خانه
صفحهاصلی
شاعران
عبید زاکانی
دیوان اشعار
مقطعات
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
شمارهٔ ۱ - در حل فال گوید: چون ز بهر فال بگشائی کتاب
شمارهٔ ۲ - در عبرت از عاقبت کار شاه شیخ ابواسحاق: سلطان تاج بخش جهاندار امیر شیخ
شمارهٔ ۳ - در شکایت از قرض: مرا قرض هست و دگر هیچ نیست
شمارهٔ ۴ - در مدح رکنالدین عمیدالملک وزیر: خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
شمارهٔ ۵ - ایضا در مدح همو: صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک
شمارهٔ ۶ - ایضا در مدح همو: ای جوانبخت وزیری که کند افسر سر
شمارهٔ ۷ - در یاس از خلق و توکل به خدا: نماند هیچ کریمی که پای خاطر من
شمارهٔ ۸ - در کنایه به کسی: در علم حساب ار زانک رای تو تبه باشد
شمارهٔ ۹ - در حسرت بر عمر گذشته: بنای و نی همه عمرم گذشت و میگفتم
شمارهٔ ۱۰ - در عبرت: ای عبید این گل صد برگ بر اطراف چمن
شمارهٔ ۱۱ - در تعریض: آنکه گردون فراشت و انجم کرد
شمارهٔ ۱۲ - در تزکیهٔ نفس خود: عبید این حرص مال و جاه تاکی
شمارهٔ ۱۳ - در صفت قصر شیخ ابواسحاق: بفیروزی در این قصر همایون
شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید: چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما
شمارهٔ ۱۵ - در مناجات گوید: چون در این دنیا عزیزم داشتی یارب ...
شمارهٔ ۱۶ - در شکایت از قرض گوید: مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
شمارهٔ ۱۷ - ایضا در شکایت از قرض گوید: وای بر من که روز شب شدهام
شمارهٔ ۱۸ - در وصف معشوقه گوید: زهی لعل لب نازک میانت
شمارهٔ ۱۹ - در وصف ایوان سلطانی گوید: چه خوش باشد در این فرخنده ایوان
شمارهٔ ۲۰ - در نصیحت: ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
شمارهٔ ۲۱ - در حقیقت احوال خود گوید: بیش از این از ملک هر سالی مرا
شمارهٔ ۲۲ - در حسرت بی پولی گوید: ای اقچه گرد روی کانی
شمارهٔ ۲۳ - در وصف کاخ سلطانی گوید: نشستن با نشاط و کامرانی
شمارهٔ ۲۴ - در وصف قلعهٔ دارالامان کرمان گوید: حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم
شمارهٔ ۲۵ - در مناجات گوید به وضع مطایبه: خدایا دارم از لطف تو امید