به یکی از صوفیه نوشته شد

هوس منزل لیلی نه تو داری و نه من
جگر گرمی صحرا نه تو داری و نه من
من جوان ساقی و تو پیر کهن میکده ئی
بزم ما تشنه و صهبا نه تو داری و نه من
دل و دین در گرو زهره وشان عجمی
آتش شوق سلیمی نه تو داری و نه من
خزفی بود که از ساحل دریا چیدیم
دانهٔ گوهر یکتا نه تو داری و نه من
دگر از یوسف گمگشته سخن نتوان گفت
تپش خون زلیخا نه تو داری و نه من
به که با نور چراغ ته دامان سازیم
طاقت جلوهٔ سینا نه تو داری و نه من