خانه
صفحهاصلی
شاعران
ناصرخسرو
دیوان اشعار
قصاید
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
قصیدهٔ شمارهٔ ۱: ای قبهٔ گردندهٔ بیروزن خضرا
قصیدهٔ شمارهٔ ۲: به چشم نهان بین نهان جهان را
قصیدهٔ شمارهٔ ۳: آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
قصیدهٔ شمارهٔ ۴: سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
قصیدهٔ شمارهٔ ۵: نیز نگیرد جهان شکار مرا
قصیدهٔ شمارهٔ ۶: نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
قصیدهٔ شمارهٔ ۷: ای روی داده صحبت دنیا را
قصیدهٔ شمارهٔ ۸: نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۹: حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و د...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰: ای گشته جهان و دیده دامش را
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱: پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲: خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳: خداوندی که در وحدت قدیم است از هم...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴: ای کرده قال و قیل تو را شیدا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵: ای پیر، نگه کن که چرخ برنا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶: آن چیست یکی دختر دوشیزهٔ زیبا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷: به چه ماند جهان مگر به سراب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸: بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹: ای شب تازان چو ز هجران طناب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰: ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فر...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱: ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲: این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳: ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴: ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خو...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵: بر تو این خوردن و این رفتن و این ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶: هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷: باز جهان تیز پر و خلق شکار است
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸: شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹: آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰: خرد چون به جان و تنم بنگریست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱: از گردش گیتی گله روا نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲: مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر ن...
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳: چون در جهان نگه نکنی چون است؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴: ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵: هر که گوید که چرخ بیکار است
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶: آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷: بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸: جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹: ای به خور مشغول دایم چون نبات
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰: این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱: جهانا چون دگر شد حال و سانت؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲: ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳: اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴: گویند عقابی به در شهری برخاست
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵: هر چه دور از خرد همه بند است
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶: سفله جهان، ای پسر، چو چشمه شور است
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷: نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹: ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰: ای خوانده کتاب زند و پازند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱: از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲: یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کو ن...
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳: این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴: مردم نبود صورت مردم حکما اند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵: ز جور لشکر خرداد و مرداد
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶: این رقیبان که بر این گنبد پیروزه ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷: چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸: گزینم قران است و دین محمد
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹: آن کن ای جویای حکمت کاهل حکمت آن ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰: در این مقام اگر می مقام باید کرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱: چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲: در درج سخن بگشای بر پند
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳: آزردن ما زمانه خو دارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴: خردمند را می چه گوید خرد؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵: کسی که قصد ز عالم به خواب و خور د...
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶: خوب یکی نکته یادم است زاستاد
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷: جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸: بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹: چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰: ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱: ای خواجه جهان حیل بسی داند
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲: هوشیاران ز خواب بیدارند
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳: مرد چو با خویشتن شمار کند
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴: صبا باز با گل چه بازار دارد؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵: هر که جان خفته را از خواب جهل آوا...
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶: کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر د...
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷: چون همی بودهها بفرساید
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸: آمد بهار و نوبت صحرا شد
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹: تا مرد خر و کور کر نباشد
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰: ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱: جز که هشیار حکیمان خبر از کار ندا...
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲: نندیشم از کسی که به نادانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳: مردم سفله به سان گرسنه گربه
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴: این دهر باشگونه چو بستیزد
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵: چو تنها بوی گربهات مونس آید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶: ز بند آز بجز عاقلان نرستهستند
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷: از بهر چه این خر رمه بیبند و فسا...
