شمارهٔ ۱۷ - ایضا در شکایت از قرض گوید

وای بر من که روز شب شده‌ام
دایما همنشین و همدم قرض
مدتی گرد هرکسی گشتم
بو که آرم به دست مرهم قرض
آخرالامر هیچکس نگشاد
پای جانم ز بند محکم قرض
... ن درستی نیافتم جائی
که مرا وارهاند از غم قرض