غزل شمارهٔ ۵۰۵

اهل دنیا را ز جان کندن چه حظ
از عنای جان و برنج تن چه حظ
مرگ را نشناختن تا وقت مرگ
غافلان را از چنین مردن چه حظ
سعی کردن بهر دنیا روز و شب
ناگهانی مردن و ماندن چه حظ
خواجه را از جمع کردنها چسود
تخم حسرت در جهان کشتن چه حظ
عاقلانرا از مراعات رسوم
جز مشقتهای جان و تن چه حظ
اهل عزت را ز عزوّ سروری
جز مراعات گران کردن چه حظ
کار عقبا را پس افکندن چه سود
فوت کردن وقت تا رفتن چه حظ
زینت دنیا ندارد چون بقا
عاقلانرا دل در آن بستن چه حظ
فیض را زین پندهای بیهده
گفتن و بنوشتن و خواندن چه حظ