قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان سلیمان شاه

ملکا مملکت به کام تو باد
ملک هم نام تو به نام تو باد
ساحت آسمان زمین تو گشت
خواجهٔ اختران غلام تو باد
حشمت از حشمت تو محتشم است
همه حشمت ز احتشام تو باد
هرچه قائم به ذات جز اول
همه را قوت از قوام تو باد
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرف قصر و طرف بام تو باد
روز می خوردن تو بدر و هلال
خوان نقل تو باد و جام تو باد
تیر چون تیر در هوای تو راست
طرفه چون طرف بر ستام تو باد
اشهب روز و ادهم شب را
پیشه خاییدن لگام تو باد
گرهی کان قضا بنگشاید
سخرهٔ دست اهتمام تو باد
زرهی کان قدر نفرساید
خرقهٔ تیر انتقام تو باد
هرچه در تختهٔ ازل سریست
همه در دفتر و کلام تو باد
هرچه در حربهٔ اجل قهریست
همه در قبضهٔ حسام تو باد
ای چو عنقا ز دام دهر برون
شیر گردون شکار دام تو باد
وی چو کیوان زکام خصم بری
اوج کیوان به زیر کام تو باد
از پی آنکه تا نگردد کند
نصل تقدیر در سهام تو باد
وز پی آنکه تا نگیرد زنگ
تیغ مریخ در نیام تو باد
چشم ایام بر اشارت تست
گوش افلاک بر پیام تو باد
در جهان گر مقیم نیست مقام
ذروهٔ قدر تو مقام تو باد
ور حطام زمانه باقی نیست
نعمت فضل تو حطام تو باد
تا که فرجام صبح شام بود
صبح بدخواه تو چو شام تو باد
در همه کاری از وقار و ثبات
پختهٔ روزگار خام تو باد