غزل ۳۶۰

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو
نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم
چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو
با ما سبک عنان و به غیری گران رکاب
رشک آور است سخت شتاب و درنگ تو
قانون خود به چنگ مخالف کنم به ساز
چون نیست احتمال رهایی ز چنگ تو
ای تازه گل نه گرم جهان دیده‌ای نه سرد
نوعی نما که کم نشود آب و رنگ تو
بد نام عالمیم ز ما احتراز کن
برماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو
وحشی نشین به خلوت خفاش کافتات
ناید به کنج کلبهٔ تاریک و تنگ تو