غزل شمارهٔ ۱۱۷۹

غره وجه سلبت قلب جمیع البشر
ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر
انی وجدت امراه اوصفه تملکهم
او قمراء محتجباء تحت حجاب الفکر
داخله خارجه شارقه بارقه
صورتها کالبشر خلقتها من شرر
حین نأت تنقصنی حین دنت ترقصنی
کادسنا برقتها یذهب نور البصر
قامتها عالیه قیمتها غالیه
غمزتها ساحره ریقتها من سکر
هدهدها من سباء اتحفنا من نبً
مندیها اخبرنی غیبنی کالخبر
قلت لروح القدس ما هی قل لی عجباً
قال اما تعرفها تلک لا حدی الکبر