خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
مختارنامه
باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
شمارهٔ ۱: صد دریا نوش کرده اندر عجبیم
شمارهٔ ۲: این سودایی که میدواند ما را
شمارهٔ ۳: زین بحر که در سینهٔ ما پیدا گشت
شمارهٔ ۴: دل گفت که ما چو قطرهای مسکینیم
شمارهٔ ۵: تا چشم دلم به نور حق بینا گشت
شمارهٔ ۶: هر دم که دلم به فکر در کار آید
شمارهٔ ۷: در قعرِ دلِ خود سفرم میباید
شمارهٔ ۸: عمری به امید در طلب بنشستیم
شمارهٔ ۹: آن قطره که آب جمله از دریا خورد
شمارهٔ ۱۰: هر گه که دلم ز پرده پیدا آید
شمارهٔ ۱۱: در عالمِ پُر علم سفر خواهم کرد
شمارهٔ ۱۲: از بس که دلم در بُنِ این قلزم گشت
شمارهٔ ۱۳: بستیم میان و خون دل بگشادیم
شمارهٔ ۱۴: زان روز که ما به زندگانی مُردیم
شمارهٔ ۱۵: روزی که به دریای فنا در تازم
شمارهٔ ۱۶: صعب است به ذرّهای نگاهی کردن
شمارهٔ ۱۷: تا عقل من از عقیله آزادی یافت
شمارهٔ ۱۸: در عشق دل من چو پریشانی گشت
شمارهٔ ۱۹: عمری به طلب در همه راهی گشتیم
شمارهٔ ۲۰: روزی دو سه خانه در عدم باید داشت
شمارهٔ ۲۱: ما روی ز هر دو کون برتافتهایم
شمارهٔ ۲۲: زان روز که آفتاب حضرت دیدیم
شمارهٔ ۲۳: از فوق، ورای آسمان بودم من
شمارهٔ ۲۴: چون من نه منم چه جان و تن باشم و بس
شمارهٔ ۲۵: عمرم دایم ز روز و شب بیرون است
شمارهٔ ۲۶: با هستی و نیستیم بیگانگیست
شمارهٔ ۲۷: المنة للّه که نیم هر نفسی
شمارهٔ ۲۸: تا شاگردم به قطع استادترم
شمارهٔ ۲۹: چیزی است عجب در دل و جانم که مپرس
شمارهٔ ۳۰: ما جوهر پاک خویش بشناختهایم
شمارهٔ ۳۱: امروز چو من شفیته و مجنون کیست
شمارهٔ ۳۲: مرغ دل من ز بس که پرواز آورد
شمارهٔ ۳۳: ما را نه به شهر و نه به منزل کاری...
شمارهٔ ۳۴: مستم ز می عشق و خراب افتاده
شمارهٔ ۳۵: زین راز که در سینهٔ ما میگردد
شمارهٔ ۳۶: چون مرغِ دلم زین قفسِ تنگ برفت
شمارهٔ ۳۷: هر روز ز چرخ بیش میخواهم گشت
شمارهٔ ۳۸: زین پیش دم از سر جنون میزدهام
شمارهٔ ۳۹: من بیخبر از جان و تنم، اینت عجب!
