غزل شمارهٔ ۶۱

یار گرد وفا نمی‌گردد
حاجتی زو روا نمی‌گردد
ما به گرد درش همی گردیم
گرچه او گرد ما نمی‌گردد
یک زمان صحبت جدایی یار
از بر ما جدا نمی‌گردد
هیچ شب نیست تا ز خون جگر
بر سرم آسیا نمی‌گردد
مبتلاام به عشق و کیست که او
به غمش مبتلا نمی‌گردد