رباعی شمارهٔ ۸۴

دل ز آرزوی تو بی‌قرار است هنوز
جان در طلبت بر سر کار است هنوز
دیده به جمالت ارچه روشن شد، لیک
هم بر سر آن گریهٔ زار است هنوز