شمارهٔ ۸ - ده بافق

ایا آفتاب معلا جناب
که از سایه‌ات آسمان پایه جوست
در اظهار انعام حکام بافق
سخن بر لب و گریه‌ام در گلوست
در آن ده مجاور شدم هفت ماه
نپرسید حالم ،نه دشمن نه دوست
جواب سلامم ندادند باز
از آن رو که اطلاق دادن پراوست