خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
مختارنامه
باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
شمارهٔ ۱: چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود
شمارهٔ ۲: گاه از سر طاعتی برون آیی تو
شمارهٔ ۳: خون شد همه جانها و جگرها همه ریش
شمارهٔ ۴: آن کس که تمام متّقی خواهد بود
شمارهٔ ۵: چندان که ز مرگ میبگویم دل را
شمارهٔ ۶: گر تن گویم عظیم سست افتادست
شمارهٔ ۷: چون خواهد بود در کمین افتادن
شمارهٔ ۸: گر دل بر امید رهنمون بنشیند
شمارهٔ ۹: پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست
شمارهٔ ۱۰: عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم
شمارهٔ ۱۱: دیرست که جان خویشتن میسوزم
شمارهٔ ۱۲: گاهی ز غم نفس وخرد میگریم
شمارهٔ ۱۳: زان میترسم که در بلام اندازند
شمارهٔ ۱۴: تن کیست که سرنگون همی باید کرد
شمارهٔ ۱۵: گفتم شب و روز از پی این کار شوم
شمارهٔ ۱۶: چون نیست طریقی که به مقصود رسم
شمارهٔ ۱۷: تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز
شمارهٔ ۱۸: در هر دو جهان یک تنهای میجویم
شمارهٔ ۱۹: جان رفت و ندید محرمی در همه عمر
شمارهٔ ۲۰: از مال جهان جز جگری ریشم نیست
شمارهٔ ۲۱: اشکم پس و پیش منزلم بگرفتهست
شمارهٔ ۲۲: تا کی بینم به هر دمی تیماری
شمارهٔ ۲۳: نه از تن خود به هیچ خشنودم من
شمارهٔ ۲۴: ای تن ز زمانه سر نگون مینشوی
شمارهٔ ۲۵: چون نیست سری این غم بیپایان را
شمارهٔ ۲۶: چون من بگذشتهام بجان زین دو سرا
شمارهٔ ۲۷: امروز منم خسته ازین بحر فضول
شمارهٔ ۲۸: آن مرغ که بود از می معنی مست
شمارهٔ ۲۹: جانا چو به نیستی فتادم برهم
شمارهٔ ۳۰: گه گم شدهٔ هزار کارم داری
شمارهٔ ۳۱: جز غوّاصی هوس ندارم چکنم
شمارهٔ ۳۲: چون دل ز طلب در ره جانان استاد
شمارهٔ ۳۳: یک ذره چو آن حکم دگرگون نشود
شمارهٔ ۳۴: دیرست که دور آسمان میگردد
شمارهٔ ۳۵: از واقعهٔ روز پسین میترسم
شمارهٔ ۳۶: میترسم و بیقیاس میترسم من
شمارهٔ ۳۷: چون پنجه سال خویشتن را کُشتم
شمارهٔ ۳۸: چون روی به پنجاه و به شصت آوردیم
شمارهٔ ۳۹: گر هیچ ندیدم من و گر دیدم من
شمارهٔ ۴۰: دردا که جوانی ز بَرَم دور رسید
شمارهٔ ۴۱: شد عقل ز دست و سخت مضطر افتاد
شمارهٔ ۴۲: آن رفت که عیشِ این جهانی خوش بود
شمارهٔ ۴۳: تا کی به هوس چارهٔ بهبود کنیم
شمارهٔ ۴۴: دردا که ز خواب بس دل غافل ما
شمارهٔ ۴۵: افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
شمارهٔ ۴۶: جان را خطرِ روزِ پسین بایددید
شمارهٔ ۴۷: تا در بُنِ بحر عشق غرقاب شدیم
شمارهٔ ۴۸: دردا که ز دُردی جهان مَست شدیم
شمارهٔ ۴۹: رفتیم و نبود هیچ کس محرم ما
شمارهٔ ۵۰: ای دل همه را بیازمودیم و شدیم
شمارهٔ ۵۱: گه دستخوشِ زمانه خواهیم شدن
شمارهٔ ۵۲: از آز و طمع بیخور و خفتیم همه
شمارهٔ ۵۳: هرگز ره دین براستی نسپردیم
شمارهٔ ۵۴: کو تن که ز پای در فتادست امروز
شمارهٔ ۵۵: از عمر گذشته عبرتی بیش نماند
شمارهٔ ۵۶: چون رفتن جان پاک آمد در پیش
شمارهٔ ۵۷: دل در سر درد شد به درمان نرسید
شمارهٔ ۵۸: هم کار ز دست رفت در بی کاری
شمارهٔ ۵۹: دردا که دلم را تن بَطّال بکشت
شمارهٔ ۶۰: افسوس که روزگارم از دست بشد
شمارهٔ ۶۱: از گلشن دل نصیب من خار رسید
شمارهٔ ۶۲: چون لایق گنج نیست ویرانهٔ عمر
شمارهٔ ۶۳: امروز منم نشسته نه نیست نه هست
شمارهٔ ۶۴: رفتم که بنای عمر نامحکم بود
شمارهٔ ۶۵: رفتم خط عشق وبندگی نادیده
شمارهٔ ۶۶: کارم ز دل گرم و دم سرد گذشت
شمارهٔ ۶۷: شد عمر و دل از کرده پشیمان آمد
شمارهٔ ۶۸: آن شد که دلم را غمِ جانانی بود
شمارهٔ ۶۹: زین شیوه که ازعمر برآوردم گرد
شمارهٔ ۷۰: تن پست شد از درد اگر پست نبود
شمارهٔ ۷۱: افسوس که ناچار بمی باید مرد
شمارهٔ ۷۲: دل رفت و ز آتش طرب دود ندید
شمارهٔ ۷۳: هان ای دل خسته کاروان میگذرد
شمارهٔ ۷۴: عمری که گذشت زود انگار نبود
شمارهٔ ۷۵: بنیاد جهان غرور و سوداست همه
شمارهٔ ۷۶: با این دلِ چون قیر چه خواهی کردن
شمارهٔ ۷۷: میپنداری که بیخبر بتوان زیست