خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
مظهرالعجایب
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
بسم الله الرحمن الرحیم: آفرین جان آفرین و جان جان
در نعت حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم: آن محمد ختم و خیرالمرسلین
در نعت شاه اولیا علی علیه السلام: دین اگر خواهی سخن راراست گو
در نعت اولادمرتضی علیهم السلام که قرةالعین رسولند: ای به دنیا جمله مقصود آمده
اشاره بکتابهای منظوم شیخ: گر ازین مرهم نیابی کام خویش
حدیثی منقول از شیخ نجم الدین کبری خوارزمی: این چنین گفته است نجم الدین ما
در ارتباط ولایت با نبوت: گفت نی تو گوش داراحوال من
در اشاره به کتاب جوهرالذات که از تصنیفات شیخ است و سرلقب عطار: یک شبی در بحر شاه اولیا
در شرح حال خود فرماید: حال خود بشنوز من ای مرد نیک
در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید: چون پدر روزی به استادم سپرد
مقولۀ پیر درباره شیخ: گفت پیر ره که او بیخود شده
اشاره به حدیث غدیرخم: حق تعالی گفت درخمّ غدیر
در نکوهش مفتی میفرماید: من بگویم حالت قاضی تمام
پرسیدن حضرت شیخ قده از پیر مرد سالکی که در عصر او بوده از اینکه در دنیا چه عجایب دیدهای و جواب دادن پیر ونقل شهادت درویشی: پیرمردی بود سالک همچو من
در سوخت و کشتن اهل خلاف درویشی را بجهة ذکر حدیث الولایة افضل من النبوة: آن دگر گفتا ولایت افضل است
***: این سخن نقلست از سلطان دین
نقل سخنی از شیخ عبدالله خفیف شیرازی معروف بشیخ کبیر: این سخن نقلست از شیخ کبیر
سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب: چون محمد این ندا از حق شنید
حدیث دیگر در آتش رفتن جناب ابوذر در حضور حضرت مولی الموالی علیه و آله السلام: راویم این نکته را از شیخ دین
در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند: بوی سرگین در دماغت هست چست
تمثیل در بیان آنکه استعداد و قابلیت ضایع نماند هر کجا باشد و طلب هدایت نماید هر کجا بیابد: بود اندر عصر من دانا دلی
تنبیه حال گرفتاران دنیا و شیرین نمودن ایشان بطلب مولی: ای تو در زندان دنیا همچو سگ
رفتن سیّد کاینات بمنزل سلمان فارسی و نزول سورۀ هل اتی: بودم اندر پیش نجم الدّین شبی
قصۀ جنگ خندق و کشته شدن عمرو بدست امیر کل امیر و شادمان شدن حضرت رسول(ص) و اصحاب از آن فتح کبیر: شد یقین کانرد زمان مصطفی
قال النبی صلی الله علیه و اله و سلم ضربة علی علیه السلام یوم الخندق افضل من عبادة امتی الی یوم القیمة: چون نبی آن شاه دین را دید شاد
تمثیل آنکه هرکرا جوهر قابلیت معنی هست پاک سخن را بهتر از جواهر قیمتی داند و خودرا بنافرمانی از نظر پادشاهان معنی نیفکند: شاه غازی شاه محمود آنکه داشت
تمثیل آنکه هر که نسبت درست باهادیان راه یقین بهم رساند، از شر نفس و شیطان، که راهزنان دیناند در امان ماند. والسلام: جوهر معنی من باقر بعلم
نقل نمودن معجزه حضرت امام رضا علیه السلام و بیان آنکه نسب و نسبت ظاهری با مخالفت، بعد و گرفتاریست ونسبت باطن با ارباب هدایت با موافقت رهائی و رستگاری.: بود در بغداد نیکو مقبلی
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «ان لحوم بنی فاطمة محرمة علی السباع»: چون بیان کرد آن بزرگ دین سخن
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «ان لحوم بنی فاطمه محرمة علی السباع»: هر که در اصل از نبی دارد مقام
