خانه
صفحهاصلی
شاعران
فردوسی
شاهنامه
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بخش ۱ - به خواب دیدن فردوسی دقیقی را: چنان دید گوینده یک شب به خواب
بخش ۲ - سخن دقیقی: چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت
بخش ۳: چو یک چند سالان برآمد برین
بخش ۴: چو چندی برآمد برین روزگار
بخش ۵: برین ایستادند ترکان چین
بخش ۶: بپیچید و نامه بکردش نشان
بخش ۷: همان چون بگفت این سخن شهریار
بخش ۸: سخن چون بسر برد شاه زمین
بخش ۹: چو آگاهی آمد به گشتاسپ شاه
بخش ۱۰: چو از بلخ بامی به جیحون رسید
بخش ۱۱: چو جاماسپ گفت این سپیده دمید
بخش ۱۲: چو اندر گذشت آن شب و بود روز
بخش ۱۳: بیامد سر سروران سپاه
بخش ۱۴: دو هفته برآمد برین کارزار
بخش ۱۵: پس آگاهی آمد به اسفندیار
بخش ۱۶: چو اسفندیار آن گو تهمتن
بخش ۱۷: بدو داد پس شاه بهزاد را
بخش ۱۸: چو بازآورید آن گرانمایه کین
بخش ۱۹: چو ترکان بدیدند کارجاسپ رفت
بخش ۲۰: کی نامبردار فرخنده شاه
بخش ۲۱: کی نامبردار زان روزگار
بخش ۲۲: یکی روز بنشست کی شهریار
بخش ۲۳: بدان روزگار اندر اسفندیار
بخش ۲۴: چو آگاه شد شاه کامد پسر
بخش ۲۵: برآمد بسی روزگاری بدوی
بخش ۲۶ - سخن فردوسی: چو این نامها فتاد در دست من
بخش ۲۷: کنون زرم ارجاسپ را نو کنیم
بخش ۲۸: زنی بود گشتاسپ را هوشمند
بخش ۲۹: سرانجام گشتاسپ بنمود پشت
بخش ۳۰: یکی مایهور پور اسفندیار
بخش ۳۱: چو شب شد چو آهرمن کینهخواه
بخش ۳۲: برآمد بران تند بالا فراز
بخش ۳۳: ازان پس بیامد به پردهسرای