شمارهٔ ۴۰: چون سنگ وجود لعل شد کانم را
شمارهٔ ۴۱: چون وصل، غمم بر غمِ هجران بفزود
شمارهٔ ۴۲: تا چند ز اندیشه به جان خواهم گشت
شمارهٔ ۴۳: هرگاه که در پردهٔ راز آیم من
شمارهٔ ۴۴: چندان که ز عالم پس و پیشش دیدم
شمارهٔ ۴۵: خواهی که ببینی تو به پیدایی راز
شمارهٔ ۴۶: اینجا شکرم مگس فرو میگیرد
شمارهٔ ۴۷: هر روز حجاب بیقراران بیش است
شمارهٔ ۴۸: دایم ز طلب کردن خود در عجبم
شمارهٔ ۴۹: زان روز که دل پردهٔ این راز شناخت
شمارهٔ ۵۰: در عشق مرا عقل شد و رای نماند
شمارهٔ ۵۱: چون بحر وجود روی بنمود مرا
شمارهٔ ۵۲: هر جان که چو جان من گرفتار آید
شمارهٔ ۵۳: در قلزمِ توحید دو عالم کم گیر
شمارهٔ ۵۴: ماییم بدین پردهٔ بیرونی در
شمارهٔ ۵۵: در وادی عشق بیقراری است مرا
شمارهٔ ۵۶: آنجا که منم هیچکس آنجا نرسد
شمارهٔ ۵۷: صد مرحله زان سوی خرد خواهم شد
شمارهٔ ۵۸: کس را دیدی ز خود نفور افتاده
شمارهٔ ۵۹: عمری دل من غرقهٔ خون آمده بود
شمارهٔ ۶۰: زآنروز که دل نه شادی و نه غم دید
شمارهٔ ۶۱: نه سوختگی شناسم و نه خامی
شمارهٔ ۶۲: آرام ز جانِ حاضرم میبینم
شمارهٔ ۶۳: چون بادیهٔ عشق، مرا پیش آمد
شمارهٔ ۶۴: آن دم که چو بحر کل شود ذات مرا
شمارهٔ ۶۵: یک قطرهٔ بحرم من و یک قطره نیم
شمارهٔ ۶۶: زان گشت دلم خراب از هر ذرّه
شمارهٔ ۶۷: هر یک ز دگر یک نگران میبینم
شمارهٔ ۶۸: در عشق نه پیدا و نه پنهانم من
شمارهٔ ۶۹: در عشق وجود و عدمم یک سان است
شمارهٔ ۷۰: در عالم عشق محو و ناچیز شدیم
شمارهٔ ۷۱: ای بس که چه دشوار و چه آسان مُردیم
شمارهٔ ۷۲: در واقعهای سخت عجب افتادم
شمارهٔ ۷۳: آن وقت که گفتمی که ناشاد منم
شمارهٔ ۷۴: تن، سایهٔ جان رنج پروردهٔ ماست
شمارهٔ ۷۵: آن مرغ عجب در آشیان کی گنجد
شمارهٔ ۷۶: آن راز که پیوسته از آن میپرسم
شمارهٔ ۷۷: دل سوختهٔ جمال او میبینم
شمارهٔ ۷۸: ما مذهبِ عشقِ روی آن مه داریم
شمارهٔ ۷۹: پیوسته حریفِ جان فزایم باید
شمارهٔ ۸۰: بر خاک بسی نشستم از غمناکی
شمارهٔ ۸۱: میآیم و بس چون خجلی میآیم
شمارهٔ ۸۲: چون چهرهٔ خورشید وَشَش روشن تافت
شمارهٔ ۸۳: در محو دلم ز خویشتن مانَد باز
شمارهٔ ۸۴: از عشق تو آمدم به جان چتوان کرد
شمارهٔ ۸۵: گه عشق تو در میان جان دارم من
شمارهٔ ۸۶: چون نیست زمانی سر خویشم بی تو
شمارهٔ ۸۷: چون دوست به دست روح، پیغامم داد
شمارهٔ ۸۸: پیوسته دلم شیفتهٔ آن راز است
شمارهٔ ۸۹: نقدی که مراست قیمتش هست بسی
شمارهٔ ۹۰: ای آن که درین حبس جهان ماندهای
شمارهٔ ۹۱: گاهی بیخود، بی سر و بی پا برویم
شمارهٔ ۹۲: هر سر زدهای ز سرِّ ما آگه نیست
شمارهٔ ۹۳: چندین که روی و نیک یا بد بینی
شمارهٔ ۹۴: مردان می معرفت به اقبال کشند