خانه
صفحهاصلی
شاعران
سیمین بهبهانی
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
نغمهٔ روسپی: بده آن قوطی سرخاب مرا
سرود نان: مطرب دوره گرد باز آمد
واسطه: ابرو به هم کشید و مرا گفت
افسانهٔ زندگی: همنفس ، همنفس ، مشو نزدیک
دندان مرده: و دل ، لرزان ، هراسان ، چهره پر ...
جیب بر: هیچ دانی ز چه در زندانم ؟
در بسته: باز کن ! این در به رویم باز کن
دیدار: چه می بینم ؟ خدایا ! باورم نیست
تسکین: نیمه شب در بستر خاموش سرد
نگاه آشنا: ای شرمگین نگاه غم آلود
به سوی شهر: دهقان کنار کلبهٔ خود بنشست
هدیهٔ نقره: هدیه ات ، ای دوست !دیشب تا سحر
رقاصه: در دل میخانه سخت ولوله افتاد
فوق العاده: نیمی از شب می گذشت و خواب را
معلم و شاگرد: بانگ برداشتم : آه دختر
میراث: آرام بگیر طفل من ، آرام
ناشناس: آه ، ای ناشناس ناهمرنگ
آغوش رنج ها: وه ! که یک اهل دل نمی یابم
کارمند: مرا امشب ای زن ،دمی همزبان شو
خون بها: مرکبی از توانگری مغرور
فرشتهٔ آزادی: سال ها پیش از این ، فرشتهٔ من
گمشده: به زیبنده و نازنین کودکی
بستر بیماری: همراز من ! ز نالهٔ خود هر چند
زن در زندان طلا: مرا زین چهرهٔ خندان مبینید
ای زن: ای زن ، چه دلفریب و چه زیبایی
من با توام: من با تو ام ای رفیق ! با تو
سنگ گور: ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز...
آنجا و اینجا: آنجا نشسته دخترکی شاداب
بازیچه: دیشب به یاد روی تو سر کردم
آرزو: آه ، ای تیر ای تیر دلدوز
موریانهٔ غم: خندهٔ شیرین من ، ریا و فریب است
سکوت سیاه: ابرو به هم کشیدم و گفتم
اگر دردی نباشد: اگر دستی کسی سوی من آرد
سه تار شکسته: ای سایهٔ او ز من چه خواهی؟
نغمهٔ درد: این منم ، ای غمگساران این منم
آتش دامنگیر: ز شب نیمی گذشت و پرتو ماه
سنگ صبور: امشب به لوح خاطر مغشوشم
گریز: من می گریزم از تو و از عشق گرم تو
سودای محال: شب گذشت و سحر فراز آمد
من و شب: چه گویم ؟ چه گویم ز غم ها که دوش
لبخند: بر لب یار شوخ دلبندم
کابوس: همچو دودی کز آتشی خیزد
جای پا: در پهن دشت خاطر اندوهبار من
دفتر اندیشه: یار من ، دلدار من ، غمخوار من
نگاه تو: این نگاهی که آفتاب صفت
اذان: در پس آن قله های نیلفام
حریر ابر: دیدم همان فسونگر مژگان سیاه بود
شب صحرا: دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد
فریاد شکسته: گفتم مگر به صبر فراموش من شوی
لاله های سرخ: گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
پیمان شکن: هر عهد که با چشم دل انگیز تو بستم
خیال منی: چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال...
شمع جمع: ای نازنین ! نگاه روان پرور تو ک...
ستاره در ساغر: صفحهٔ خیالم را نقش آن کمان ابروست
باز هم: بیا بیا که به سر ، باز هم هوای ت...
آیینهٔ دل: مگر هنوز، به خاطر، تو را خیال من...
کلاه نرگس: مباد عمر درین آرزو تباه کنم
خورشید دیگر: فلک امشب مگر ماهی دگر زاد
چلچراغ: با یاد دیدگان درخشان روشنت
دل آزرده: دل ِ آزرده چون شمع شبستان تو می س...
گفتی که: گفتی که:«- مرا با تو نه سِرّی، نه...
غرور: سال ها پیش ازین به من گفتی
یار نداری: چه دلی، ای دل آشفته که دلدار نداری!
مهتاب خزان: سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نی...
ای آشنا: ای آشنا چه شد که تو بیگانه خو شدی؟
دختر ترنج: محبوبِ من! نگاه دو چشم تو
چه عالمی دارم: رفیق اهل دل و یار محرمی دارم
نگاه دار: نگاه دار که عمری به راهِ چون تو س...
اخگر: دانست چو با او به شکایت سخنم هست
نیلوفر آبی: کاش من هم، همچو یاران، عشق یاری د...
دریا: آه، ای دل! تو ژرف دریایی
هنوز: رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
هر چند رفته ای: هر چند رفته ای و دل از ما گسسته ای
گله: شنیدی از همه یاران که سخت بیمارم
آتش نهفته: ساغر به کف گرفته و خندانی
افسون: گفتم:«به جادوی وفا، شاید که افسون...
