غزل شمارهٔ ۱۲۵۹

عقل آمد عاشقا خود را بپوش
وای ما ای وای ما از عقل و هوش
یا برو از جمع ما ای چشم و عقل
یا شوم از ننگ تو بی‌چشم و گوش
تو چو آبی ز آتش ما دور شو
یا درآ در دیگ ما با ما بجوش
گر نمی‌خواهی که خردت بشکند
مرده شو با موج و با دریا مکوش
گر بگویی عاشقم هست امتحان
سر مپیچ و رطل مردان را بنوش
می‌خروشم لیکن از مستی عشق
همچو چنگم بی‌خبر من از خروش
شمس تبریزی مرا کردی خراب
هم تو ساقی هم تو می هم می فروش