غزل شمارهٔ ۴۵۶

ای در سرم از تو جوش دیگر
در کشور جان خروش دیگر
در چشمهٔ سلسبیل نوشی است
و اندر دهن تو نوش دیگر
هر عاشق را غمی و جوشی است
عشاق تر است جوش دیگر
هر کس باشد ز ساقی مست
وین قوم ز میفروش دیگر
هر قومی راست عقل و هوشی
مجنون تراست هوش دیگر
هر دوش این بار بر نتابد
عشق تو کشم بدوش دیگر
آن حرف که از زبان عشق است
من میشنوم بگوش دیگر
آن را که زبان عشق فهمد
گوش دگر است و هوش دیگر
هرکس ز غمی سرآید فیض
دارد ز غمت سروش دیگر