خانه
صفحهاصلی
شاعران
امیرخسرو دهلوی
گزیده اشعار
غزلیات
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
گزیدهٔ غزل ۱۷۴
ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت
نام بیداد تو جز لطف و کرم نتوان گفت
چون منی باید تا باورش آید غم من
تو که دیوانه و مستی بتو غم نتوان گفت
غازیی از پی دین برهمنی را میکشت
گفت از بهر سری ترک صنم نتوان گفت