غزل شمارهٔ ۷۳

سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند
بنای خانه‌بدوشی به جا گذاشته‌اند
خوش آن گروه که چون موج دامن خود را
به دست آب روان قضا گذاشته‌اند
عنان سیر تو چون موج در کف دریاست
گمان مبر که ترا با تو واگذاشته‌اند
مباش در پی مطلب، که مطلب دو جهان
به دامن دل بی‌مدعا گذاشته‌اند
مگر فلاخن توفیق دست من گیرد
که همچو سنگ نشانم به جا گذاشته‌اند
چو نی بجو نفس گرم ازان سبک‌روحان
که برگ را ز برای نوا گذاشته‌اند
فغان که در ره سیل سبک عنان حیات
ز خواب، بند گرانم به پا گذاشته‌اند
مباش محو اثرهای خود، تماشا کن
که پیشتر ز تو مردان چها گذاشته‌اند
دعای صدرنشینان نمی‌رسد صائب
به محفلی که ترا بی‌دعا گذاشته‌اند