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «الدنیا جیفة وطالبها کلاب»: جیفهٔ دنیا چو مردار آمده
بیان خاتم بخشیدن حضرت امیرمؤمنان(ع) بسائل در بین نماز: دارم از بستان حق گلدستهای
قوله تعالی: «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»: گفت پیغمبر به یاران این سخن
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «کنت مع الانبیاء سراومعی جهراً»: چون ولایت کرد در عالم ظهور
بیان واقعه غدیر و نصب حضرت امیر مومنان(ع) بخلافت و امامت: یک روایت خوب از من گوش کن
قال جل و علا: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»: پس نبی فرمود منبر ساختند
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «یا ایهاالناس الست اولی بکم من انفسکم» قالوا بلی یا رسول الله قال: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»: جمله گفتند از طریق مهتری
قال الله تبارک وتعالی: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»: من بگویم آنچه مقصود خداست
و قال علیه السلام: «اللهم وال منوالاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل منخذله والعن علی من ظلمه»: چون پیمبر کرد این معنی ادا
بخ بخ لک یا اباالحسن اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة: من ولای تو بجان کردم قبول
قال النبی صلی الله علیه و آله: «انا مدینة العلم و علی بابها»: مرتضی و آل او یک مظهرند
قال النبی صلی الله علیه و آله: «من زار ولدی بطوس فکانما زاربیت الله سبعین مرة»: این سخن باشد بقول مصطفی
حکایت بر روح صاحب الولایة و بیان آنکه هر که او را شناخت، صاحب دل است و هرکه او را نشناخت گرفتار آب و گل: یا امیرالمؤمنین این بندهات
تربیت نمودن بطلب هدایت و بیان آنکه مراد از کلمه التعظیم لامر الله فرمان بردن ولایت امیر است و تعظیم نمودن آن و شفقت نمودن برخلق بتعلیم آن: ای پسر گویم ترا آثار خیر
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «التعظیم لامر الله والشفقة علی خلق الله»: تا که ایمانت شود محکم از او
سؤال نمودن خواجه ابوالحسن نوری سبب مخالفت معاویة بن ابی سفیان علیه اللعنه و بیان نمودن آن را: خواجهٔ نوری بما همخانه بود
عقد اخوت مصطفی با مرتضی: گفت روزی مصطفی اصحاب را
قال النبی صلی الله علیه و آله: «انت اخی فی الدنیا و الاخرة وانت منی بمزلة هرون من موسی»: پس مبارک گفت احمد شاه را
تشویق نمودن مستعداد بولایت حضرت شاه مردان: چون بدین مصطفی همره شوی
تنبیه ارباب غفلت، و بیان احوال و دریافت خود، و نصیحت نمودن غافلان: ای تو غافل از درون و از برون
بیان سر لو کشف نمودن علی علیه السلام و به عین الیقین، عالم بعلوم آن بودن: آن امیری کو بود در راه حق
ترغیب نمودن طالبان براه حق و بیان مستی و شور کردن، وظهور ولایت ولی را در هر نشأه بازنمودن، و شرح حال خود بر آن افزودن: شو مطیع مصطفی و مرتضی
تمثیل در فرستادن عقل و حیا و علم از حضرت عزت بحضرت آدم (ع): چون ز عزّت خلعت آدم بداد
در بیان روح و جسم و نقصان نفس، و گرفتاری روح باو و رهائی یافتن ببرکت متابعت شاه اولیا: روح تو شهباز علوی آمده است
قصه شیخ شقیق بلخی و هارون الرشید، و بیان نمودن ربقه امام معصوم موسی کاظم علیه السلام و منصور حلاج و تمثیل آنکه آشنا بیگانه را راه بآشنائی مینماید و بیگانه آشنا نمیشود: بود شیخی عابد و بس پارسا
تمثیل در فواید خاموشی و گوش کردن پند استاد و یک جهت بودن در آن و بیان استعداد جبلی مستعدان: پادشاهی بود احمد نام او
