خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
خسرونامه
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بسم اللّه الرحمن الرحیم: بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت
در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم: ثنایی کان ورای عقل و جانست
در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق: امام اهل دین سلطان اوّل
در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق: چراغ جنّت و شمع دو عالم
در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان: جهان معرفت دریای عرفان
در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام: سپهر معرفت خورشید انور
در فضیلت امیرالمؤمنین حسن علیه السلام: امامی کو امامت را حسن بود
در فضیلت امیرالمؤمنین حسین علیه السلام: امامی کافتاب خافقینست
در فضیلت امام ابوحنیفه: جهان را هم امام و هم خلیفه
در فضیلت امام شافعی: کسی کو ابن عمّ مصطفی بود
در مدح خواجه سعدالدّین ابوالفضل: خدا را آنکه محبوب و حبیبست
سبب نظم كتاب: الا ای کارفرمای معانی
در پرداختن این داستان: الا ای جوهر قدسی کجایی
آغاز داستان: الا ای بلبل دستان زننده
... آغاز داستان: کنیزی بود قیصر را در ایوان
... آغاز داستان: کنیزک را چو وقت مرگ آمد
دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن: الا ای پیک باز تیز پرواز
خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ: الا ای قمری مست خوش آواز
گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن: بدایه گفت دل بر خود نهادم
پاسخ دادن هرمز دایه را: چو از دایه سخن بشنود هرمز
دگر بار رفتن دایه پیش هرمز: بگل گفتا که رفتم بار دیگر
آغاز عشقنامۀ خسرو و گل: الا ای درّ دریای معالی
زاری هرمز در عشق گل پیش دایه: چنین گفت آنکه بحری بود در گفت
رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب: چو دایه آن دو دلبر را چنان دید
خواستگاری شاه اصفهان از گل: چنین گفت آن سخن سنج سخندان
طلب كردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز برسولی: الا ای فاخته خوش حلقی آخر
نامه نوشتن گل بخسرو در فراق و ناخوشی: الا ای خوش تذرو سبز جامه
رسیدن نامۀ گل بخسرو و زاری كردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان: الا ای منطق طیر معانی
رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ: الا ای سبز طاوس مقدّس
بیمار گشتن جهان افروز خواهرشاه اصفهان و رفتن هرمز بطبیبی بربالین و عاشق شدن او بر هرمز: الا ای شهسوار رخش معنی
بیمار گشتن جهان افروز ...: یکی چابک کنیزک داشت کوچک
... بیمار گشتن جهان افروز: چه گلرخ دایه را جان داده میدید
دفن كردن گل دایه را و رفتن با خسرو بروم: الا ای شاخ طوبی شکل چونی
رفتن خسرو و گل بباغ: ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه
عشرت كردن گل و خسرو باهم: شبی خوشتر ز نوروز جوانی
صفت جشن خسرو: نشسته شاه رومی همچو جمشید
نواختن مطرب: درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه
غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن: می جان پرورم ده در صبوحی
در صفت چنگ: یکی پیری که او در پشت خم داشت
در صفت دف: یکی صورت درآمد ماه پیکر
در صفت نی: یکی طاوس فر بگرفته ماری
در صفت بربط: بتی خوشبوی همچون مشک بویا
آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را: الا ای روشنایی بخش بینش
رشك حسنا در كار گل و قصد كردن: چنین گفت آنکه استاد جهان بود
بازگردیدن بسر قصه: الا ای کبک کهسار معانی
آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل: چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ
بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو: فغان برداشت آن مسکین مکّار
نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان: بگفت این و دبیری را بفرمود
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان: چو خود بر لوح زنگاری قلم زد
رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان: برامد نالهٔ کوس از در شاه
رفتن خسرو بدریا بطلب گل: شه القصه ز پیش او بدر شد
از سر گرفتن قصّه: الا ای مرغ پیش اندیش چالاک
رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو: چو بگذشتند ازان دریای خونخوار
وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم: بآخر خسرو از وی ره نشان خواست
آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو: چو از خسرو شه قیصر خبر یافت
از سر گرفتن قصّه: الا ای طوطی طوبی نشین خیز
آگاهی یافتن خسرو از گل: چوصبح پرده در از پرده دم زد
از سر گرفتن قصه: الا ای هدهد زرّین پر عشق
آغاز نامۀ گل بخسرو: بصدره نامهیی آغاز کردم
در صفت موی: الا ای موی مشکین رنگ آخر
رسیدن نامۀ گل بخسرو: الا ال عندلیب شاخ بینش
آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل: بگفت این وز پیش شاه برخاست
آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ: بشب فرخ چو مرد کاروانی
نامۀ خسرو بشاپور: بنام آنکه جان را زونشان نیست
رزم خسرو با شاپور: بآخر کار حرب آغاز کرد او
رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم: زمانی بود گل چون ماه در میغ
باز رفتن بسر قصّه: الا ای پیک راه بی نهایت
از سر گرفتن قصّه: الا ای ترجمان نفس گویا
سپری شدن کار خسرو: چنین گفت او که کرد از وی روایت
در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر: چنین گفت آنکه پیر راستان بود
در خاتمت کتاب گوید: الا ای شاهباز ساعد شاه