شمارهٔ ۱۰۰ - جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر

مبارک روز شنبه گاه پیشین
گه هنگامی است با انوار بیش این
جهان از چشمه خود روی شسته
که و مه سبحه و سجاده جسته
مؤذن قامت خود بر کشیده
جماعت صف به مسجد بر کشیده
ممالک گیر سلطان جهان بخت
در آن ساعت برآمد بر سر تخت
سریر آراست ماه و آفتابش
غیاث دین و دنیا شد خطابش
ملایک جمله گفتندش همانگه
دعا: خلد الرحمن ملکه
خروش کوس، گیتی را خبر کرد
دل بد خواه را زیر و زبر کرد
موافق ریخت گوهرها ز حد بیش
مخالف هم ولیک از دیدهٔ خویش
فلک شادی بدو ران و زمان داد
جهان را مژدهٔ امن و امان داد