رهگذر نیمه ساز: جسمی ز داغ عشق بتان، پر شور مراست
حسود: خیال روی تو در خاطرم در آویزد
شراب: بودم شراب ناب به مینای زرنگار
خطا کن: کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن؟
نگاه بی گناه: تا از نگاه غیر بپوشم نگاه تو
غبار ماه: ندیده ام گلی و غنچه ای به دامن خویش
نوازش های چشمان کبودش: ببین عمری وفادار تو بودم
خورشید در آب افتاده: آن آشنا که رفت و به بیگانه خو گرفت
مشعل: مگو که شهر پر از قصهٔ نهانی ی ِ م...
موج: نیست اشکم این که من از چشم تر افش...
بار گسسنه: چشمی سیاه و چهری، مهتاب رنگ داشت
شور نگاه: عاشق نه چنان باید،کز غم سپر اندازد
سبزهٔ گمشده: گر چه با آینهٔ خویی سر کار تو نبود
چشم شوم: دوستان! دست مرا باید برید!
ای خوش آن روز: ای خوش آن روز که با یار سر و کارم...
شعله: با او به شِکوه گفتم کو رسم دلنوازی؟
تکاپو: دیدمت باز در گذرگاهی
گل یخ: این چنین سخت که آشفته ای ای چشمْ ...
سایهٔ دیوار: دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو ...
عود: سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
نسیم: باز هم بیمار می بینم تو را
گل خشک: مگر، ای بهتر از جان! امشب از من ب...
دیوانه پسند: رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش
چرا: چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم
غنچهٔ راز: چهره ام تازه چو برگ گل ناز است هنوز
آتش تمنا: هوای وصل و غم هجر و شور مینا مُرد
سفرهٔ رنگین: رخ نغز و دل گرم و لب شیرین داری
زنجیر: برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام،
درخت تشنه: ز من مپرس کیم یا کجا دیار من است
گل زهر: سالها پیش، خاطر رنجور
تاریکی شب: من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم
بهانه: بیا که رقص کنان جام را به شانه کشم
بی شکیب: نامه ام را به من باز ده- وای!...
افسانهٔ پری: خفته در من دیگری، آن دیگری را می ...
نامهٔ شکوفه: از عمر، چون غروب، زمانی نمانده است
شراب نور: ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
خورشید و شب: زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم
یک دامن گل: چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم
پیچک: آن یار که چون پیچک، پیوند به ما ب...
دیوانگی: یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
شب: شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی
گل رویا: آن که رسوا خواست ما را، پیش کس رس...
برگ ریزان: برگریزان دلم را نوبهاری آرزوست
نشان پا: به دشت خاطر سردم نشان پایی چند
موج خیز: باور نداشتم که چنین واگذاریم
گل انتظار: ز چه جوهر آفریدی، دل داغدار مارا؟
از یاد رفته: رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟
اجاق مرمری: نه از تو مهر پسندم نه یاوری خواهم
گر بوسه می خواهی: گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد...
شهاب طلایی: همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت
شکوفهٔ سحری: ستاره دانهٔ افشاندهٔ گل سحر است
یادگار: اگر چه باز نبینم به خود کنارِ ترا
گل کوه: گر چه چون کوه به دامان افق بستر م...
آتش دور: ای که چون صدف ما را، در کنار پروردی
این که با خود می کشم: این که با خود می کشم هر سو، نپندا...
برف گزان: آن دیده که با مهر به سویم نگران بود
گل قاصد: نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد
باغ مهتاب: دیشب، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم...
صد چمن لاله: روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند
پونهٔ وحشی: ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد
ساقهٔ دمیده: چون نغمه در سراچهٔ گوشت نشسته ام
دیبای کیود: نیلوفر شبنم زدهٔ ساحل رودم
سپیدار: این حریفان همه هرجایی و پستند و ت...
یک سحر: سحری به دلنوازی ز درم درآ و بنشین
نیک آشنا: خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
افسون شیطان: چرا کمتر از آن اشکی که از مژگانم ...
وفادار: بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
پولاد آبدیده: جفای خلق و غم روزگار دیده منم
سجاف زرین: تو غم مرا چه دانی، که چه آتشم به ...
یاد: شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود
دام فریب: گفتم که می خواهم تو را، باور مکن،...
معبد متروک: در ما نمانده زان همه شادی نشانه یی
بی خبری: بگذشت مرا، ای دل! با بی خبری عمری
شبکرذ: بر گو که چه می جویم، بنما که چه م...
من و تو: بود عمری به دلم با تو که تنها بِن...
دو رنگی: همچو نور، از چشمم، رفتی و نمی آیی
عطر پراکنده: بازگو، ای به کنار دگری خفتهٔ من!
ساق فریب زن: خرمن زلف من کجا؟ شاخهٔ یاسمن کجا؟
آشفتگی: شوریدهٔ آزرده دل ِ بی سر و پا، من
صدف: ننوازی به سرانگشت مرا، ساز خموشم
خاکستر خیال: دیشب که خفته بودی، در بستر خیالم
دیشب: عشقش ز جان تیرهٔ من سر کشیده بود
آشتی: چندی به قهر گر چه زما رخ نهفته بود
بهار بی گل: نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی
توفان: امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان ...