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸: وعدهٔ این چرخ همه باد بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹: فرو مایه چون سیر خورده بباشد
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰: گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود:
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱: بر دشمنی دشمنت چو دیدی
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲: بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳: نبینی بر درخت این جهان بار
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴: برکن زخواب غفلت پورا سر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵: ای کهن گشته در سرای غرور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶: ای گشته جهان و خوانده دفتر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷: با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸: ای چنبر گردنده بدین گوی مدور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹: این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰: اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱: ای به هوا و مراد این تن غدار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲: یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳: ای زده تکیه بر بلند سریر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴: ای خوانده بسی علم و جهان گشته سرا...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵: ای ذات تو ناشده مصور
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶: بنالم به تو ای علیم قدیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷: ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸: ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹: ای یار سرود و آب انگور
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰: هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱: برآمد سپاه بخار از بحار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲: نگه کن زده صف دو انبوه لشکر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۳: پند بدادمت من، ای پور، پار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴: نشنودهای که دید یکی زیرک
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵: ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶: ای تو را آروزی نعمت و ناز
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷: کسی پر خانه دشتی دید هرگز
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸: ای خداوند این کبود خراس
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹: ای بستهٔ خود کرده دل خلق به ناموس
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰: مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱: ای متحیر شده در کار خویش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲: پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳: چه بود این چرخ گردان را که دیگر گ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴: نگذاشت خواهد ایدرش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵: صعبتر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶: چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷: گردش این گنبد و مکر و دهاش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸: بفریفت این زمان چو آهرمنش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹: وبال است بر مرد عمر درازش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰: هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱: ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲: جهان را دگرگونه شد کارو بارش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳: چو شمشیر بایدت بود، ای برادر،
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴: این طارم بیقرار ازرق
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵: ای فگنده امل دراز آهنگ
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶: گر دگرگون بود حالت پارسال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷: ای به سر برده خیره عمر طویل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸: گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹: این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰: ای نام شنوده عاجل و آجل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱: طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲: گسستم ز دنیای جافی امل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳: مانده به یمگان به میان جبال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴: گرامی چو مال و قوی چون جبال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵: لشکر پیری فگند و قافله ذل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶: امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷: حاجیان آمدند با تعظیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸: این روزگار بیخطر و کار بینظام
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹: اگر کار بوده است و رفته قلم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰: دام است جهان تو، ای پسر، دام
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۱: به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲: بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گو...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳: گر مستمند و با دل غمگینم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴: دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵: از بهر چه این کبود طارم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶: ای بار خدای و کردگارم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷: ای شسته سر و روی به آب زمزم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸: ای عجب ار دشمن من خود منم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹: پانزده سال برآمد که به یمگانم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰: این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱: از من برمید غمگسارم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲: من چو نادانان بر درد جوانی ننوم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳: اگر بر تن خویش سالار و میرم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴: گر تو ای چرخ گردان مادرم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵: اگر با خرد جفت و اندر خوریم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶: من دگرم یا دگر شدهاست جهانم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷: از صحبت خلق دل گسستم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸: دوش تا هنگام صبح از وقت شام
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹: ای دل و هوش و خرد داده به شیطان ر...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰: از دهر جفا پیشه زی که نالم؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱: شاید که حال و کار دگر سان کنم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲: عقل چه آورد ز گردون پیام
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳: ای تن تیره اگر شریفی اگر دون
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴: ای ستمگر فلک ای خواهر آهرمن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵: مر جان مرا روان مسکین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶: ای شده مشغول به کار جهان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷: سوار سخن را ضمیر است میدان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۸: بر جستن مراد دل ای مسکین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹: ز من معزول شد سلطان شیطان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰: حکمتی بشنو به فضل ای مستعین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱: که پرسد زین غریب خوار محزون
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲: بشنو که چه گوید همیت دوران
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳: چرخ پنداری بخواهد شیفتن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴: دیر بماندم در این سرای کهن من
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵: امهات و نبات با حیوان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶: ای دننده همچو دن کرده رخان از خون...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷: در دلم تا به سحرگاه شب دوشین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸: چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹: تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰: درد گنه را نیافتند حکیمان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱: چند کنی جای چنین به گزین؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲: این گنبد پیروزهٔ بیروزن گردان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳: ای شده مفتون به قولهای فلاطون،
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴: بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵: بر جانور و نبات و ارکان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶: غریبی می چه خواهد یارب از من؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷: از کین بتپرستان در هند و چین و م...
