غزل شمارهٔ ۸۲

عشق ترا خرد نباید شمرد
عشق بزرگان نبود کار خرد
بار تو هرکس نتواند کشید
خار تو هر پای نیارد سپرد
جز به غنیمت نشمارم غمت
وز تو توان غم به غنیمت شمرد
چون ز پی تست چه شادی چه غم
چون ز می تست چه صافی چه درد
باری از آن پای شوم پایمال
باری از آن دست برم دستبرد
با توکله بنهم و سر بر سری
گرچه نیاید کلهم از دو برد
چیست ترا آن نه سزاوار عشق
گیر که خوبی و بزرگی بمرد
حسن تو همچون سخن انوری
رونق بازار جهانی ببرد