غزل شمارهٔ ۱۲۹

تا گل از ابر آب حیوان یافت
گرد خود صد هزار دستان یافت
زره ابر گشت پیکان باز
جوشن آب زخم پیکان یافت
گل خندان چو برفکند نقاب
ابر را زار زار گریان یافت
چون صبا چاک کرد دامن گل
نافهٔ مشک در گریبان یافت
ای نگاری که هر که دید رخت
از رخ جانفزای تو جان یافت
به دل و جان تو را که جان و دلی
هر که فرمان ببرد فرمان یافت
می گلرنگ خور به موسم گل
که گل تازه‌روی باران یافت
می‌خور و شاد زی که خوشتر ازین
یک نفس در دو کون نتوان یافت
می به عطار ده به سرخی لعل
که زمی جان چو در درخشان یافت