نازک تن: با آن که از صفا چو بهاری نشسته ام
خون سبز: ای مرغ نفرین! گوش من، آزرده شد از...
فریاد: ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی
جامهٔ عید: سرخوش و خندان ز جا برخاستم
نیاز: بی تو، ای روشنگر شب های من!
در آشیان: جوجه هایم! نغمه خوانی ها کنید
گرهٔ کور: نیستم باده تا نشاط مرا
عروسک مومی: بودی آن نازنین عروسک عشق
گل صحرایی: کیستی ای دوست که با یاد تو
اندوه: شبی از در آمد دختر من
برای چشم هایت: گفتی که:«کاش چون تو مرا، ای دوست!
چوب دار: خدایا چوبهٔ دار است جسمم
رقص شیطان: آمدی و آمدی و آمدی
نامه: آه، ای پیک، پیک شادی بخش!
نیمه شب: آبشار بلند، چون مسواک
ای مرد: ای مرد! یار بوده ام و یاورت شدم
هوو: شب نخفت و تا سحر بیدار ماند
شب و نان: مهر، بر سر چادر ماتم کشید
پیک بهار: آه! ای پیک دل انگیز بهار
درد نیاز: ای دختر فقیر سیه چردهٔ ملیح!
فریاد می پرست: پزشک داند و من نیز دانم این مستی
مرگ ناخدا: شنیدم که کشتی به دریای ژرف
صبر کن ماه دیگر: مزد کار سخت طاقت سوز را
فریاد: گفتند: « شام تیرهٔ محنت سحر شود،
با درد بسازم: ای امید، ای اختر شب های من!
جواب: دلم، یاران! ز غم در اضطراب است
در آفتاب پشت پرچین: کبوتر جان، کبوتر جان، کبوتر
ترانه ها: شب مهتاب و ابر پاره پاره
ای عشق دیر آمدی: هنگام ناشناس دلی، دارم بگو ، بگو...
سبز و بنفش و نارنجی: سبز و بنفش و نارنجی، زرد و کبود...
که چی؟: که چی ؟ که بمانم دویست سال، به...
از عشق وسوسه می سازی: از عشق وسوسه می سازی،تا پیش پام ...
گفت و گو: تازگی چه خبرها ؟کهنه هم خبری نیست
به کاسهٔ خالی: به کاسهٔ این خالی، چه بوده ، که ...
فرمان پذیر آتش باش: هی قرص ، هی دوا ، ول کن، این ز...
ارهاب: گوشهٔ چشمم ستاره یی ست، دیده ای...
برای انسان این قرن: برای انسان این قرن، چه آرزو می ...
جامه دران: یک رودخانه تحرک ، یک بامداد جوانی
وقتی زمانه جوان است: وقتی زمانه جوان است، حس می کنم ...
آنان که خاک را: تمام دلم دوست داردت، تمام تنم خوا...
گو آفتاب برآید: آیات مصحف عشقم، کس خواندنم نتواند
صدای تو: صدای تو گرم است و مهربان، چه س...
با قهر چه می کشی مرا: با قهر چه می کشی مرا، من کشتهٔ ...
با کولهٔ هفتاد و هشتاد: تا زنده هستم زنده هستم، تا زنده ب...
لعنت: خواب و خیالی پوچ و خالی ، این زند...
در طول راه: پیر ماه و سال هستم ، پیر یار بی ...
دو باره می سازمت وطن: دوباره میسازمت وطن، اگر چه با خشت...
درس تاریخ: دخترم تاریخ را تکرارکن
مرگ قهرمان: نیستی قهرمان دگر , که تورا
فعل مجهول: بچه ها صبحتان بخیر ..... سلام
در رثای منتظری: مردی که دامان شریفش، پاکیزه تر از...
فردا: فردا همیشه می تازد، یک روز پیش تر...
دو روز دیگر عید می رسد: همیشه دلم شور می زند، همیشه ه...
در رثای ژاله اصفهانی: به زنده ماندن در این دیار،چه ...
گرفتند: قلم چرخید و فرمان را گرفتند
برای روشنک داریوش: زن، سختکوشی و زیبایی، با تخته پار...
بزغاله و میمون: شنیدم باز هم گوهر فشاندی
شعله های خشم وطن: گر شعله های خشم وطن، زین بیشتر بل...
لمعه: خون دل و گلوله و باروت ، با آن سه...
بگو چه گونه بنویسم: بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن ب...
هرگز نخواب کورش: دارا جهان ندارد، سارا زبان ندار
ندا: سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان ...
زنی را می شناسم من: زنی را میشناسم من
جای حضور فریاد: هرچند دخمه را بسیار، خاموش و کور ...
گفتی که می بوسم تو را: گفتی که می بوسم تورا، گفتم تمنا م...
صدای کیست: اگر به باغ نباشی درختِ سختِ تناور،