
گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین: حریص گنج بنای گهر سنج
گفتار درآوردن خادمان شیرین فرهاد را در نزد آن ماه جبین و دلربایی آن نازنین از فرهاد: چو شیرین خیمه زد بر طرف کهسار
گفتار اندر دلربایی شیرین از فرهاد مسکین و گفت و شنید آن دو به طریق راز و نیاز در پردهٔ راز: خوشا عشق خوش آغاز خوش انجام
در ستایش معرفت و مقام عشق: هزاران پرده بر قانون عشق است
در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین: چو دید آن نوش لب شوخ پریزاد
در گفتگوی شیرین با فرهاد و تعریف کوه بیستون و مأمور نمودن فرهاد به کندن کوه بیستون: خوش آن بیدلی که عشقش کافر ماست
در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت: بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز
در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش: همایون دشتی و خوش مرغزاری
در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید: ز شاخی عندلیبی کرد پرواز
در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به نیروی محبت: خوشا بیصبری عشق درون سوز
در افزونی محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شیرین: عجب دردیست خو با کام کردن
در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور: اثرها دارد این آه شبانه
در حکایت گفتگوی آن بیخبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون: شنیدم عاقلی گفتا به مجنون
در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت: چو آن مه بر فراز بیستون شد
در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست: اگر خواهی بماند راز پنهان
در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او: بهار دلکش و باغ معانی
در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران: که از ما آفرین بر آن خداوند
در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون: بهر جا وصل از دوری نکوتر
پاسخ دادن شیرین فرهاد را: چو از فرهاد، شیرین قصه بشنید
نازل شدن شیرین به دلجویی فرهاد مسکین در دامنهٔ کوه بیستون: چو نازل شد به فرش سبزه چون گل
غزل خواندن فرهاد: که بر رویم نگاهی کن خدا را
پاسخ دادن شیرین پرستاران را: بگفت از راز من پوشیده دارید
در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب: چو شیرین کوهکن را دید با خویش
امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق: به گرمی گفتش ار کار دگر هست