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «من صمت نجی» صدق نبی الله: هست خاموشی نشان اهل راز
حکایت بر سبیل تمثیل در آنکه اقتدا به پیری باید نمودن و در دو عالم دستگیری داشتن: بود در ملک بخارا عابدی
موعظه در وصیت نمودن بمتابعت نبی و ولی و تنبیه اهل غفلت: حبّ ایشان گیر تا ایمن شوی
در ترک توجه به دنیی و روی آوردن بعقبی و ترغیب نمودن بمتابعت مصطفی صلی الله علیه و آله: هرکه با آل پیمبر صاف نیست
موعظه در مذمت توجه نمودن به دنیا ونقصان آن و صحبت مردان حق و فایدۀ آن: هرکسی را خود در او جوشی دهند
حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند: یک حکیمی بود دانا در جهان
در نصیحت و موعظه و تنبیه و خطاب قائم الولایه نمودن فرماید: ای برادر در شریعت راه رو
تمثیل قبول پند و نصیحت دادن شیخ نظام الدین حسن صفا فرزند خود را و در آئینه قابلیت آن فرزند تأثیر کردن و قبول نمودن او آنرا: بود شیخی همچو شبلی پارسا
در پند پدر فرزند را: ای پسر این پند از من گوش کن
***: تو خدا را از یقین خود شناس
در قبول نمودن نصیحت و بیان ادیان و ملل مختلفۀ مخترعان و توضیح دین هدی که طریقۀ آل مصطفی و مرتضی است : پند آزادیست ای آزاده مرد
تمثیل در عدل کسری و ثمرۀ آن خصال، و ظلم آوری و نتیجۀ آن، و حکایت شاهزادۀ نیکو و از راه رفتن او بسخن مردم بدسکال و پند دادن شیخ ابوالحسن خرقانی او را و ابا نمودن او از آن: بود سلطانی بصورت چون پری
در مذهب غیبت نمودن و اندیشۀ آن، و مجلس گفتن شیخ شبلی و سؤال سائل و جواب دادن شیخ او را و تنبیه شدن شیخ از آن: بود شبلی را ریاضت در جهان
تنبیه بحال کسانی که در عمل قاصرند و مردم را بدان فرمایند، و مناظرۀ شیخ شبلی، و شیخ ابوالحسن نوری قدس سرهما: بازهم نقلی ز شبلی گویمت
تمثیل در رعایت ادب نمودن، و از عبادت و معرفت غافل نبودن، و مغرور نبودن بطاعت، و تقصیر نمودن در طلب، و تنبیه نمودن حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شیخ داود طائی را برعایت ادب: بشنو از گفتار فرزند نبی
در تنبیه حال غافلان و اظهار حقایق عارفان، و بیان یکتائی حق سبحانه و تعالی، و تکرار ظهور صفات او جل جلاله: ای بدنیا صرف کرده عمر خویش
در حقیقت معنی «لامؤثرفی الوجود الاالله» که صرف توحید است: گه شوی دریا و گردی موج زن
در بیان خبر دادن از جلوۀ ظهور مولوی رومی قدس سره: عارفی واقف ز اصل هر علوم
در نصیحت بترغیب دین و آئین نبی، و ترک دنیا و میل بعقبی: چون بیابی سرّ او را بر ملا
در مناجات بدرگاه حضرت قاضی الحاجات عرض میکند: ای تو سلطان و کریم لایزال
در مدح شاه اولیا سلطان اصفیا علی مرتضی علیه السلام میگوید: ای باحمد لحمک لحمی شده
در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید: بودم اندر تون بوقت کودکی
درضمانت بهشت مرکاتب کتاب راواسراراو فرماید: ای برادر از ریا پرهیز کن
تنبیه در آنکه از غیرببری و بخود روی آوری تا درحجاب نمیری: بُد به نیشابور مرد منعمی
تمثیل احوال آنهائی که بهر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند: بود دربغداد شیخی نیک رای
در حکایت بیداری بیداردلان که تنبیه است بآگاهی ارباب عرفان و رهائی یافتن از خواب غفلت بیحاصلان: مالک دینار مرد کار بود
در خاتمه کلام و تاریخ سال اتمام و اظهار عجز و ناتوانی و معذرت: اندر آن سالی که طبعم گشت یار