رباعی شمارهٔ ۳۸

مسکین دلم از خلق وفائی می‌جست
گمره شده بود، رهنمائی می‌جست
مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ
برکرد چراغ و آشنائی می‌جست