خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
بلبل نامه
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بسم الله الرحمن الرحیم: به توفیق خدای صانع پاک
رفتن مرغان بحضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام و شکایت نمودن از بلبل: شنید ستم که در دور سلیمان
فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش: ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
رفتن باز بطلب بلبل و خواندن او را بسلیمان: روان شد باز تند و تیز منقار
گفتار بلبل با گل و غنیمت دانستن وصال: به گل بلبل همی گفت ای دل افروز
حکایت گفتن بلبل وعتاب کردن باغبان و عذرخواستن گل: شبی دور از لب و دندان اغیار
نصیحت گفتن باز بلبل را درآمدن بحضرت سلیمان علیه السلام و ملازمت شاه عادل عالم کردن: سپاه روز روشن چون برآمد
حکایت: به نزد خانهٔ دستور کشور
جواب دادن بلبل باز را و استغنا نمودن او: جوابش داد هشیار سخنگوی
درشتی نمودن باز بلبل را و خواندن بسلیمان علیه السلام: به بلبل گفت بشنو تا چه گویم
عجز آوردن بلبل به پیش باز و دستوری طلبیدن او: بدو گفت ای تو هم نیش و توهم نوش
پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل: چو میرفتند بر بالای کهسار
فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار: نسیم صبحدم آمد به گلشن
آوردن باز بلبل را و خدمت نمودن او و مدح سلیمان گفتن و عذر آوردن او: چو باز آمد به درگاه سلیمان
منع کردن سلیمان بلبل را از خوردن شراب و فواید آن: سلیمان گفت ای مرغ سخندان
حکایت هاروت و ماروت: شنیدی قصهٔ هاروت و ماروت
گفتار بلبل به حضرت سلیمان که یا نبی الله مستی ما از جام معنی است نه از می صورت: جوابش داد بلبل کای پیمبر
تمثیل آوردن بلبل منصور و اناالحق گفتن او را در حالت عشق: از آن یک جرعه میدادند به منصور
ملامت کردن سلیمان مرغان را و ستایش بلبل بر جملۀ مرغان: سلیمان چون ز بلبل قصه بشنید
حکایت گربه و موش و باده: شبی موشی طلب میکرد روزی
پاسخ دادن گربه موش را وندامت کردن موش از افعال خود و راضی شدن به قضا: مگر بیهوده هان ای موش خاموش
آمدن مرغان بدیوان و دیدن ایشان بلبل را و از هیبت او خاموش شدن ایشان را: به دیوان آمدند مرغان چو دیوان
جواب دادن بلبل سلیمان(ع) را که هر مرغ لائق اسرار توحید نیست: جوابش داد و گفت ای چشمهٔ نور
آمدن سیمرغ بخدمت سلمیان و نموداری حال گفتن به بلبل: تو سیمرغی و یک مرغت هنر نیست
حکایت: شنید ستم من از پیر خردمند
حکایت: شنیدستم که در عهد گذشته
مجادلۀ بلبل با باز که از غرور و پندار کاری بر نیاید جز بخدمت پیر: بیا ای باز تند و تیز پرواز
خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر: به طوطی گفت ای مرغ شکرخوار
حکایت: شنید ستم من از پیر فتوت
المقاله: تو طوطی قفس را تا نمیری
مجادلۀ بلبل با طاوس و تسلیم شدن طاوس بوی: بیا ای مرغ رنگین جامه بی بو
نصیحت بلبل طاوس را به قطع کردن زینت: برو طاوس شهوت را ببر سر
مجادله کردن بلبل با موش خوار و جواب او: بیا ای مرغ نابالغ کجائی
نصیحت پذیرفتن موش خوار: ز من پندی فرا گیر ای خردمند
آمدن هدهد در نصیحت بلبل باو که راه بسی باریکست: بیا ای هدهد صاحب هدایت
جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را: به بلبل گفت هدهدکای پریشان
در ختم حکایت: بشرح جان اگر ادراک داری
در مناجات باری تعالی: خداوندا توئی دانای عالم