غزل شمارهٔ ۹۱۷

یاد وصل او دلم خوشنود دارد اندکی
مژدهٔ صحت مرض را سود دارد اندکی
زان جفا جو گرچه میدانم نمی‌آید وفا
خاطرم را وعده‌اش خوشنود دارد اندکی
گرچه بر دور رخش خوش مینماید خط سبز
صفحهٔ دلرا غبارآلود دارد اندکی
میکشم هر چند آه سرد تا خالی شود
باز می‌بینم دلمرا دود دارد اندکی
میشود لیلم نهار از گردش لیل و نهار
چرخ گردون روی در بهبود دارد اندکی
گر بحالم چشم دریا دل کند جودی رواست
آب دیده سوز دلرا سود دارد اندکی
مینوازد عاشقان را گوشهٔ چشمش گهی
ترک مستش بر فقیران جود دارد اندکی
طاعت از من گر نیاید هست ایمانم قوی
میکنم آن نیز تارم پود دارد اندکی
میگریزد زاهد خشک از سماع شعر تر
فیض را این گفتگوها سود دارد اندکی