رباعی شمارهٔ ۴۴۲

با دل گفتم گرد بلا می‌پویی
بنشین که نه مرد عشق آن مه‌رویی
دل گفت ز خواب دیر بیدار شدی
خر جست و رسن برد کنون می‌گویی