خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
مختارنامه
باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
شمارهٔ ۱: میپنداری که جان توانی دیدن
شمارهٔ ۲: هرگه که تو طالب گهر خواهی بود
شمارهٔ ۳: آن نقطه که کیمیای دولت آن است
شمارهٔ ۴: قومی ز محال در جنون افتادند
شمارهٔ ۵: جانهاست در آن جهان بر انبار زده
شمارهٔ ۶: از ذرّه ز اندازهٔ ذرّات مپرس
شمارهٔ ۷: در عقل اصول شرع از جان بپذیر
شمارهٔ ۸: قسمی که ز چرخ پرده در داشتهای
شمارهٔ ۹: تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست
شمارهٔ ۱۰: نه در صفِ صاحبنظران خواهی مُرد
شمارهٔ ۱۱: هر چند ز ننگِ خود خبردار نهایم
شمارهٔ ۱۲: دردا که دلم واقف آن راز نشد
شمارهٔ ۱۳: هم عقل درین واقعه مضطر افتاد
شمارهٔ ۱۴: از معنی عشق اسم میبینم و بس
شمارهٔ ۱۵: جان گرچه درین بادیه بسیار شتافت
شمارهٔ ۱۶: دل در پی راز عشق، دلمرده بماند
شمارهٔ ۱۷: دل بر سرِ این راه خطرناک بسوخت
شمارهٔ ۱۸: دل خون شد و سررشتهٔ این راز نیافت
شمارهٔ ۱۹: این دل که بسوخت روز و شب در تک و ...
شمارهٔ ۲۰: دل شیوهٔ عشق یک نفس باز نیافت
شمارهٔ ۲۱: رازی که دل من است سرگشتهٔ آن
شمارهٔ ۲۲: شد رنجِ دلم فَرِهْ چه تدبیر کنم
شمارهٔ ۲۳: دل والِه و عقل مست و جان حیران است
شمارهٔ ۲۴: دل او کاکح دیدار نداشت
شمارهٔ ۲۵: آن قوم که جامه لاجوردی کردند
شمارهٔ ۲۶: جان معنی لطف و قهر نتواند بود
شمارهٔ ۲۷: هم قصّهٔ یار میبنتوان گفتن
شمارهٔ ۲۸: نه هیچ کس از قالب دین مغز چشید
شمارهٔ ۲۹: این درد جگرسوز که در سینه مراست
شمارهٔ ۳۰: از دست بشد تن و توانم چه کنم
شمارهٔ ۳۱: در حیرانی بنده وآزاد هنوز
شمارهٔ ۳۲: تیری که ز شستِ حکمِ جانان گذرد
شمارهٔ ۳۳: گاه از شادی چو شمع میافروزم
شمارهٔ ۳۴: جانا! ز غم عشق تو فریاد مرا
شمارهٔ ۳۵: زلفت که از او نفع و ضرر در غیب است
شمارهٔ ۳۶: بیچاره دلم که راحت جان میجست
شمارهٔ ۳۷: هم شیوهٔ سودای تو نتوان دانست
شمارهٔ ۳۸: پای از تو فرو شد به گِلم میدانی
شمارهٔ ۳۹: آنها که درین درد مرا میبینند
شمارهٔ ۴۰: دل سِرّ تو در نو و کهن بازنیافت
شمارهٔ ۴۱: جز درد تو درمان دل ریشم نیست
شمارهٔ ۴۲: حالم ز من سوخته خرمن بمپرس
شمارهٔ ۴۳: هجرِ تو هلاکِ من بگوید با تو
شمارهٔ ۴۴: غم کشته و رنج دیده خواهم مردن
شمارهٔ ۴۵: چون کار ز دست رفت گفتار چه سود
شمارهٔ ۴۶: گر جان گویم عاشق آن دیدار است
شمارهٔ ۴۷: دل رفت و نگفت دلستانم که چه بود
شمارهٔ ۴۸: عمری دل این سوخته تن در خون داد
شمارهٔ ۴۹: جز جان، صفت جان، که تواند گفتن
شمارهٔ ۵۰: جانی که به رمز، قصّهٔ جانان گفت
شمارهٔ ۵۱: در فقر، دل و روی سیه باید داشت
شمارهٔ ۵۲: سرّی که دلِ دو کَوْن خون داند کرد