غزل شمارهٔ ۹۳

میندیش میندیش که اندیشه گری‌ها
چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تری‌ها
خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت
که تا جمله نیستان نماید شکری‌ها
جنونست شجاعت میندیش و درانداز
چو شیران و چو مردان گذر کن ز غری‌ها
که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامست
چرا باید حیلت پی لقمه بری‌ها
ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستی
وگر حرص بنالد بگیریم کری‌ها