غزل شمارهٔ ۱۰۸۷

بده آن باده به ما باده به ما اولیتر
هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر
سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو
مسجد عیسی ز جان سقف سما اولیتر
یک فسون خوان صنما در دل مجنون بردم
غنج‌های چو صبی را نه صبا اولیتر
عقل را قبله کند آنک جمال تو ندید
در کف کور ز قندیل عطا اولیتر
تو عطا می ده و از چرخ ندا می‌آید
که ز دریا و ز خورشید عطا اولیتر
لطف‌ها کرده‌ای امروز دو تا کن آن را
چونک در چنگ نیایی تو دوتا اولیتر
چونک خورشید برآید بگریزد سرما
هر کی سردست از او پشت و قفا اولیتر
تا بدیدم چمنت ز آب و گیا ببریدم
آن ستورست که در آب و گیا اولیتر
سادگی را ببرد گر چه سخن نقش خوشست
بر رخ آینه از نقش صفا اولیتر
صورت کون تویی آینه کون تویی
داد آینه به تصویر بقا اولیتر
خمش این طبل مزن تیغ بزن وقت غزاست
طبل اگر پشت سپاهست غزا اولیتر