غزل شمارهٔ ۶۶۱

بیا ای زیرک و بر گول می‌خند
بیا ای راه دان بر غول می‌خند
چو در سلطان بی‌علت رسیدی
هلا بر علت و معلول می‌خند
اگر بر نفس نحسی دیو شد چیر
برو بر خاذل و مخذول می‌خند
چو مرده مرده‌ای را کرد معزول
تو خوش بر عازل و معزول می‌خند
مثال محتلم پندار عزلش
تو هم بر فاعل و مفعول می‌خند
یکی در خواب حاصل کرد ملکی
برو بر حاصل و محصول می‌خند
سؤالی گفت کوری پیش کری
دلا بر سائل و مسول می‌خند
وگر گوید فروشستم فلان را
هلا بر غاسل و مغسول می‌خند
چو نقدت دست داد از نقل بس کن
خمش بر ناقل و منقول می‌خند