قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷

کسی پر خانه دشتی دید هرگز
نه دیوار و نه در بل پست و موجز؟
دو لشکر صف‌زده در خانه‌هاشان
پس هر لشکری یکی مجاهز
وزیر و شاه و پیلان و سواران
ستاده بر طرف‌ها دو مبارز
پیاده با سواران جمله بی‌جان
وزیر و شاه بی‌فرمان و عاجز
به زخم و بند و کشتن گشته مشغول
نه آنجا گرد و خون و نه هزاهز
نه از خانه برون رفت آنکه بگریخت
نه خونی را دیت بایست هرگز