غزل شمارهٔ ۲۱۴

کار جهان نگر که جفای که می‌کشم
دل را به پیش عهد وفای که می‌کشم
این نعره‌های گرم ز عشق که می‌زنم
این آه‌های سرد برای که می‌کشم
بهر رضای دوست ز دشمن جفا کشند
چون دوست نیست بهر رضای که می‌کشم
دل در هوای او ز جهانی کرانه کرد
آخر نگویدم که هوای که می‌کشم
ای روزگار عافیت آخر کجا شدی
باری بیا ببین که برای که می‌کشم
شهریست انوری و شب و روز این غزل
کار جهان نگر که جفای که می‌کشم