خانه
صفحهاصلی
شاعران
جامی
هفت اورنگ
سلامان و ابسال
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بخش ۱ - در ستایش خداوند: ای به یادت تازه جان عاشقان!
بخش ۲ - در سبب نظم کتاب: ضعف پیری قوت طبعم شکست
بخش ۳: چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب
بخش ۴ - آغاز داستان سلامان و ابسال: شهریاری بود در یونان زمین
بخش ۵ - ظاهر شدن آرزوی فرزند بر شاه: چون به تدبیر حکیم نامدار
بخش ۶ - تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند پس از نکوهش شهوت و زن: کرد چون دانا حکیم نیکخواه
بخش ۷ - صفت چوگان باختن سلامان: صبحدم چون شاه این نیلی تتق
بخش ۸ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی: از کمانداران خاص اندر زمان
بخش ۹ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی: بود در جود و سخا دریا کفی
بخش ۱۰ - ظاهر شدن عشق ابسال بر سلامان: چون سلامان را شد اسباب جمال
بخش ۱۱ - تاثیر حیلتهای ابسال در سلامان: چون سلامان با همه حلم و وقار
بخش ۱۲ - تمتع یافتن سلامان و ابسال از صحبت یکدیگر: چون سلامان مایل ابسال شد
بخش ۱۳ - آگاه شدن شاه و حکیم از کار سلامان و ابسال: چون سلامان شد حریف ابسال را
بخش ۱۴ - نصیحت کردن شاه و حکیم سلامان را و جواب گفتن وی: «دیدهٔ اقبال من روشن به توست
بخش ۱۵ - تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و گریختن با ابسال: هر کجا از عشق جانی در هم است
بخش ۱۶ - در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیرهای خرم رسیدن: چون سلامان هفتهای محمل براند
بخش ۱۷ - آگاه شدن شاه از گریختن سلامان و دیدن او در آیینهٔ گیتینمای: شه چو شد آگاه بعد از چند گاه
بخش ۱۸ - رسیدن سلامان پیش پدر و اظهار شعف کردن وی: چون پدر روی سلامان را بدید
بخش ۱۹ - تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر و در آتش رفتن با ابسال: کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟
بخش ۲۰ - بازماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر دوری وی: باشد اندر دار و گیر روز و شب
بخش ۲۱ - عاجز شدن شاه از تدبیر کار سلامان و مشورت با حکیم: چون سلامان ماند ز ابسال اینچنین
بخش ۲۲ - منقاد شدن سلامان حکیم را: چون سلامان گشت تسلیم حکیم
بخش ۲۳ - وصیت کردن شاه سلامان را: «ای پسر ملک جهان جاوید نیست
بخش ۲۴ - مراد ازین قصه تنها صورت قصه نیست: باشد اندر صورت هر قصهای
بخش ۲۵ - در بیان مقصود: صانع بیچون چو عالم آفرید