غزل شمارهٔ ۴۵۲

ز حق جوئی نشان الله اکبر
نشان کی میتوان الله اکبر
نشان از بی‌نشان ی میتوان یافت
نیاید در نشان الله اکبر
برو در عالم اسما سفر کن
مظاهر را بدان الله اکبر
ز اقلیم هیولی رخت بر گیر
برو تا لا مکان الله اکبر
گذر کن ز آسمان و عرش و کرسی
بسوی کن فکان الله اکبر
حقیقت را به بین اندر مظاهر
ورای جسم و جان الله اکبر
جهان آینهٔ نور حق آمد
درین بین عکس آن الله اکبر
ز خط و خال معنی گیر و بگذر
صور را با زمان الله اکبر
کبیر است و جلیلست و عظیمست
نگنجد در جهان الله اکبر
لطیفست و ندارد مثل و مانند
نه پیدا نه نهان الله اکبر
بدو تا با خودی راهت نباشد
بجا در را با من الله اکبر
بمان این هستی عاریتی را
مگر یابی نشان الله اکبر
ز گفت‌وگوی فیض اسرار پنهان
نمیگردد عیان الله اکبر
ز دیدن یا رسیدن بر توان خورد
نیاید در بیان الله اکبر