خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
جوهرالذات
دفتر دوم
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بسم اللّه الرحمن الرحیم: تعالی اللّه از این دیدار پرنور
سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم(ع) و جواب دادن او: کسی پرسید ازمنصور این راز
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل: دلا تا چند دُرهای معانی
در صفت جان و دل دیدن محبوب گوید: بسوز ای دل اگر تو سوختستی
در صفات پرده در افتادن فرماید: در آن ساعت که این پرده برافتد
در صفات عناصر فرماید: در این عنصر عیانست و نظر کن
قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید: چنان گم دید خود در دید اول
در صفات دل و دیدن اعیان و راز گفتن فرماید: چنان مستغرقی کاینجان و جانان
بود این آن زمان از خویش پنهان: نه اصل خون ز حیوان و نباتست
در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید: تعالی اللّه از دیدار ذاتم
در عیان دیدن جانان فرماید: منم در بود تو بودم تو بنگر
در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید: الا تا چند در منزل شتابی
در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید: حقیقت جوهری اندر تو پیداست
در صفت دنیا فرماید: دلا چون آخر کارست در خاک
در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید: از این آیینه بتوانی تو دیدن
در شرح دادن خورشید وحدت در حجاب صورت فرماید: عجائب خود خورشید تابانست
در صفات جزو و کل بهر نوع بر اسرار حقیقت فرماید: وجودت در صفات نور گردانست
در حکایت مجنون و اسرار او فرماید: یکی پرسید از مجنون یکی روز
در عین ذات و حقیقت صفات و کاف و نون فرماید: ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا
هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید: تو بیچون آمدی این راز بشنو
تمامی اشیا از یک نور واحدند: از آن نور است بیشک تابش ماه
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): وصال شاه میجویند جمله
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): کسانی کین بهشت جاودانی
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): از آن حضرت زمستان را نظر کن
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): دلا خورشید جان میبین دمادم
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): در این پرگار گردانم عجائب
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): اگر سجده کنی مانند عطّار
در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده بآدم نکردی: یکی پرسید از ابلیس ناگاه
جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را: جوابش داد آن دم پیر رهبر
سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را: یکی پرسید از منصور کابلیس
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید: یکی از بایزید این باز پرسید
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه): خدا کن بود او در بود خود باز
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه): زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست
درخبردادن صاحب اسرار فرماید: یکی گفتست از پیران اسرار
درخبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید: چنین گفتست اینجا بایزید او
در اصل ذات فرماید: کنون عطّار گفتی جوهر ذات
در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید: یکی پرسید از آن صاحب اسرار
در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید: الّا ای جان کنون دیدار دیدی
حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام: یکی روزی بر احمد شد ابلیس
سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه: سؤالی کرد از من صاحب راز
سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید: یکی کرد است از پیر حقیقت
در صفات جام عشق فرماید: بده جامی از آن جام سرانجام
در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید: نمودی واصل کون و مکانی
در صفات جان و دل گوید: تعالی اللّه که بیمثل و صفاتند
در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید: یکی پرسید از آن دانای اسرار
حکایت در وقت پیر گوید: شبی در صحبت پیری بدم شاد
سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه: ز دانائی یکی پرسید کای پیر