غزل شمارهٔ ۶۱۸

اکنون که نشانهٔ ملامیم
وانگشت نمای خاص و عامیم
تا کی سر نام و ننگ داریم
زیرا که نه مرد ننگ و نامیم
در شهر ندا زنیم و گوییم
معشوقهٔ خویش را غلامیم
هم نام به باد داده هم ننگ
واندر طلب نشان و نامیم
لیکن شب و روز در خرابات
با رود وسرود و نقل و جامیم
واجب نبود نگار دیدن
زیرا که به کار ناتمامیم
دیوانه نه‌ایم حاش‌لله
با عقل و هدایت تمامیم
نیکوست وصال یار با فال
زیرا که درین چنین مقامیم
عطار وجود خود برون نه
چون دانستی که ناتمامیم