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸: مکر و حسد را ز دل آوار کن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹: ای افسر کوه و چرخ را جوشن
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰: چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱: چیست آن لشکر فریشتگان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲: جوانی شد، او را فراموش کن
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳: ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴: از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵: فریاد به لااله الا هو
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶: چون فروماندی ز بد کردار خویش
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷: ایا گشته غره به مکر زمانه
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸: گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۹: دور باش ای خواجه زین بیمر گله
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰: ناید هگرز از این یله گو باره
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۱: ای زود گرد گنبد بر رفته
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۲: گشت جهان کودکی دوازده ساله
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۳: بدخو جهان تو را ندهد دسته
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۴: بسی کردم گه و بیگه نظاره
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۵: ای خورده خوش و کرده فراوان فره
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۶: به فرش و اسپ و استام و خزینه
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۷: مکر جهان را پدید نیست کرانه
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸: داری سخنی خوب گوش یا نه؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۹: بگسل رسن از بیفسار عامه
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۰: جهان دامگاهی است بس پر چنه
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۱: تا کی خوری دریغ ز برنائی؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۲: چو رسم جهان جهان پیش بینی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۳: گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۴: ای کرده سرت خو به بیفساری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵: ای آنکه ندیم باده و جامی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۶: ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۷: گشتن این گنبد نیلوفری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۸: ای عورت کفر و عیب نادانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۹: کارو کردار تو ای گنبد زنگاری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۰: سفله جهانا چو گرد گرد بنائی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۱: ای گشت زمان زمن چه میخواهی؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۲: ای غره شده به پادشائی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۳: جهان را نیست جز مردم شکاری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۴: ایا دیده تا روز شبهای تاری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵: نماند کار دنیا جز به بازی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶: بگذر ای باد دلافروز خراسانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷: گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۸: ای شده مشغول به ناکردنی،
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹: ای مانده به کوری و تنگ حالی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۰: تمییز و هوش و فکرت و بیداری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۱: این چه خیمه است این که گوئی پر گه...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲: دگر ره باز با هر کوهساری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۳: پیشهٔ این چرخ چیست؟ مفتعلی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۴: جهان بازی گری داند مکن با این جها...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵: ای به خطاها بصیر و جلد وملی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۶: شادی و جوانی و پیشگاهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۷: ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸: گرت باید که تن خویش به زندان ندهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۹: چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰: شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر د...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۱: آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲: این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۳: ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۴: آمد و پیغام حجت گوشدار ای ناصبی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۵: آن جنگی مرد شایگانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶: دیوی است جهان پیر و غداری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۷: اگر زگردش جافی فلک همی ترسی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۸: آن قوت جوانی وان صورت بهشتی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۹: جهانا عهد با من جز چنین بستی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۰: ای گرد گرد گنبد طارونی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۱: ای گشته سوار جلد بر تازی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۲: بر مرکبی به تندی شیطانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۳: بهار دل دوستدار علی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۴: جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۵: نگه کن سحرگه به زرین حسامی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۶: ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۷: مردم اگر این تن ساسیستی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۸: چنین زرد و نوان مانند نالی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۹: دلیت باید پر عقل و سر ز جهل تهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۰: بینی آن باد که گوئی دم یارستی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۱: از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خ...
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۲: ای داده دل و هوش بدین جای سپنجی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۳: این تن من تو مگر بچهٔ گردونی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۴: آنچهت بکار نیست چرا جوئی؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۵: جهانا چه در خورد و بایستهای!
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۶: اگر نه بستهٔ این بیهنر جهان شدهای
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷: ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۸: چنین در کارها بسیار مندیش
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۹: چند گردی گرد این بیچارگان؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۰: ای همه گفتار خوب بیکردار،
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۱: تا کی از آرزوی جاه و خطر