غزل شمارهٔ ۱۶۵

آمرزش من از تو خدایا غریب نیست
از بنده جرم و عفو زمولا غریب نیست
وهابی و جوادی معطی ذوالمنن
بنوازی ار بلطف گدا را غریب نیست
افتاده ام بخاک درت از ره نیاز
راهم دهی بعالم بالا غریب نیست
سودی نمیرسد بتو از طاعت کسی
گر بگذری ز جرم برایا غریب نیست
از بنده دور نیست که جرم و خطا کند
بخشیدن از خدای تعالی غریب نیست
اقرار میکنم به گناهان خویشتن
رحمی کن ای کریم و ببخشا غریب نیست
گر طاعتم سزا نبود رایگان ببخش
کالاوریش صاحب کالا غریب نیست
گر معصیت سزا نبود معصیت مبین
بیچارگی ببین ز تو اینها غریب نیست
از من غریب نیست که سوزم در آتشت
ور تو دهی بنزد خودت جا غریب نیست
از حد خود زیاده اگر میکنم طلب
در حضرت کریم تمنا غریب نیست
فیضست و درگه تو ازین در کجا رود
الحاح بر در تو خدایا غریب نیست
دارم محبت نبی و خاندان او
گر در جوارشان دهیم جا غریب نیست